سینمای ایران با مبحث کلیشه و عناصر تکرارشوندهی بیکارکرد بیگانه نیست. از پیرنگهای نخنما و خامدستانهای که هیچگونه عمقی ندارند گرفته تا مضامین شعاری، دمِدستی و فاقد پرداخت که در نهایت زور میزنند تا مخاطب را بهنوعی کاتارسیس قلابی نزدیک کنند و با پیامهای بهظاهر اخلاقیشان -بهسبک مجموعههای تلویزیونی و سریال کلید اسرار- رسالت حقیقی خود را به سرانجام برسانند.
اما کلیشههای رایج در سینمای این مرزوبوم، در قصهها و عناصر داستانی خلاصه نمیشوند و در اغلب اوقات، شاهد زایش شبهکاراکترهایی هستیم که هیچگونه کنش خاصی نداشته و در اکثر اوقات، همان تیپهای همیشگی را بازتولید میکنند. این آدمها بهطرز عجیبی بوی تکرار میدهند، اکثرا عاری از شغلاند و پایگاه اجتماعیشان مشخص نیست، همذاتپنداری با آنها به دشواریِ صحبت از احساسات با تیرِ چراغ برق است و دیالوگهای شعاریشان بیشتر به درد شبکههای اجتماعی میخورد.
اما در سینمای ایران، تعداد نهچندان زیادی کاراکتر وجود دارد که گویا از جهان دیگری آمدهاند. شخصیتهایی که بهواسطهی پروسهی صحیح خلق و شکلگیریِ اصولیشان توسط کارگردانان و فیلمنامهنویسها، تمام کلیشههای رایج را میشکنند و با ایجاد نوعی آشناییزداییِ عمومی نسبت به پیشزمینههای ذهنی ما، در دلمان جای میگیرند، ناخودآگاهمان را فعال میکنند و بهشکلی جادویی اجازه میدهند تا باورشان کنیم و با آنها همراه شویم.
پس از گذراندن این مراحل، حالا با خیال راحت میتوان در گوشهای آرام گرفت و از عاشقانههای خاص و منحصربهفرد این کاراکترها لذت برد و یا هنگام برونریزیهای خشونتآمیزشان، از آرامش دور شد و در جوارِ التهاب سکنا گزید. این شخصیتها لزوما کارهای عجیب انجام نمیدهند و جنونشان همیشگی نیست؛ گاهی اوقات در قامت آدمهایی معمولی قرار میگیرند و بهعنوان کاراکترهایی معرفی میشوند که در روزمرگیهای کسالتبارشان غرق شدهاند. اما اصلیترین وجه تمایزشان با خیل عظیمی از شخصیتهای سینمای ایران، دور بودن از کلیشههای رایج، کنشمندی و باورپذیریشان است؛ حالا هرکدام از این کاراکترهای بهیادماندنی و جذاب، به سبک و روش منحصربهفردِ خود و جهانبینیِ خالقانشان این حس را در مخاطب ایجاد میکنند.
رضا
- نام فیلم: رضا
- کارگردان: علیرضا معتمدی
- بازیگر این نقش: علیرضا معتمدی
- سایر بازیگران: سحر دولتشاهی، ستاره پسیانی، رضا داوودنژاد و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۷
فیلمی آرام، عمیق و جمعوجور که نه خودش را درگیر کهنالگوهای کلاسیک میکند و نه در بازیهای پستمدرنیستی گرفتار میشود. رضا نویسنده و منتقدی سینمایینویس است که گهگدار بهسراغ شرکت معماریاش نیز میرود اما در مجموع، تنهاییها و پرسهزنیهای شبانهاش در خیابانهای اصفهان را ترجیح میدهد.
