فرزاد جمشیدی، مجریای که او را بیشتر به خاطر اجرای برنامههای سحرگاهی میشناسیم امسال دوباره به آنتن بازگشتهاست و در قاب برنامه صبح روز بعد دیده میشود. در همین رابطه با او گفتوگو داشتیم و از حس و حال این بازگشت و علاقه او به اجرای سحرگاهی پرسیدیم.
جمشیدی درباره سابقه اجرای برنامههای سحرهای ماه رمضان میگوید: هفت سال توفیق داشتم و برنامه سحر شبکه یک سیما را اجرا کردم. آن زمان که برنامه را شروع کردیم یکی دو شبکه بیشتر برنامه سحرگاهی نداشتند. مبنای برنامه را بر متن، مطالعه و محتوا گذاشتیم. این مبنا باعث شد بیشتر دنبال تحقیق برویم. متنهایی که آن سالها مینوشتم و حتی کنداکتور برنامه را نگه داشتم؛ برای من مثل گلبرگهای معطری از خاطرات هستند. خیلی برایم ارزشمند است. آن برنامه را زندگی کردم.
نگاه از ذرهبین ذکاوت
از جمشیدی میپرسیم دلیل این ارزشمندی چیست و او توضیح میدهد: چون مخاطب سحر بسیار متفاوت است؛ حتی با مخاطبان برنامههای معارفی نیمروزی مثل آفتاب شرقی و سمت خدا فرق دارد. مردمی که سحر بلند میشوند – به ویژه سحرهای ماه رمضان-حتما سحرخیزی، تهجد، شبزندهداری، استفاده از بهرهها و فیوضات شب را میشناسند. آدمهایی هستند که برای اطاعت امر پروردگار برخاستند و با دقت و از ذرهبین ذکاوت برنامه را نگاه میکنند. از این جهت باید حواسم را جمع کنم حرفی که میزنم صحیح باشد. پس خیلی برای برنامه مطالعه میکنم. متوجه شدم مردم متن مطالعهشده و دقیق را طلب میکنند و سند راست را میطلبند. باید با ذکر منبع صحبت کرد.
وی ادامه میدهد: روایتگری یکی از روشهای دهگانه پرفورمنس آرت است. مردم روایتگری را خیلی دوست دارند. از آنجا که ادبیات شفاهی بر ادبیات مکتوب استیلا دارد، مخاطبان تمایل دارند در آن وقت سحر کسی برایشان قصه مستند و درست تعریف کند. همه این اضلاع را جمع کردم و حاصلش شد آنچه در برنامه میبینید.
مجری، واعظ نیست
از او میپرسیم برای اینکه به تکرار نیفتد و ضمن حفظ حس نوستالژی برنامههای سحرگاهی، حرفی تازه برای گفتن داشتهباشد، چه میکند؟ او پاسخ میدهد: اگر حرف جدید نزنم کبوتر ذهن مخاطبان از بام برنامه پرواز میکند و میرود. مردم نمیمانند که حرف تکراری بشنوند و فقط برای آنها کتاب بخوانیم. به شاگردانم میگویم شما واعظ، مداح، مصلح یا ملامتگر اجتماعی نیستید. شما مجری هستید یعنی حد واسطی میان اینها. مردم نمیپذیرند من برایشان حدیث بخوانم؛ مگر اینکه حدیث را با قصه روایت کنم.
جمشیدی درباره نوشتن متنهای اجرایش بیان میکند: از سالی که اجرای این برنامهها را شروع کردم حتی یک برگ هم از کسی متن نگرفتم. معتقدم مجری باید خودش مؤلف باشد. یکی از تکنیکها برای حفظکردن متن این است که متنتان را خودتان بنویسید. سر کلاسهایم هم میگویم که مجری حقیر و گوینده فقیر کسی است که جیب دانای او از حدیث، قصه و لطیفه خالی باشد. مجری نباید بگذارد کسی برای او مطلب بنویسد. حتی اگر برنامه نویسنده داشت باز هم مجری نباید روی آنتن به متن نگاه کند. غیر از خبر که وجه اسنادی دارد، مجری تلویزیون نباید چیزی را از روی کاغذ بخواند، چون وقتی نگاهش را از دوربین بگیرد ارتباطش با مخاطبان قطع میشود. این مجری میافزاید: برنامه ما تیم نویسندگان ندارد. متن بخشهایی که در برنامه صبح روز بعد اجرا میکنم را خودم مینویسم.
