این روزها تماشای فیلمها و سریالهای اواخر دهه۵۰ و سالهای دهه۶۰ برای بینندههایی که آن سالها اوقات شیرین کودکی نوجوانی و جوانیشان راگذراندهاند، حال وهوای عجیبی دارد. نسلی که درآن سالها پخش اولین بار این آثار را از تلویزیونهای سیاه و سفید ۱۴ اینچ و بعضا مبله دیدهاند، وقتی بعد از گذشت چند دهه همان تصاویر را از تلویزیونهای رنگی السیدی و الایدی میبینند، یقینا آنچه از تصویر و صدا دریافت میکنند همانی نیست که فرزندانشان میبینند و میشنوند. برای اینها تماشای یک سریال دهه شصتی همچون تورق آلبوم عکسی است که صفحه به صفحه آن برایشان تصویر و صدایی آشنا دارد و احساسی را درونشان به غلیان میآورد که نتیجهاش از هر مدیتیشنی آرامشبخشتر است. آرامش از مزهکردن خاطره روزهایی که در هر خانواده چند بچه ریز و درشت بود و وقتی سریالی به لحظات پخشش نزدیک میشد، بچهها در کنار پدر و مادر و بعضا پدربزرگ و مادربزرگ دستهجمعی مقابل تلویزیون مینشستند که البته هرکس زودتر پای تلویزیون میرسید شانس این را داشت که در موقعیت بهتری نسبت به قاب تصویر جا خوش کند. امروز وقتی در آرشیو ذهنیمان این فیلمها و سریالهای قدیمی- اعم از ایرانی و خارجی- را مرور میکنیم درهر آنچه میبینیم تلنگری ازگذر زمان به چشممان میآید؛ دکوراسیون خانهها، فضای شهری، مدل خودروها، روابط آدمها و نوع تفریح مردم، مدل پوشش و مو و… تماشای بازی هنرمندانی که روزگاری آن قدر به دیدنشان عادت کرده بودیم که گویا عضو عزیزی از خانوادهمان بودند و امروز دیگر در میانمان نیستند هم ورقی دیگر از این آلبوم است.
صدای محکم و باصلابت زندهیاد ایرج ناظریان که در قالب شخصیت ویژه آنتوان لوپان، کاپیتان کشتی اسپرانتا چه خوش نشسته بود.(بادبانهای برافراشته،آخرین کار دوبله ناظریان برای تلویزیون بود. اواخر دهه ۶۰ دو هفته بعد از پخش این سریال رومانیایی، خبر درگذشت او توسط مجری سیما اعلام شد و سپس به احترام یادش بخشهایی از صدای او با بازی یون بسویو در نقش کاپیتان برایمان پخش شد) همچنین صدای پرنشاط زندهیاد علیاصغر افضلی، معروف به «سلطان تیپساز دوبله» برای شخصیت دوستداشتنی ایزما، آشپز کشتی . در تورق این خاطرات تصویری، این قبیل آثار آن قدر پیش چشممان خاطرهانگیز هستند که گذر زمان نهتنها گردی از فراموشی برآنها ننشانده که از هر بار دیدنش به درک و دریافت تازهای از آن میرسیم. به بهانه پخش دیگرباره سریال بادبانهای برافراشته از سیما، شما را به نگاهی تازه و ناگفتههایی از هرآنچه نگارنده به عنوان طرفدار قدیمی این سریال رومانیایی به دست میدهد دعوت میکنم. توجه داشته باشید که این مجموعه رومانیایی به دلیل جهتگیریهای مغرضانهای که نسبت به مسلمانبودن مردم ترکیه دارد و ریشهاش در ۵۰۰ سال تسلط حکومت عثمانی بر کشور رومانی است، واجد سکانسهایی ضداسلامی بوده و صدا و سیما از همان پخش اول اثر در دهه ۶۰ با ذکاوت و ظرافت تمام این مسأله را به حالت تعدیل و قابل پخش درآورده است.