او که بهواسطهی روزمرگیهای زندگی و خواست همسرش به طلاقی توافقی تن میدهد، بههیچعنوان شباهتی به کاراکترهای اینچنینیِ سینمای ایران ندارد؛ بهشکل پیشفرض و با توجه به کلیشههای دیکتهشده، او میبایست در ماتمی تصنعی گرفتار میشد و انفعال را در آغوش میگرفت. اما جداییِ این زوج در ابتدای فیلم، تازه آغازیست بر شکلگیری شخصیت جذاب رضا.
رفتار بهخصوص و منحصربهفرد او با زنان مختلف، شوخوشنگیهای دلنشیناش، تلاش برای ورود به رابطهای عاطفی و بیخیالیِ رندانهاش، از رضا یک کاراکتر دوستداشتنی و غیرکلیشهای ساخته است. او بهمرور، کمبود فاطی در زندگیاش بهعنوان همسر را احساس میکند و بهدلیل رفتوآمدهای مکرر او به خانهاش، درمییابد که جهان مجردیِ بیرون با تمام طراوتهایی که دارد، آنچنان که باید و شاید رضایتبخش نیست.
اما تمام مؤلفههای شخصیتیِ رضا، در این میان (دوران جدایی و تنها زندگی کردن) شاخوبرگ میگیرند. او هنگام قدم زدنهای شبانه و آشنایی با ویولت در کافه یا زمانی که با دخترعمهاش حرف میزند و با اعتمادبهنفسی بامزه از خوشگلیاش صحبت میکند، همواره جهان تنهاییهایش را از طریق نوشتن داستانی جذاب پیش میبرد؛ داستانی راجعبه پیرمردی مریض و در شُرف مرگ که همسراناش تصمیم میگیرند او را در کنار جوی آبی رها کنند تا اینکه نهایتا مرگ از راه برسد.
جذابیت کاراکتر رضا و دوریِ او از کلیشهها به تکبعدی نبودن او برمیگردد. شخصیتی که انزواطلبی و تنهاییاش را با گشتوگذار لابهلای مجلات مختلف، داستاننویسی و پیادهرویهای شبانه پر میکند اما از طرف دیگر، خوشمشربی و اجتماعی بودن را فراموش نکرده و در ابراز شوخطبی، مزهپرانیها و بیخیالیهای سرخوشانهاش، خساستی بهخرج نمیدهد. بهراحتی میتوان به رضا نزدیک شد، کنشهای او را درک کرد و با غمهای درونیِ این کاراکتر دوستداشتنی، مدتی از شادیهای کوچک زندگی فاصله گرفت.
رویا رویایی
- نام فیلم: کاغذ بیخط
- کارگردان: ناصر تقوایی
- بازیگر این نقش: هدیه تهرانی
- سایر بازیگران: خسرو شکیبایی، جمشید مشایخی، جمیله شیخی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
اگر در راستای خلق شخصیت یک زن جوانِ خانهدار گام برداریم و بهغیر از رسیدگی به امور منزل، تروخشک کردن فرزندان و انفعالی مصنوعی چیز دیگری برای او ترسیم نکنیم، در واقع بهشکل ناامیدکنندهای همان کلیشههای پوسیدهی پیشین را بازتولید کردهایم. ناصر تقوایی با خلق کاراکتر رویا رویایی در فیلم «کاغذ بیخط»، زنی کنشمند، متفاوت و باورپذیر را بهوجود آورد که علاوهبر رسیدگی به همسر، فرزندان و فعالیتهای روزانه در منزل، میتواند رویابافی کند و جهان حقیقی و ساحت خیال را بهشکل همزمان حفظ نماید.
رویا در ابتدا بهعنوان شخصیتی بهتصویر کشیده میشود که بهطرز فوقالعادهای به جزئیات توجه میکند و تواناییِ این را دارد که پشت میز صبحانه نیز داستانپردازی کند و تخیلات و فانتزیِ بچههای خود را رشد دهد. جهانگیر (همسر رویا) بهدلیل دور بودن از وادیِ هنر و دلمشغولیهای شغلیاش، به رویا پیشنهاد ثبتنام در کلاسهای داستاننویسی را میدهد؛ بلکه خیالپردازیهای او حالت مکتوب پیدا کنند و این اتفاق در نهایت منجر به شکلگیری فعالیتی کارآمد شود.