مطالعه، مصداق تنفس است
مؤلف بودن مجری نیاز به مطالعه و پژوهش دارد. جمشیدی در این خصوص میگوید: تقریبا برای برنامه امسال بالغ بر ۲۱۰ مجلد کتاب جدید خریدم. اینها غیر از قصههایی است که در سه پرده تعریف میکنم. ۲۱۰مجلد کتاب جدید یعنی حرفهای تازه، نکتههای ناب و قصههای جدید. کلی خاطرههای ناب و قصههای کوتاه داریم که میشود در دل برنامه یا برای اعلام وقت اذان از آنها استفاده کرد. میشود با یکی بود، یکی نبود توجه مردم را به آنتن جلب کرد.
وی ادامه میدهد: شاید روی آنتن ۹ ــ ۸ بار به طرق مختلف و با زبان جدید این مطلب را در دفاع از سازمان صداوسیما گفتم که هر که میگوید رسانهملی مخاطب ندارد یا رسانه را نمیشناسد یا مخاطب را. مردم ما رادیو و تلویزیون کشورمان را دوست دارند. رادیو و تلویزیون باید تلاش کند حرفهای جدید بزند. هر وقت حرف جدید زدیم مخاطب هم پیدا کردیم.
جمشیدی بیان میکند: هر یک دقیقه صحبت در تلویزیون به یک ساعت مطالعه نیاز دارد. من به دوستان میگویم اگر شش ماه است مجری تلویزیون هستید و دستکم ۵۰مجلد کتاب به کتابخانهات اضافه نشده، شما باختید. عرصه را اشتباه گرفتید. مطالعه برای مجری مثل نفس کشیدن است. مجری دهان که باز میکند باید سواد بیرون بریزد. برای مثال بهتازگی درباره حضرت آیتا.. العظمی حاجحسین بروجردی حرف میزدم کسی که نه در ایران، بلکه در اقصی نقاط جهان ارادتمندان زیادی دارد. میشود درباره شکوه فقاهت آیتا… بروجردی بدون مطالعه حرف زد؟ گزارشگران فوتبال وقتی بخواهند در مورد یک فوتبالیست خارجی صحبت کنند دربارهاش جستوجو و مطالعه میکنند؛ بعد من چطور میتوانم در مورد شخصیتهایی مثل امام صادق(ع) و… بدون مطالعه حرف بزنم؟
این مجری میگوید: نکته دیگری میخواهم بگویم. برخی فکر میکنند اگر مجریای روی آنتن بگوید «صلیا… علیک یاابا عبدا…» میشود مجری معارفی؛ اینگونه نیست. سازمان باید در انتخاب مجریان معارفی بسیار سختگیر باشد. چنین مجریای باید تحصیلات مرتبط داشتهباشد. نباید کسی که زیر پنج سال سابقه کار معارفی دارد را جذب کنیم. کسی را بهعنوان مجری معارفی در تلویزیون بیاوریم که حداقل سه سال سابقه کار معارفی در رادیو داشتهباشد.
برخی متنهایی را که جمشیدی در سحرها روایت میکند برای عدهای از مخاطبان در آن وقت روز ثقیل میدانند. وی در اینباره عنوان میکند: این فکر را نمیکنم. تلویزیون باید با زبان معیار حرف بزند. زبان معیار یعنی زبانی که فرهیختگان جامعه با آن حرف میزنند. کتب درسی و دانشگاهی، قوانین و بخشنامهها با این زبان ابلاغ میشود. در این سالها که برنامه سحر را اجرا میکنم، نشنیدم مخاطبی به من بگوید نتوانستم با متن ارتباط برقرار کنم. وقت سحر میطلبد ما با کلام فاخر صحبت کنیم. متاسفانه کلام فارسی که کلام شیرینی است را شکستیم.مجری تلویزیون نباید بگوید «بریم یه برنامه خفن ببینیم» یا «ما اومدیم بترکونیم». وقتی مجری تلویزیون برنامه اجرا میکند مخاطبان باید حس کنند اگر یک لحظه سر بچرخانند یک نکته ناب را از دست دادند.