سفر به آخر دنیا
یک گروه اکتشافی که درباره جنوبیترین قسمت قاره آمریکا یعنی مجمعالجزایر تیرا دل فوئگو تحقیق میکنند به طور اسرارآمیزی مفقود میشوند. سالها بعد آنتوان لوپان – با بازی یون بسویو- مرد جوان حادثهجویی از کشور رومانی که سالها با دریانوردان همکاری داشته و نسبت به صنعت کشتیسازی اشراف دارد، دالاکسی از بنادر رود دانوب در کشور رومانی را به قصد دریانوردی ترک میکند. مدتی بعد در بندر پورت سعید مصر، برخورد لوپان با دوست قدیمیاش پییر ویلان- با بازی یان دیشیسنو – مرد فرانسوی که فرزند یکی از مفقودشدگان گروه اکتشافی بیسرانجام است، او را وسوسه میکند تا همراهش، به دنبال یافتن پدر ویلان به سرزمینهای ناشناخته سفر کند. آنها در پورت سعید، کشتی بادبانی دو دکلهای را خریداری کرده و با انتخاب نام «اسپرانتا» به معنی امید تصمیمشان را عملی میکنند. تا فراهم شدن کامل مقدمات سفر پییر ویلان که قرارداد بار ادویه دارد، راهی آبها میشود، اما ظاهرا خوشاقبالتر از پدرش نبوده، چرا که در راه گرفتار حمله دزدان دریایی شده و در این ماجرا ناپدید میشود. سالها میگذرد و آنتوان لوپان که با مرگ دوستش کنار آمده بالاخره بقایای کشتی امید را زیر تلی از ماسههای بندر سولینای رومانی مییابد. به دنبال اطلاعاتی که از مسئول برج دریایی به دست میآورد بارقهای از امید به زندهبودن پییر در دلش شکل میگیرد، پس بار دیگر کشتی دو دکلهای خریده و با نام کشتی اسپرانتا، تعداد محدودی خدمه، استخدام کرده و به دنبال یافتن دوست قدیمی راهی اقیانوس اطلس و تیرا دل فوئگو میشود. ( مجمعالجزایری واقع در جنوبیترین بخش آمریکای جنوبی در میان تنگه ماژلان که سال ۱۵۲۰ فردیناند ماژلان آن را کشف شد. از میانه دوم سده ۱۹ اروپاییان مهاجر برای پیداکردن طلا پا به این منطقه گذاشتند و امروزه فعالیت اقتصادی آن متمرکز بر استخراج نفت، این طلای سیاه است) کاپیتان و خدمه کشتی اسپرانتا در سفر به نیمی از کره زمین، حوادث و موقعیتهای بسیارخاص و پیشبینینشدهای را پشت سر گذاشتند .از جمله برخورد با دزدان دریایی آفریقای شمالی، حمله کوسهها و روبهروشدن با نیروی پرقدرت و غیرقابل کنترل طبیعت مثل رعد و برقهای مهیب، گردباد دریایی و امواجی به بلندای کوه که هنگام عبور از خط استوا تجربه کردند. خلاصه تا یک قدمی مرگ رفتند و برگشتند. از طرفی چون برای تامین خرج سفرشان از بنادر مختلف بارگیری میکردند، گاه مسافران پردردسری هم به تورشان میخورد. نمونهاش رئیس دزدان دریایی که در لباس کاهنان وارد کشتی شد و چیزی نمانده بود که موفق شود به کمک افرادش کشتی را تصاحب کند. یا آن مسافر دائمالخمری که تمام ذخیره آب کشتی را هدر داد و کاپیتان و افرادش را با کمبود آب و خطر تشنگی در وسط اقیانوس مواجه کرد . تمامی این مشکلات به مدد دوراندیشی و تجربه کاپیتان لوپان و گراسیم، سکاندار کشتی (با بازی ایولوریان کیوبانو) و البته سختکوشی و وفاداری افرادش در نهایت ختم به خیر میشود. کشتی اسپرانتا در هر بندری که لنگر میاندازد ما هم به عنوان بیننده ماجراهای سریال، مانند این دریانوردان، نفس راحتی کشیده و به واقع دلمان میخواهد همراه آنها زمین را زیر پایمان حس کنیم و در شهرهای بندر قدمی بزنیم.