رویا پس از ازدواج با جهانگیر، جایگاهاش را در طبقهی متوسط تثبیت کرده است. اما تقابل جذابی که میان تلاشهای او برای پیشروی در مسیر مدرنیته/روشنفکری و همچنین حفظ ارزشهای انسانی، مادرانگی و لهجهاش بهعنوان یک فرد شهرستانی شکل میگیرد، از رویا رویایی یک کاراکتر چندوجهیِ بینظیر ساخته است.
رویا رویایی پس از حضور در آموزشگاه و کلاسهای فیلمنامهنویسی، بهمرور درمییابد که خیالبافیها و تخیلات کودکانهاش در محیط خانه و حین رابطه با شنگول و منگول (فرزنداناش) بهتر است که در همان ابعاد باقی بمانند؛ زیرا برای نگارش داستان و فیلمنامه، وام گرفتن از واقعیتهای زندگی و روزمرگیهایش، ارجحیت دارد.
تمام این دگردیسیها، پویاییِ دلنشین شخصیت رویا، پیچیدگی رابطهاش با جهانگیر و سیر تحولات درونی او، باعث شدهاند تا این کاراکتر بهشکل فوقالعادهای خلق شود. شخصیتی که علاوهبر حفظ زنانگی و عقایدش، کنش و واکنشهای درستی دارد و حتی لحظهای به تیپهای کلیشهای زنان خانهدار سینمای ایران نزدیک نمیشود.
حامد احمدزاده
- نام فیلم: شب یلدا
- کارگردان: کیومرث پوراحمد
- بازیگر این نقش: محمدرضا فروتن
- سایر بازیگران: الهام چرخنده، هیلدا هاشمپور، پرویندخت یزدانیان
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
گاهی اوقات برای یادآوری خاطرات تلخوشیرین گذشته، نیازی به فلشبک نیست؛ وقایع پیشینِ زندگی میتوانند از طریق مونولوگ، عکسها و یا نوارهای ویدئویی بهتصویر کشیده شوند. حامد احمدزاده در فیلم دوستداشتنی و ماندگار «شب یلدا» چنین وضعیتی را تجربه میکند. او مردی میانسال است که علیرغم میل باطنی، تصمیم میگیرد تا همسر و تنها فرزندش را راهیِ خارج از کشور کند.
تمام اتفاقات و موقعیتهای مهم فیلم، در محیط داخلی خانهی حامد شکل میگیرند. از یادآوری گذشتههای شیرین بهواسطهی فیلمهای ضبطشده و عاشقی کردن در دل تنهایی میان انبوهی از عکسهای خانوادگی تا ساز زدن، آواز خواندن و ظهور شکوتردیدهایی که حامد را به اوج جنون میرسانند.
شخصیت خلقشده توسط کیومرث پوراحمد در این فیلم، بهعلت نوع واکنشهایی که نسبت به وقایع تلخوشیرین زندگی از خود بروز میدهد متفاوت و غیرکلیشهای است. در اکثر اوقات، حامد را در حال مرور خاطرات و فکر کردن به همسر و فرزندش میبینیم. تکبعدی نبودن این کاراکتر و تلفیق آلام و شادیهای زودگذرش در ژرفای خانهای که دیگر خانوادهای در آن نیست، باعث میشوند تا با او همذاتپنداری کنیم.
تنهاییهای مرد افسرده و شکستهشدهای که مجبور است به تنها میزبان و میهمان حاضر در جشن دلتنگیاش تبدیل شود، حضور غیرفیزیکی همسر و دخترش را از طریق عکسها، صداهای باقیمانده در کاست و فیلمهای خانوادگی بازآفرینی کند و گاهی اوقات به بیخیالی و رِندی روی بیاورد، با عاشقپیشههای منفعل و کاریکاتوری نسبتی ندارد؛ زیرا ما تمام وجوه شخصیتیِ حامد را میبینیم و همهی رفتارها، کنشها و احساساتاش را لمس میکنیم.
