در یک نگاه کلی «تبِ پتروف» ساخته کیریل سربرنیکوف ۵۳ساله توانایی بالایی در حسزدایی و آشنازدایی مخاطب دارد. قواعد و قوانین را به کل زیر پا میگذارد و میزانسن، ژانر، شخصیت و ساختارهایی که با آن تحلیلهای سینمایی ممکن میشوند، دگرگون میشوند.
کارگردان در نسبت با سرماخوردگی شخصیت اصلیاش (پتروف) فضاهایی هذیانآلود و هجوآمیز را به کار میبندد. فضاهایی که در کمتر در هنر سینما با آنها مواجه شدهایم. فضاهایی که به آیههای دیوانهواری میمانند که ترجمه آنها برای مخاطب سخت بوده و کنجکاوی او را برمیانگیزد. کنجکاوی تنها یکی از اتفاقاتی است که در تماشای «تب پتروف» رخ میدهد. بیشتر از همه باید فعل حیرت کردن را باید به کار برد.
تماشای مسیری که شخصیت پتروف در طول -یا شاید هم عرض(!)- فیلم طی میکند، اختلاطی از رویا و واقعیت است و از هیچ منطقی پیروی نمیکند.یکی از نمونههای این چنین در تاریخ سینما فیلم «آسایشگاه ساعتشنی» است. روند حرکت شخصیت در مسیر قصه آن فیلم نیز همچون «تبِ پتروف» از منطقهایی حسزدا پیروی میکند. منطقهایی که باید با نگاهی نشانهشناسانه به تحلیل نور، حرکت و قصه آنها پرداخت.
کیریل سربرنیکوف با وامداری از هرآنچه در تاریخ سینما به عنوان برداشتهای بلند، غافلگیری یا تروکاژهای منحصربفرد شناختهشده بود، جهانی میسازد ورای همه آنها. به عنوان مثال اگر کمی به نماها و میزانسنهایی که سربرنیکوف به کار بسته است دقت کنیم، میتوانیم ردپایی از آثار «آندری تارکوفسکی» را در فیلم «تب پتروف» ببینیم. بنابراین اگر شخصیتی همچون تارکوفسکی در سینمای روسیه نبود، چنین فیلمی با چنین ساختاری متولد نمیشد!در نهایت برای آنکه پایان هفته پرماجرایی داشته باشید، چیزی جز تب پتروف پاسخگوی شما نخواهد بود. فیلمی که میتواند از سرمای روسیه تا رنگ رفته گذشته را برای مخاطب مجسم کند.