عظمت حکومت عثمانی در نگاه کاپیتان رومانیایی
بادبانهای برافراشته (رومانیایی: Toate pînzele sus) این تولید اروپای شرقی،صرف نظر از اقبالی که در میان مردم رومانی داشته، وقتی از تلویزیون کشورهای آسیایی همچون ایران پخش میشود قطعا واجد نکات و جذابیتهایی است که شاید فقط در نگاه بیننده ایرانی به تعبیر بنشیند. در این سریال ما از دریچه نگاه کارگردانی از اروپای شرقی به سرزمینهایی سفر میکنیم که بخشی از آنها با ما قرابت تمدنی ایرانی – اسلامی دارند.
کشتی اسپرانتا بعد از این که سفرش را از بندر سولینای رومانی آغاز میکند، اولین جایی که لنگر میاندازند، تنگه بُسفُر ترکیه است (این تنگه دو قاره اروپا و آسیا را از هم جدا میکند.) وقتی کشتی اسپرانتا به این تنگه که شهر استانبول را در دو طرف خو دارد، نزدیک میشود (استانبول با نام قدیم قسطنطنیه – شهرکنستانتین – در زمان امپراتوری عثمانی ۱۴۵۳ تا ۱۹۲۳ پایتخت ترکیه بوده است) کاپیتان مشتاقانه و بسیار دقیق از قسمت روملی (بخش اروپایی ترکیه) برای میهو – باب ازی کریستیان شوفرون – جوانترین خدمه کشتی که تشنه یادگیری است، این گونه توضیح میدهد: این دژهای مستحکمی که میبینی یک سال قبل از سقوط قسطنطنیه به سال ۱۴۵۲ توسط سلطان محمد دوم معروف به سلطان محمد فاتح ساخته شده است. میگویند تمام شبانهروز ۳۰۰ نگهبان در حال مراقبت از این دژها بودند و با آماده شلیک بودن ۱۰۵ توپ مراقب بودند بدون اجازه آنها کشتی از این تنگه عبور نکند.
(در واقع این کاپیتان رومانیایی، به اقتدارحکومت ۶۲۵ سالۀ عثمانی اشاره دارد. دورانی که از حساسترین مقاطع زمانی در مواجهۀ تمدن ایرانی- اسلامی با غرب بوده است. در این سالها زبان شعر و دیوانی سلطان محمد فاتح، زبان پارسی بود. در این دوره ابتدا عثمانیان به مرور قدرت میگیرند و با گذر از دروازههای غربی آناتولی، پایتخت امپراتوری روم شرقی را فتح میکنند، سپس با گسترش فتوحاتشان به غرب، طی ۸۰ سال مناطق یونان و بالکان و مجارستان و رومانی و لهستان را درمینوردند تا به دروازههای وین در اتریش کنونی میرسند؛ در این شرایط، اروپاییان از سوی مسلمانان تحت شدیدترین فشارها قرار دارند. سیطرۀ طولانی حاکمان پارسیزبان سلجوقی و عثمانی بر آناتولی و بخشهای شرقی اروپا، از ۱۰۷۱ تا ۱۹۲۳ به طول انجامید.)
سپس کاپیتان لوپان، با نگاهی از جنس احساسی که انسان از سر حسرت نسبت به جنسی فروخته شدهای که هنوز به آن دلبسته است دارد! مسجد ایا صوفیه را به جوان نشان داده و میگوید:سفیای مقدس، که به دستور ژوستینین، امپراتوری بیزانس ساخته و بعد از پیروزی مسلمانان به مسجد ایا صوفیه معروف شد.
(این بنا یادگار امپراتوری روم شرقی و شاهکار معماری بیزانسی است، یک کلیسای مسیحیت شرقی که ساختمان فعلی آن در دوره امپراتوری بیزانس به سال ۵۳۲ م. بنا به دستور همسر امپراتور ژوستینین یکم، تئودورا ساخته شد. پس از فتح استانبول، سلطان محمد فاتح دستور داد کلیسای ایاصوفیه را به مسجد تبدیل کنند. پس از اعلام حکومت جمهوری در ترکیه و به قدرت رسیدن آتاتورک، ایاصوفیه به موزه تبدیل شد. ۱۱جولای ۲۰۲۰ با موافقت رجب طیب اردوغان، ایاصوفیه مجدداً به مسجد تبدیل شده و پس از ۸۶ سال دوباره در این محل نماز جمعه برگزار شد.)