بابک
- نام فیلم: من دیهگو مارادونا هستم
- کارگردان: بهرام توکلی
- بازیگر این نقش: هومن سیدی
- سایر بازیگران: سعید آقاخانی، ویشکا آسایش، بابک حمیدیان، صابر ابر و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴
در جهان آشفته و دیوانهوار فیلم «من دیهگو مارادونا هستم» شخصتهای متعددی وجود دارد اما بدون شک، بابک جذابترین و متفاوتترین آنهاست. او که تازه از آلمان برگشته و از افسردگی و مشکلات روحی-روانی رنج میبرد، ناخواسته وارد جنجال خانوادگیشان میشود و از طرفی، سعی میکند تا دخترخاله و نامزدش، مهشید را از خود براند.
تیپ کلیشهشدهی آدمهای عصبی و عربدهکشی که دائما در حال نزاع و بروز خشونت هستند، در طول دههی اخیر سینمای ایران به امری عادی و عنصری تکرارشونده تبدیل شده است. اما شاید خردهتفاوتهای بابک با آنها، به جهان کلیِ فیلم و بار پررنگ کمدی سیاهاش مرتبط باشد.
در وضعیتی که همه بهجان یکدیگر میپرند و با فریاد کشیدن قصد دارند حرفشان را بهکرسی بنشانند، خلق کاراکتری روانرنجور و عصبی که راه انتقام گرفتن و آرامشهای لحظهای با دراز کشیدن روی کاناپه و موزیک گوش دادن را خوب بلد است، میتواند کلیشهها را کنار بزند و بهبار جذابیت اثر بیفزاید.
در فیلم متوسط و کمرمق «من دیهگو مارادونا هستم» چیز زیادی از گذشتهی بابک دستگیرمان نمیشود اما واکنشهای او به شرایط و برونریزیهایی که با جنون و روانپریشی درهمآمیختهاند، باعث شدهاند تا او در جایگاه یک شخصیت غیرکلیشهایِ بیاعصاب و جذاب قرار بگیرد.
عباس آقا سوپرگوشت
- نام فیلم: اجارهنشینها
- کارگردان: داریوش مهرجویی
- بازیگر این نقش: عزتالله انتظامی
- سایر بازیگران: اکبری عبدی، حمیده خیرآبادی، رضا رویگری، ایرج راد و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۶
بیوهمردِ میانسالی که با مادر، برادر و پسرش زندگی میکند، مدیر و مالک یک سوپرگوشت باکلاس است و بهعلت اهداف و نیتی که دارد، بههیچعنوان نمیتواند با مستأجرهایشان کنار بیاید. عباس آقا بههمراه خانوادهاش در آپارتمانی زندگی میکنند که مالک آن بر اثر تصادف فوت کرده است. او که مباشر اصلی مالکِ خانه بهحساب میآید، تمام تلاش خود را بهکار میگیرد تا بهواسطهی بیرون کردن مستأجرین، این ملک قدیمی و فرسوده را تصاحب کند.
جذابیت و غیرکلیشهای بودن عباس آقا سوپرگوشت علاوهبر ویژگیهای شخصیتی، به چگونگیِ ارتباط او با ساکنین آپارتمان نیز مربوط میشود. شمایل و خصوصیات ظاهری-رفتاری او، مخاطب را تا حدودی بهیاد کلاهمخملیهای دوران فیلمفارسی میاندازد. اما کاراکتر عباس آقا در دام کلیشههای رایج دهههای پیشین سینمای ایران و لمپنیسم پررنگ جاهلهای آن دوران نمیافتد؛ زیرا شخصیت او تنها رگههای اندکی از تیپهای آن زمانه را در اختیار دارد اما بهطور کلی متفاوت و جذاب است.