مجری برنامه صبح روز بعد تصریح میکند: بعضیها فکر میکنند کسی مثل فرزاد جمشیدی که برنامه سحر اجرا میکند، فقط متن مذهبی میخواند؛ اینطور نیست. در منزل ما آثاری از عطار، جامی، نظامی، سعدی، حافظ، مولوی و… هست. دستاویز من ادبیات فاخر کشورمان است. پس اجرای فرزاد جمشیدی چندین درونمایه دارد؛ ادبیات از یک طرف، حوزه معارفی از سوی دیگر و هنر و سواد رسانهای از طرف دیگر. هنر و سواد رسانهای میگوید که ما باید مخاطبانمان را بشناسیم.
مدیون تلویزیون هستم
از جمشیدی درباره تمایل به اجرای برنامههای افطار هم میپرسیم که جواب میدهد: چندبار اجرای برنامه افطار به من پیشنهاد شدهاست. حتی امسال هم در رادیو و تلویزیون پیشنهاد شد اما نوع اجرای من مختص سحر است. به نظرم در لحظات سحر درنگ و تامل بیشتری وجود دارد.
جمشیدی درباره تفاوت سبک اجرای این برنامه با برنامههای پیشین خود توضیح میدهد: آخرین برنامهای که در تلویزیون برای سحر اجرا کردم سال۹۱ بود؛ از آن سال تا الان فضای مجازی ذهن مردم را خیلی فعالتر کردهاست. مخاطبان جهش فکری خیلی وسیع داشتهاند. باید ترفندهایی به کار ببرم تا نکتههای نابتری را به مردم بگویم. فرم و محتوای ما نباید مثل ۱۰سال پیش باشد. جامعه متغیر، انسان متفکر میخواهد. مخاطبان نسبت به ۱۰سال گذشته خیلی داناتر شدهاند. بر این اساس سعی کردیم فرم و محتوا را تغییر دهیم.
او حس بازگشتش به آنتن تلویزیون و همراهی با مخاطبان در سحرگاه را چنین توصیف میکند: هیچگاه از اجرای برنامه سحر دور نبودم. در این چند سال در پلتفرمهای مختلف برنامههای سحر داشتم اما از جهت بازگشت به تلویزیون باید بگویم تلویزیون مثل خانه خودم است. به تلویزیون دین گرانی دارم. این قاب من را به مردم معرفی کرد.
وی میافزاید: سه روز گذشته خواهرم را از دست دادم. درحالیکه دو ساعت از فوت خواهرم میگذشت مدیر شبکه تماس گرفت و گفت برای سحر از برنامههای قبلی پخش میکنیم، شما نیایید. گفتم نه و برای اجرای برنامه سحر حاضر شدم. غمم به خودم ارتباط دارد. مجری تلویزیون باید قادر باشد بین شخصیت فردی، شخصیت اجتماعی و شخصیت شغلیاش فاصله گذارد. قبل از حضور من اعلام شدهبود عزادار هستم. وقتی برای اجرا مقابل دوربین رفتم گفتم نباید وقت آنتن را برای غم خودم شخصیسازی کنم. حزن قلب من به حیات خلوت دلم ارتباط دارد. مجری مثل خلبان میماند و نمیتواند بگوید چون عزادار هستم نمیخواهم پرواز کنم، مردم منتظر هستند هواپیما پرواز کند. این دومین بار است که این اتفاق برایم میافتد، سال ۸۷ هم در بیست و چهارمین روز ماه مبارک یکی از خواهرانم درگذشت و امسال یکی دیگر.