در ادامه کاپیتان کاخهای به جا مانده از سلاطین عثمانی را نشان میدهد وبا آب و تاب از عظمت آنها میگوید و بعد به مسجد آبی سلطان احمد اشاره میکند. (این مسجد از زیباترین شاهکارهای معماری اسلامی است که به علت وجود کاشیهای آبی رنگ در طراحی داخلی به مسجد آبی شهرت دارد. این مسجد به عمد در مقابل عمارت ایا صوفیا ساخته شد تا نشان دهد، معماران عثمانی و مسلمان میتوانند رقبای سرسختی برای همتایان مسیحی خود باشند.)
چرا ترکیه بادبانهای برافراشته را تحریم کرد؟
در بدو ورود کشتی اسپرانتا به آبهای بینالمللی ترکیه، میرسیا مورسان(کارگردان)،هر چقدر در نشان دادن عظمت حکومت عثمانی سنگ تمام میگذارد، اما بعد از اینکه این مردان رومانیایی وارد خاک ترکیه میشوند ورقش برگشته و هرآنچه درچنته دارد به خدمت میگیرد تا بدترین تصویر ممکن را از مرام وفرهنگ و دین نوادگان ندیده دولت عثمانی روکند.
از اینرو زمان پخش بادبانهای برافراشته از تلویزیون رومانی، مسئولان کشور ترکیه در برابر این سریال موضع گرفته و آن را تحریم کردند!آیا میدانید علت این همه سیاه نمایی مورسان نسبت به ترکیه چیست؟
علت این مسأله ریشه درپیشینه مناقشات سیاسی و ارضی بین دو کشور رومانی و ترکیه دارد؛ در حالی که مردم رومانی در هیچ دوره تاریخی از حیث فرهنگی و اقتصادی از سرزمینها و کشورهای همسایه خود (ازجمله ترکیه که مرز آبی داشته و هم کرانه هستند) برتر نبوده اند، در این سریال میبینیم که وقتی این کشتی رومانیایی از سر ناچاری گذرش به قلمرو آبی کشور ترکیه میافتد تعمدا وبا زیرکی تمام، تصویری عقب افتاده، بی سواد، بی فرهنگ و مملو از شیادی و دغل بازی ازمردمان این کشور اسلامی را به بیینده نشان میدهد. ناگفته نماند که به وقت داستان این سریال، دو سالی میشود رومانیها از جنگ با عثمانی فارغ شده اند.
(در سده پانزدهم، امپراتوری عثمانی تهاجم خود به رومانی را آغاز کرد و در قرارداد پاریس (۱۸۵۶) که در پایان جنگهای کریمه میان روسیه و عثمانی به امضا رسید، خراجگزاری بخشی از این کشور به عثمانی مورد تأکید قرارگرفت. سال۱۸۷۸ در پی جنگ روسیه و عثمانی کنترل ۵۰۰ ساله عثمانی بر رومانی خاتمه یافت.)
رویکرد ضداسلام که در تلویزیون تعدیل شد
در قسمت سوم سریال میبینیم که وقتی کشتی اسپرانتا به آبهای ترکیه نزدیک میشود،ایزمای،(گویش خاص از نام اسماعیل است)آشپز ترک کشتی -با بازی بازیگر یونانی ژان کنستانتین- در حالی که فرش بافتهای با نقش خانه کعبه و مسجدالحرام در دست دارد از کاپیتان جهت قبله را میپرسد و بعد در حالی که سجاده را سر و ته پهن کرده، نشسته بر روی بافته نقش کعبه، به حالت سجده کلمه «ا…» را به زبان میآورد و ظاهرا از اینکه به سلامت به کشورش برگشته خدا را شکر میکند. البته در نسخهای که از تلویزیون ایران پخش شد این پلان سانسور شده است.
پلان دیگری که به مذاق مدیران فرهنگی ترکیه خوش نیامد و در پخش نیز حذف شد ، مربوط میشود به اینکه کاپیتان بعد از اینکه متوجه میشود ویلان به عنوان مهندس خط آهن آناتولی در استانبول است به دنبال نشانی از او به مهمانخانههای شهر سر میزند و مسئولان این مهمانخانهها فقط در قبال پرداخت رشوه از طرف کاپیتان حاضر میشوند اطلاعات بدهند، نکته حائز اهمیت اینکه هر بار در نمایی که از متصدی مهمانسرا نشان داده میشود، تابلویی مزین به نام «ا…» در قاب دوربین قرار دارد که حتی روی آن مکث میشود. این پلان نیز در پخش تلویزیون ایران سانسور شد.