عباس آقا سوپرگوشت جزو شخصیتهای دوستداشتنی، غیرکلیشهای و ماندگار سینمای ایران است؛ چه حین برونریزیهای خشونتآمیزش باشد و نقشههای پلیدش را پیریزی کند یا پس از دلسوزیهای انساندوستانه، تزکیهی نفس و تحولات درونی، بخواهد به آدم بهتری تبدیل شود.
عباس آقا سوپرگوشت به هیچکس رو نمیدهد، در جایگاه کاسبهای باابهت و بیاعصابی قرار میگیرد که در زمان آرامش، بهراحتی الفاظ رکیک نثار طرف مقابلشان میکنند و در اوج عصبانیت، توان حملهور شدن به همسایهها با کلنگ را دارند!
شیمیِ جذاب او با خانوادهاش -بهخصوص مادر- و جدالهای فوقالعادهاش با مستأجرینِ آپارتمانی زهواردررفته که مسیر نابودی و تخریب را طی میکند، بهشکلی تکرارنشدنی و سرگرمکننده ازآب درآمده است. در واقع باید گفت کمدی-درام سرزنده و پرجنبوجوش داریوش مهرجویی، هیچ سنخیتی با برخی از کلیشههای آن دوران ندارد.
محمدمسعود نوری
- نام فیلم: سرب
- کارگردان: مسعود کیمیایی
- بازیگر این نقش: هادی اسلامی
- سایر بازیگران: امین تارخ، فریماه فرجامی، جمشید مشایخی، فتحعلی اویسی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۷
در وضعیت آشفتهی اواخر دههی ۲۰ خورشیدی، زوجی یهودی بهنامهای دانیال و مونس، میخواهند به اسرائیل پناه ببرند. اما بهدلیل درگیریهای سیاسی آن دوران، این دو وارد ماجرای قتلی هولناک میشوند و پس از گریختن قاتل، نیروهای پلیس فرد بیگناهی بهنام میرزا حسن را دستگیر میکنند. حال با ورود محمدمسعود نوری (برادر میرزا حسن) به داستان، همهچیز رنگوبوی دیگری بهخود میگیرد. نوری در تلاش است تا با پیدا کردن دانیال و مونس که شاهد قتل بودهاند، آنها را به دادگاه ببرد تا پس از شهادت، برادرش را از جرم مرتکبنشده نجات دهد.
نوری یک ژورنالیست بااصول است که بهواسطهی ارجاعات سیاسی-اجتماعی فیلمساز، تصمیم میگیرد قلم خود را آلودهی جراید زرد نکند. او زمانی که دلیلی برای قیام و گام نهادن در مسیر رستگاری پیدا میکند، در شمایل قهرمانی ویرانگر قرار میگیرد که جدال با آنتاگونیست داستان و دانیال را بهشکل یکسانی میبیند.
داستان ملتهب فیلم «سرب» و رگههای جنایی موجود در آن، بهتنهایی جذاب و درگیرکننده است اما بههیچعنوان نمیتوان حضور پررنگ شخصیت نوری در قصه را نادیده گرفت. او خبرنگاری جاافتاده و انزواطلب است که با ویژگیهای ظاهری، نوع پوشش و عقایدش، مخاطب را بهیاد فیلمهای نوآر و مردان بارانیپوشی میاندازد که سیگار کشیدن در تاریکیِ شب را به همهچیز ترجیح میدهند.
