الکساندر گاستاپولوس در پاسخ به این پرسش که جایگاه مخاطب در شکلگیری این معانی کجاست، به صبا گفت: کارگردانها برای ارتباط با مخاطبهایشان به شکلی صادقانه و خالصانه فیلم میسازند. مخاطب نیز همچون ساختارهایی که امشب در موردشان صحبت کردیم، میتواند با خوانش و ترجمه شخصی خود از اثر به شکلگیری معنا در آن فیلم کمک کند. به بیانی دیگر مخاطب همچون یک تکه پازل مفهوم و معنا در سینما را تکمیل میکند.
او در ادامه افزود: از آنجایی که برای هر فیلم تعداد زیادی مخاطب وجود دارد، ترجمههای مختلفی از اثر نیز دیده میشود. یک نفر ممکن است فیلمی را با دلایلی مشخص ستایش کند و دیگری از آن بیزار باشد. اما آنچه در این میان ثابت و غیر قابلانکار است، صداقت و صراحت کارگردان در بیان ذهنیاتش است.
گاستاپولوس افزود: میتوانیم برای حضور مخاطب در ساختارهای سینماتیک به نظریه کریستین متر اشاره کنیم. نظریهای که به ما میگوید چگونه آنچه در پرده سینما میبینیم (فرافکن) میتواند در ذهن ما دگرگون شده و به معنایی متفاوت تبدیل شود(درونفکنی). تجربه، اندیشه و غریزه انسانها درونفکنهای بیشماری را خلق میکند. از طرفی ممکن است برخی از تماشاگران با فیلم ارتباط برقرار نکنند. در این صورت درگیر شدن با اثر و استخراج معنا از آن اتفاق نمیافتد. به عنوان مثال خود من نمیتوانم با سهگانه «ارباب حلقهها» ارتباط برقرار کنم. با اینکه میدانم طرفداران بسیاری دارد. سلیقه من اغلب به فیلمهای ساده نزدیکتر است. میتوانم به فیلمهای اصغر فرهادی اشاره کنم. آثار او من را جذب میکنند.