یک روز بعد از لنگر انداختن این کشتی رومانیایی در آبهای ترکیه، مسئول بندر به خاطر این که کشتی امید بیشتر از زمان لازم در بندر مانده آنها را به مبلغ گزافی جریمه میکند .کاپیتان و گراسیم جویای مسأله میشوند و در نهایت باز هم با دادن رشوه موفق میشوند از شر جریمه غیرمنصفانه خلاص شوند. کاپیتان بعد از پرداخت رشوه (لحظه رشوهگرفتن متصدی لنگرگاه نیز در نسخه قابل پخش سیما حذف شد.) رو به سکاندار کشتیاش میگوید: اگر یک مدت دیگر اینجا بمانیم، هرچه داریم باید بدهیم! و بعد دوربین نگاه بیننده را روی مسجد سلطان احمد،می برد تا تمسخرگونه دین مردم ترکیه را یادآور شود!
سیاهنمایی از نوادگان ندیده عثمانی
مورد دیگر اینکه ایزما، شخصیت کمیک داستان که مردی سرخوش وساده دل است و توان اداره موقعیت مالی خودش را هم ندارد، دارای دو همسر است و به نوعی مورد نگاههای شماتتآمیز کاپیتان و خدمه قرار میگیرد. همسران ایزما را زنانی با پوشش کامل و برقعدار میبینیم؛ رفتار خارج از ادب و عرف اجتماعی زن اول ایزما روی عرشه کشتی، در مقابل انظار، تصویری بسیار ناپسند از زن در کشور اسلامی چون ترکیه به بیننده غربی نشان میدهد. باخت ایزما در شرطبندی که در کشور اروگوئه انجام داد وخرید گرامافونی به قیمت ۶۰ سکه طلا در یک حراج عمومی و جبران این خسارتهای مالی توسط کاپیتان را به دردسرسازیهای این مرد ترک اضافه کنید .
نشان دیگر از نگاه مغرضانه کارگردان و نویسنده این اثر رومانیایی نسبت به ترکیه را وقتی میبینیم که آکام،تاجر متمول ترک به دروغ خود را ورشکسته معرفی کرده و از کاپیتان میخواهد در اعضای مبلغی ناچیز او را به یونان ببرند و در ادامه میبینیم در حالی که کاپیتان و افرادش در بازار در حال گردش هستند او را در لباسهای فاخر و حجرهای پررونق دیده و به دغلبازی او پی میبرند.
میرسیا مورسان(کارگردان) تا آخرین لحظهای که این مردان رومانیایی در خاک ترکیه هستند هرگره داستانی که در مسیر تخطئه مردمان یک کشور اسلامی باشد را به خدمت میگیرد. آنجایی که میبینیم میهو درحالی که از دور محو تماشای مساجد باشکوه استانبول است، با مرد واکسی روبرو میشود که ادعا میکند سالها در رومانی زندگی کرده و در حالی که خود را همشهری پسرجوان میداند از درخدمت اما به قصد دزدی چکمههای گرانقیمت او را برای واکس زدن از پایش در میآورد و بعد نیست میشود.در پلان بعدی میهو در حالی پابرهنه به لنگرگاه میآید که در نمای دونفره کاپیتان و جوان دزدزده، تابلویی مزین به نام علی در قاب دوربین است و بعد دوربین بر نمای بسته کاپیتان با پسزمینه نام علی میماند در حالی که نگهبان حکومتی که مسئول حفظ امنیت مردم است، شمشیر به کمر از زیر تابلو گذر میکند .این نما ختم میشود به اینکه کاپیتان سرش را به سمت پرچم ترکیه که به احترام ورودش به این کشور در بالاترین نقطه دکل کشتی آویزان کرده نگاه میاندازد.
در نهایت کشتی اسپرانتا در حالی بندر بسفر ترکیه را ترک میکند که صورت لختی، رئیس دزدان دریایی با هیبت کاهنان خود را مسافر این کشتی میکند.