تعقیبوگریزهای نوری برای پیدا کردن دانیال و همسرش که در شرف خروج از کشور هستند و راضی کردن آنها بهمنظور حضور در دادگاه، با آرامش و لحن ملتمسانه همراه نیست؛ زیرا او پس از گیر افتادن برادر بیگناهاش در زندان، دچار نوعی دگرگونی شده و حالا قلم را کنار گذاشته و حرفهایش را از طریق اسلحه بهکرسی مینشاند. محمدمسعود نوری نهتنها به کلیشههای سینمای ایران ارتباطی ندارد، بلکه پروسهی شکلگیریاش از مسیرِ نوعی نوآرِ ایرانیزهشده عبور میکند.
آیدا
- نام فیلم: نفس عمیق
- کارگردان: پرویز شهبازی
- بازیگر این نقش: مریم پالیزبان
- سایر بازیگران: سعید امینی، منصور شهبازی
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۲
«نفس عمیق» فیلم خاص، دوستداشتنی و تلخی است. در تمام موقعیتهای این اثر میتوان نوعی افسردگیِ توأمان با سرخوشیِ پوچگرایانه را لمس کرد. خیابانگردی و ماشینسواریهای بیحاصل دو دوست بهنامهای کامران و منصور، با حضور شبحگونِ آیدا رنگوبوی متفاوتی بهخود میگیرد. کامران که از بیماری زخم معده رنج میبرد، میل به خوردن هیچچیز ندارد و سیگار کشیدنهای مداوم را ترجیح میدهد. اما منصور کمی سرزندهتر است و با سوار کردن دختری بهنام آیدا در خیابان، ناگهان به او علاقهمند میشود.
اما آیدا کیست؟ او در شمایل فرشتهی نجات منصور ظاهر میشود و با شخصیت متفاوت، شوخطبعیهای بامزه، ذهنیات جذاب و سویشرت قرمزش، به جهان تاریک و تلخ فیلم رنگ میبخشد. او بدون شک، متفاوتترین شخصیت زن سینمای ایران است. دانشجویی خوشمشرب که بهقول خودش با سیستم راهپیماییهای طولانیمدت پیش میرود؛ به این معنی که شبها مسافتهای زیادی را بهصورت پیاده طی میکند، بهعلت علاقهی شدیدش به موسیقی همیشه با هدفون راه میرود و به اتوموبیلهایی که بر سر راهاش میایستند توجهی ندارد.
«میدونی… من آدما رو از رو موزیکی که گوش میدن طبقهبندی میکنم. یعنی اینکه واسم مهمه بدونم کسی بلوز گوش بده یا جز گوش بده یا موسیقی آلترنیتیو گوش بده یا مثل من فکرش باز باشه اول باخ گوش بده بعد موسیقی آلترنیتیو گوش بده، بعد همه رو پشت سر هم گوش بده و دچار هیچ مشکلی هم نشه. بعد… حالا، چی گوش میدی؟»
رابطهی خیابانیِ میان او و منصور، عاشقانهی سرحال و دلچسبی را رقم میزند. هرچند بهدلیل قرینهسازی بهشدت تلخ در ابتدا و انتهای فیلم، بههیچوجه دوست ندارید به نقطهی پایان برسید. حضور شبحوار و تکرارنشدنیِ آیدا هیچگاه نباید از مرحلهی معرفی او در ماشین منصور فراتر میرفت.
او باید در همان نقطه باقی میماند، با صحبت از ویژگیهای اخلاقیاش، تمام کلیشهها را از بین میبرد و همان خندههای دلنشین و سرخوشانه را حفظ میکرد؛ اما درست مانند ترانهای که در پایان «نفس عمیق» پخش میشود، باید قبول کرد که «آسمون آبیه، آسمون زخمیه…»
ناخدا خورشید
- نام فیلم: ناخدا خورشید
- کارگردان: ناصر تقوایی
- بازیگر این نقش: داریوش ارجمند
- سایر بازیگران: علی نصیریان، سعید پورصمیمی، فتحعلی اویسی و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۶۵
ناخدایی مغرور، ساکت و یکدست را تصور کنید که با هیچکس سر سازش ندارد و ترجیح میدهد لنج کهنهکارش را مماس با غروب آفتاب درون دریا قرار دهد و پس از روشن کردن کبریت آن هم تنها با یک دست، سیگارش را دود کند. حتی اگر بخواهیم از ویژگیهای شخصیتیِ ناخدا خورشید بگذریم، باید اعتراف کنیم که شمایل باابهت و استوار او، بهتنهایی در برابر کلیشهها ایستادگی میکند.
