مروری بر هفت کاراکتر زورگو در سریالها؛ چرا دوستشان داشتیم؟
حالا وقت خاطرهبازی است؛ به سنت پروندههایی که در قالب مرور خاطرات گردآوری میکنیم، بد ندیدیم به بهانه نقشآفرینی محمود پاکنیت در سریال گیلدخت به عنوان یک خان، مروری بر چند کاراکتر ماندگار کنیم که هرچند از منظر زورگویی به زیردستان، کاراکترهایی منفی و احتمالا منفور محسوب میشدند اما با تمام زورگوییهایشان، آنها را دوست داشتیم و تا هنوز هم در خاطرمان زنده نگاهشان داشتهایم. این بازخوانی البته که میتوانست بسیار مفصلتر باشد و اصلا بعید نیست همین الان که این کلمات را به عنوان مقدمه خاطرهبازی ما میخوانید، شما هم در ذهن خود چند کاراکتر با همین مختصات و شناسنامه را فهرست کرده باشید. این هفت مورد اما انتخاب ماست؛ آنهایی که علاوه بر جایگاه مقتدر و درست در خط داستانی، از هنر بازیگرانشان هم بهرهمند شدهاند و به دلیل هنرنمایی همین بازیگران، ماندگار شدهاند؛ هر یک از این کاراکترها را در چه فضایی شناختیم؟ هر کدام چه ویژگی بارزی داشتند و چقدر بر کارنامه بازیگرانشان تأثیر گذاشتند یا ادامه این مطلب از هفت صبح همراه ما باشید
خان مظفر / هزاردستان
هنوز که هنوز است، وقتی به هر بهانهای میخواهیم فهرستی از سریالهای ماندگار تلویزیونی گردآوری کنیم، بدون لکنت و تردید، هزاردستان را برصدر آن مینشانیم. یادگاری ارزشمند و همچنان درخشان از زندهیاد علی حاتمی که ویترینی بینظیر از هنرنمایی بازیگران را در کنار دیالوگهایی مسحورکننده در خود جای داده است. حاتمی در هزاردستان هم به سبک و سیاق خود سراغ تاریخ رفته و روایتی از ارباب قدرت را در تاروپود یک داستان جنایی به تصویر درآورده است. خان مظفر در واقع همان هزاردستان است. کاراکتری ظاهرالصالح که در پشت پرده تمام اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز نقش دارد. برخی این کاراکتر را برگرفته از شخصیت عبدالحسین میرزای فرمانفرما توصیف کردهاند که مصداقی تاریخی هم دارد اما حاتمی خود میگوید «خان مظفر» در واقع چکیده همه خاندانهای حکومتگر در ایران است. او برخلاف دیگر زورگویان این فهرست، زورگویی خود را به رخ دیگران نمیکشد اما در خفا چنان اعمال قدرت میکند که حرف زور خود را بر کرسی بنشاند. عزتالله انتظامی یکی از همان نسل بازیگرانی است که در آثار علی حاتمی خوش درخشیدند و درخشششان تا سالها در سینمای و تلویزیون ایران امتداد داشت. خان مظفر اما یکی از نقشآفرینیهای ویژه او محسوب میشود که هنوز و پس از سالها از حافظهمان پاک نشده است. نکته کلیدی در کاراکتر خان مظفر، ظاهر آرام و درون پرخاشگر و زورگوست که انتظامی به خوبی توانسته این ترکیب را به تصویر درآورد.
اسدالله خان / پدرسالار
زندهیاد اکبر خواجویی بیش از ده سریال تلویزیونی را کارگردانی کرد و چند فیلم سینمایی هم ساخت اما هیچکدام به اندازه مجموعه پدرسالار که در سالهای ابتدایی دهه هفتاد کارگردانی کرده بود، در حافظه مخاطبان ماندگار نشد. سریالی که بخش عمدهای از توفیقش را مدیون داستان پرکشش جدال میان یک عروس با پدر همسرش است. آذر که میخواهد استقلال خود را حفظ کند، زیر بار حرف زور اسداللهخان نمیرود و همین جدال، روابط خانوادگی را تا مرز فروپاشی پیش میبرد. اسداللهخان به معنای واقعی در این سریال، پدرسالار است. او اصلا نمیپذیرد که کسی روی حرف او حرف بزند و تمام فرزندانش را هم با همین قاعده بار آورده است. او تلاش دارد از منظر مهربانی و دلسوزی برای فرزندان، همه آنها را حتی پس از تشکیل خانواده در سایه چتر حمایتی خود قرار دهد و همین ویژگی، بدون آنکه او قصد و نیت بدی از آن داشته باشــد، دارد دیگران را آزار میدهد. آذراولین کسی است که پرچم مبارزه با او را علم میکند. محمدعلی کشاورز به معنای واقعی در نقش اسداللهخان درخشید و بیشک میتوان این نقشآفرینی را یکی از قلههای خاطرهسازی در کارنامه این بازیگر توصیف کرد. نکته مهم درباره این نقشآفرینی، حضور احمد رسولزاده به عنوان گوینده این کاراکتر بر روی بازی محمدعلی کشاورز بود. کشاورز سالها بعد به تأثیر این صداپیشگی بر روی ماندگاری این نقش در حافظه مخاطبان اذعان کرده بود.