این کشتی رومانیایی با اینکه در بنادر کشورهایی چون یونان، بندر پورت سعید در مصر، لیبی، سواحل آفریقا، اروگوئه و… لنگر میاندازد و کاپیتان و خدمه با آدمهای این بنادر حشر و نشر دارند اما هیچ گاه آن تصویر مغرضانهای که از ترکیه به بیننده نشان میدهد را در مورد هیچ ملیت دیگر تکرار نمیکند .تصویری که در پخش تلویزیون ما کاملا تعدیل شد.
استقبال از نسخه سینمایی بادبانهای برافراشته
بادبانهای برافراشته سال ۱۹۷۶ یعنی در سالهایی که دولت کمونیستی شوروی بر رومانی حاکم بود ساخته شد. دورانی که رومانی فاقد یک صنعت سینمایی قوی بود و هنرمندان تلویزیونی آن به نسبت اهالی سینما بیشتر فعال نشان میدادند آن قدر که در پی رونق سینمایشان هم بودند. نشان به این نشان که ابتدا نسخه سینمایی بادبانهای برافراشته روی پرده سینماهای رومانی رفت و وقتی با استقبال مردم و البته منتقدان سینمای این کشور مواجه شد، سپس سریال آن تولید و از تلویزیون رومانی پخش شد. به تبع ساختار فیلم- مجموعهبودن آن در نسخه تلویزیونی این بار مردم به تماشای ماجراهایی نشستند که در سینما به هیچ وجه نمیتوانستند ببینند. یکی از برگهای برنده بادبانهای برافراشته این است که براساس رمان پرخواننده و محبوب رومانیایی به همین نام ساخته شد.
رادو تودوران (۱۹۹۲-۱۹۱۰) نویسنده این داستان معروف، در زمان تولید این فیلم ـ مجموعه کنار فیلمساز و عوامل تولید آن بود و در کار نگارش فیلمنامه با میرسیا مورسان و الکساندرو استروتانو همکاری کرد. او طرحهایی را اضافه بر قصه اصلی به مورسان میداد تا در تولید نسخه سریالی مورد استفاده قرار دهد و در نهایت از نتیجه این همکاری، این دو به فیلمنامهای رسیدند که در مقاطع مختلف و در لحظه درست، چرخشهای جذاب و پیشبینینشدهای را در دل قصه ایجاد میکند و باعث شگفتی و تا حدی سردرگمی و گیجی مخاطبش میشود.این نویسنده پس از اکران نسخه سینمایی و پخش تلویزیونی بادبانهای برافراشته آن را اثری خوشساخت ارزیابی کرد که به متن و حال و هوای قصه او وفادار مانده است.
ردپای ژول ورن در بادبانهای برافراشته
اما اگر بخواهیم دقیق تر شویم بیراه نیست اگر بگوییم رمان و سپس فیلمنامه بادبانهای برافراشته بسیار وام گرفته از سبک داستاننویسی ژول ورن (۱۹۰۵-۱۸۲۸) است، نویسندهای که به عنوان پدر داستانهای علمی – تخیلی شناخته میشود. معاصر با این نویسنده فرانسوی، نویسندگان متعددی از داستانهای او الهام گرفتند. همچنان که ژولورن اغلب بخشهای دور دنیا در ۸۰ روز و ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا را در حین سفرهای دریایی با کشتی شخصیاش سنمیشل نوشت. نویسندگانی چون ویلیام بیبی – نویسنده آمریکایی – نیز با خواندن۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا به دریانوردی و کاوش در اقیانوسها علاقهمند شد و… جذابیت بادبانهای افراشته همچون آثار ژول ورنی در این است که شخصیتها رازی را کشف میکنند یا به عمل جسورانهای دست میزنند و سربزنگاههای مهم قرار میگیرند، به دنبال آن مخاطب نیز در موقعیتی قرار میگیرد که مدام باید از خود بپرسدیعنی چه میشود؟!
تودوران همچون ژول ورن ما را به سفرکردن تشویق میکند و با نشاندادن ماجراهایی عجیب و غریب، غیرمعمول و به شدت جذاب، ایمان مخاطبش را به داستانگویی بیشتر و بیشتر میکند. ردپای ملیت ژول ورن را نیز در فرانسویبودن پییر ویلان میتوان سراغ گرفت.