ناخدا خورشید که بَمبَک (نام لنج او) را تنها منبع درآمد خود میداند، توسط خواجه ماجد لو میرود. در ابتدای فیلم، محمولههای سیگار ناخدا که همگی قاچاق هستند، توسط نیروهای امنیتی بهآتش کشیده میشوند. ناخدا خورشید مدتی پس از نابودی تمام سرمایهاش، پیشنهاد وسوسهانگیز و خطرناکی را دریافت میکند؛ پیشنهادی که دیگر به کالاهای قاچاق مربوط نیست، به مسائل سیاسی-امنیتی ارتباط دارد و راجعبه جابهجاییِ آدمهاست.
ناخدا خورشید از سرِ ناچاری وارد بازیِ وسوسهانگیز مستر فرهان و سرهنگ میشود؛ اما او بیهوده بهعنوان ناخدای یکدست بهتصویر کشیده نشده است و علاوهبر تیراندازی با تنها دست باقیمانده، بهخوبی میداند که چگونه باید در بومیترین حالت ممکن، در مقابل گانگسترهای غریبه ایستادگی کند.
ناچاریِ او برای امرار معاش و خرج خانواده، غرور آمیخته با خشونت ذاتیاش و کینهی شدیدی که از خواجه ماجد بهدل دارد، از او شخصیتی غیرکلیشهای، بهیادماندنی و کاریزماتیک ساخته است.
او هرگاه میخواهد به درخواستهای دیگران واکنش نشان دهد و یا دستیارش، ملول را از خود براند، دلایل منطقی و تحولات درونیاش را بهشکل باورپذیری نمایان میکند؛ یا به عبارتی دیگر، ناخدا خورشید یک تیپِ کاریکاتوری و منفعل نیست، بلکه در پشت سکوتهای مداوم یا رفتارهای خشونتآمیزش، ابعاد پنهان مختلفی نهفته است که همگی نشان از شخصیتپردازیِ متفاوت و حسابشدهی او دارند.
گلرخ کمالی
- نام فیلم: سگکشی
- کارگردان: بهرام بیضایی
- بازیگر این نقش: مژده شمسایی
- سایر بازیگران: مجید مظفری، رضا کیانیان، میترا حجار، بهزاد فراهانی، داریوش ارجمند و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۰
گلرخ کمالی نویسندهای خلاق و مستعد است که پس از مدتی تصمیم میگیرد به ایران بازگردد و با فراموش کردن شکوتردیدی که نسبت به همسرش، ناصر معاصر داشته، بار دیگر زندگیاش را از نو بسازد. او با ورود به ایران، رفته رفته متوجه میشود که ناصر معاصر بهدلیل حیلهگریِ شریک خود، در مخمصهای عجیب گرفتار شده و مجبور است راهی زندان شود. گلرخ پس از آگاهی نسبت به این وضعیت، تصمیم میگیرد تا اتفاقات گذشته را جبران کند و با کسب رضایت از طلبکاران، همسرش را نجات دهد.
شخصیت گلرخ کمالی یکی از چندوجهیترین کاراکترهای زن سینمای ایران است. تعلق خاطر او به ادبیات و مسئلهی نوشتن، ورودش به دنیای بیرحم و خطرناکِ مردانه و ایستادگیاش در برابر آدمهایی که با افکار جنسیتزدهشان قصد تصاحب او را دارند، باعث شدهاند تا گلرخ در قامت شخصیتی کنشمند و محکم قرار گیرد.