بزرگ آقا / شهرزاد
داستان سریال شهرزاد را باید از بستر تاریخیاش آغاز کنیم اما هرقدر هم که تلاش کنیم، هنوز هم همهمان روایت این سریال را با عشق میان مثلث شهرزاد با قباد و فرهاد و رقابت این دو بر سر رسیدن به معشوق بهیاد میآوریم. حسن فتحی با همراهی نغمه ثمینی، در قالب این سریال یکی از موفقترین ملودرامهای عاشقانه را در کارنامه خود ثبت کرد. کشمکش میان قباد و فرهاد و دلبستگی گاه به گاه شهرزاد به این دو، از اصلیترین ویژگیهای داستان شهرزاد بود.اما مگر میتوان از رقابت فرهاد و قباد گفت و سایه سنگین بزرگ آقا بر این میدان رقابت را نادیده گرفت؟ بزرگ آقا به معنای واقعی کلمه یک دیکتاتور بود. دیکتاتوری عاشقمسلک که حتی وقتی میخواهد عشقش را به دیگری ثابت کند، ابایی ندارد او را به سیطره احکام ظالمانه خود درآورد. در یک کلام بزرگ آقا دوست دارد مالک همه چیز باشد و همین ویژگی نسبت او را با اطرافیانش تعریف میکند. بیتردید نه فقط از منظر نقشآفرینی در نقش بزرگ آقا که اساسا حضور علی نصیریان یکی ازبزرگترین پشتوانهها برای توفیق شهرزاد به ویژه در فصل نخست بود. علی نصیریان در اوج اقتدار وهنرنمایی، تصویری از بزرگ آقا خلق کرد که بعید است تا سالها از حافظه مخاطبان پاک شود. نکته مهم اینکه دقیقا از جایی که نصیریان تصمیم به قطع همکاری با این سریال گرفت، خلأ حضور او به شدت خودنمایی کرد و از نظر کیفیت، شاهد نزول روایت حسن فتحی هم بودیم.
عزت سالاری / پس از باران
شاید شما هم با شنیدن نام سریال پس از باران، قبل از هر چیز، آوای تیتراژ پایانی آن را در حافظهتان مرور کنید. یک تیتراژ ماندگار که حالا تبدیل به پسزمینهای برای همه خاطرات ما از این سریال شده است. سعید سلطانی با همین سریال بود که توانست جایگاه خود را در ردیف سریالسازان موفق تلویزیونی تثبیت کند. داستان پس از باران هرچند از زمان حال آغاز میشد اما از جایی به بعد، روایت به گذشتههای دور میرفت و دقیقا همانجا، در دل تاریخ بود که با زندگی یک زن، در سایه سنگین نظام اربابی، مواجه میشویم. ارباب عزت سالاری کاراکتری است که تلاش بسیاری دارد قدرت خود را به همگان تحمیل کند اما یک نقص در زندگی فردیاش او را آزار میدهد و آن اینکه او هنوز فرزندی ندارد! به همین دلیل هم دســت بر روی یک دختر رعیتزاده میگذارد تا بتواند از او بچهدار شده و این نقص را برطرف کند. زمانی که این اتفاق رخ میدهد اما دختررعیتزاده یا همان خانوم کوچیک با فرزندش فرار میکند! محمود پاکنیت در این سریال ایفاگر نقش ارباب عزت سالاری است. او به همه تحکم دارد اما در عین حال به شدت آسیبپذیر است. پاکنیت به خوبی توانست در این ســریال، جایگاه ارباب در میان دو زن و مهمتر از آنها رابطه او با مادر زن اولش را به تصویر درآورد. او هیچگاه در این روایت نه ظالم مطلق است و نه مظلوم.