پای صحبت کارگردان
اما اینکه رمان بادبانهای برافراشته درسالهای پس از انقلاب فرهنگی دولت کمونیستی وقت رومانی چه جذابیتی برای میرسیا مورسان(۲۰۲۰-۱۹۲۸) داشته است، از زبان خودش مرور میکنیم.
قصه و حال و هوای آن درباره تلاشهای سخت و مداومی است که در زندگی روزمره همه ما آدمها میتواند وجود داشته باشد. قصد داشتم لایههای زیرین این مسائل و روابط را در قالب یک داستان اکشن و ماجراجویانه به تصویر بکشم. این که چه چیزی باعث میشود بعضی آدمها در تلاشهای روزمره خود پیروز شوند و برخی دیگر شکست میخورند؟ این پرسش همیشه ذهن مرا به خودش مشغول کرده بود و دلم میخواست جوابی منطقی برای آن پیدا کنم. زمانی که داستان
رادو تودوران را خواندم، احساس کردم قصد پاسخ به همان سوالات همیشگی مرا دارد. همین نکته وادارم کرد سراغ ساخت نسخه تصویری آن بروم. آدمهای این قصه راهی مکانهایی میشوند که تا قبل از آن، هیچ بشری به آنجا پا نگذاشته است. در عین حال، فکر میکردم که حال و هوای اکشن و صحنههای پرهیجان حادثهای میتواند کمک زیادی کند تا تماشاگران را بیشتر جذب قصه آن کنم.
مورسان، بادبانهای برافراشته را اواسط دوران فعالیت هنری خود کارگردانی کرد و خودش آن را یکی از بهترین آثار هنری سالهای فعالیتش میداند. با آن که مورسان اقتباسی وفادارانه از قصه تودوران دارد، ولی مهر شخصی خود را به عنوان یک کارگردان بر اثر زده است آنجا که با اشراف بر موقعیت سیاسی واجتماعی مردم سرزمینش سعی میکند در قالب مفاهیمی انساندوستانه همچون صداقت، وفاداری، سختکوشی و ایمان به موفقیت در عملیکردن آرزوهای نسل جوان کشورش بپردازد، البته به مدد ژانر هیجان انگیز و حادثهای تا بتواند مخاطب جوانش را در دست بگیرد.
دهکده رومانیاییها در ایران
آیا میدانید در مسیر تهران به آبیک قزوین، روستایی به نام زرگر وجود دارد که مردمانش به زبان رومانیایی سخن میگویند.
زبان زرگری تنها زبانی است که در روستای زرگر، ویژگی اصلی زبان هندو-آریایی خود را حفظ کردهاست. زبان این روستا نخستین بار توسط گرنوت ویندفور (۱۹۷۰) مورد مطالعه قرار گرفت. نتیجه تحقیق او این بود که این زبان نوعی از زبان رومانی-اروپایی است و این زبان با گویش مردم دره ماریزا در جنوب بلغارستان که توسط کولوکسی (۱۸۸۹) ثبت شده، شباهت زیادی دارد. ویندفور بیان میکند که ریشه زبان زرگری در واقع به احتمال زیاد از روم باستان یا همان روملیا است. از نظر زبانشناس رضایی باغبیدی طبق آنچه بزرگان این روستا اظهار کرده و ویندفوهر ثبت کرده است، این زبان توسط سه برادر طلاکار در فاصله سالهای۱۷۴۷-۱۷۳۷ از روم (Rum) امپراتوری عثمانی به ایران آورده شد. به خاطر مهارت این سه برادر، زمینهای روستای زرگر کنونی به عنوان چراگاه قشلاقی و خمسه زنجان به عنوان چراگاه ییلاقی به آنها واگذار شد. آنها تا زمان احمدشاه بهطور رسمی تحت حمایت دولت بودند و در دوران رضاشاه چراگاه ییلاقی خود را رها کرده و در چراگاه قشلاقی ماندگار شدند. زمان جنگ ایران و عراق، در برخی عملیاتها هنگام برقرای ارتباط از طریق بیسیم، رزمندهها از این زبان استفاده میکردند تا عراقیها متوجه مفهوم مکالمات قوای ایرانی نشوند.