گلرخ کمالی پس از تحمل جراحات سنگین روحی و جسمی در این مسیر دشوار، دیگر به لبخندهای زنانه و گفتمانهای منطقی نمیاندیشد. دگردیسیها و گرایش شدید او به انتقام، باعث میشوند تا «سگکشی» از عنوان داستان خانم نویسنده رخت ببندد و در جهان حقیقی نمود عینی پیدا کند.
گلرخ کمالی تا حد امکان از شکنندگیهای زنانه، رفتارهای کلیشهای و ملتمسانه و شیونهای بیدلیل دور میماند. حتی زمانی که به اوج حقارت و نابودی میرسد، انفجار درونیاش را با سیگار کشیدن، اشکهای ناشی از خشم و پیریزیِ پروسهی انتقام به منصهی ظهور میرساند. هوشمندیِ بهرام بیضایی برای خلق این شخصیت، باعث شده تا گلرخ را بهعنوان کاراکتری غیرکلیشهای بشناسیم که علاوهبر کهنالگوهای کلاسیک و اسطورهها، ما را بهیاد قهرمانان تنها، فریبخورده و قدرتمند فیلمهای نوآر میاندازد.
هوشنگ
- نام فیلم: بهرنگ ارغوان
- کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا
- بازیگر این نقش: حمید فرخنژاد
- سایر بازیگران: خزر معصومی، کوروش تهامی، رضا بابک، فرهاد قائمیان و…
- تاریخ انتشار: ۱۳۸۸
عاشقپیشگی و دلدادگی در موقعیتهای آرام و بهدور از التهاب، کار راحتتری بهنظر میرسد. اما وقتی از دل جریانات سیاسی-امنیتی و وضعیتهای خطیر، احساسات غلیان کنند و نوعی دوگانگی را بهوجود آورند، مشکلات بهشکل وحشتناکی آغاز میگردند. هوشنگ یک مأمور امنیتی است که وظیفه مییابد با ورود به دانشکدهی جنگلداری و جا زدن خود بهعنوان دانشجو، دختری بهنام ارغوان را تحت نظر داشته باشد؛ هدف از این اتفاق خطیر، دستگیری پدر ارغوان (شفق) است که میخواهد برای دیدن تنها دخترش بهصورت مخفیانه وارد کشور شود.
هوشنگ بهصورت مداوم با دوگانگیهای مختلف دستوپنجه نرم میکند. او وقتی در محیط دانشکده است، نقش آدمی بیدستوپا و سادهلوح را بازی میکند و زمانی که به اتاق خود میرود، در جایگاه حقیقیاش بهعنوان مأموری وظیفهشناس قرار میگیرد و دائماً مشغول نظارت و کنترل ارغوان است.
اما این دوگانگیها به اینجا ختم نشده و هوشنگ بهمرور زمان دچار نوعی حس دلدادگی نسبت به ارغوان میشود و دیری نمیپاید که عشق گریباناش را میگیرد. شیداییهای جنونآمیز، گیر افتادن میان احساس و منطق، وظیفه و عشق و استیصال باورپذیر و تلخ او در این شرایط بهخصوص، این مأمور امنیتی را بهمرز فروپاشی میرساند.
جنس عاشقانهی «بهرنگ ارغوان» و شخصیتپردازیِ بینقص و تکرارنشدنیِ هوشنگ، با مجموعههای تلویزیونی و حتی بسیاری از آثار سینمایی تفاوت دارد. تمام شکوتردیدهای بهجا و اصولیِ این مأمور باتجربه، برونریزیهای ناگهانیاش، زیرپا گذاشتن وظایف شغلی بهخاطر دلدادگی و حتی شکنندگیاش در برابر مافوق خود، از او یک کاراکتر تمامعیار ساخته است که در هر لحظه میتوان با او همراه شد و از نوشتن هوالقادر، هوالشفیع و هوالحبیبها در ابتدای گزارشات وی امتناع کرد.