حشمت فردوس / ستایش
همین چند وقت پیش بود که سعید سلطانی در مقام فیلمنامهنویس ستایش به صورت قطعی اعلام کرد که دیگر ایدهای برای ادامه ین مجموعه در فصلهای بعدی وجود ندارد و پرونده آن به طور کامل بسته شده است. ستایش از ین منظر یکی از تجربههای موفق سریالسازی در تلویزیون محسوب میشود که امضای سعید ســلطانی را به عنوان کارگردان بر پای خود دارد. داستان اصلی این سریال از جایی آغاز میشود که همسر ستایش، براثر یک اتفاق، میمیرد و حالا او قصد دارد دو فرزند به یادگار مانده از او را بزرگ کند اما یک مانع جدی پیش روی خود دارد؛ پدر همسرش یعنی حشمت فردوس. حشمت فردوس هم یک دنده است هم مهربان. او یک کاراکتر کاملاً پایبند اصول و قواعد است اما فقط خودش را برای تعیین این اصول و قواعد دارای صلاحیت میداند. او در تمام زندگی عادت کرده است فقط چشم بشنود و احتمالا به همین دلیل وقتی با مقاومت عروس جوانش در برابر تصمیمی که او اتخاذ کرده، مواجه میشود، گُر میگیرد و حتی تا پای انتقام پیش میرود. بعد از مالک اشتر در سریال امام علی(ع)، بیتردید حشمت فردوس یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهای داریوش ارجمند در قاب تلویزیون محسوب میشود. او به گونهای این نقش را از آن خود کرد که به سختی میتوان آن را در قامت بازیگری دیگر متصور شد. ارجمند در فرآیند طراحی و نگارش شخصیت فردوس با سعید مطلبی و سعید سلطانی همفکری داشته و از این منظر به خوبی توانست این نقش را ماندگار کند.
ناصرالدینشاه / جیران
حسن فتحی اصولا تبحر ویژهای در خلق موقعیتهای عاشقانه در بستر تاریخ دارد و با توجه به علاقه توأمان این کارگردان به تاریخ و ملودرامهای عاشقانه، اصلا بعید نبود که او روزی دست روی عشق ناصرالدینشاه قاجار به یک دختر روستایی بگذارد. داستان جیران که پخش آن همچنان در شبکه نمایش خانگی ادامه دارد، درباره همین آتش عشقی است که دختری به نام خدیجه تجریشی در دل ناصرالدینشاه شعلهور میکند. ناصرالدینشاهی که در سریالهای تاریخی تا پیش از جیران دیده بودیم، ویژگیهای مشترکی داشت که میتوان قلدرمابی و همزمان هوسرانی را از ویژگیهای آنها دانست. ناصرالدینشاهی که حسن فتحی با نقشآفرینی بهرام رادان به تصویر درآورده است اما رنگ و بوی متفاوتی دارد. او همزمان هم قلدر است و هم عاشق و همین ویژگی است که رفت و برگشت او در میانه تصمیمات حکومتی و وسوسههای عاشقانه را جذاب کرده است. او اما یک وجه اشتراک با دیگر نمونههای قبلی دارد؛ او همچنان یک شاه یک دنده است! کمتر کسی فکر میکرد بهرام رادان بتواند اینگونه از پس چالش ایفای نقش یک شاه قاجار بربیاید! همزمان با همان قسمتهای ابتدایی جیران هم برخی به حسن فتحی برای این انتخاب خرده گرفتند و فکر نمیکردند بازیگری که غالبا نقش جوانهای امروزی را در فیلمها ایفا کرده بتواند به عنوان یک پادشاه باور شود، اما رادان از پس این کار برآمد و الان دیگر به راحتی میتوان اذعان کرد که نقش ناصرالدینشاه، یکی از اتفاقات خوب در کارنامه بازیگری این بازیگر است.
تقیخان / گیلدخت
این تازهترین تجربه سریالسازی در فضای داستانهای ارباب رعیتی محسوب میشود و هنوز هم روایت آن ادامه دارد. گیلدخت به عنوان یکی از سریالهای الف ویژه هر هفته پنجشنبه و جمعه روی آنتن شبکه یک میرود و تا به اینجا تلاش داشته است داستان یک عشق نافرجام میان دختر یک خان و یک میرشکار رعیتزاده را به تصویر درآورد. چالش داستان هم از جایی آغاز میشود که یکی از اهالی دربار، دست روی دختر خان میگذارد. تقیخان در روایت گیلدخت یک خان قاجاری است اما از دربار فاصله گرفته و به دلایلی ترجیح داده است در منطقهای از روستاهای شمال، به میراث پدری خود بپردازد. با این همه اما اتفاقات پیرامون اجازه نمیدهد او از بازی قدرت در امان بماند. آنچه از تقیخان در ابتدای داستان مشاهده کردیم، از جنس تمام خانهای که میشناختیم بود و او تلاش داشت تا حرف خود را به دخترش تحمیل کند اما دست تقدیر او را در برابر یک زورگوی دیگر، در موضع ضعف قرار داده است! محمود پاکنیت اینبار هم حضوری درخشان در نقش یک خان داشته است. او به خوبی توانسته است موقعیت دوگانه تقیخان در میانه پایبندی به اصول دربــار و در عین حال تلاش برای حفظ حریم خانواده را به تصویــر درآورد. از این منظر میتوان تا همینجا هم گیلدخت را یکی از تجربههای موفق محمود پاکنیت به حساب آورد و باید منتظر ماند و دید آیا در ادامه داستان او میتواند از دخترش در برابر زورگویی دیگران دفاع کند؟