«سیلو» (Silo) از آن سریالهایی است که طرفداران ماجراهای رازآلود و آخرالزمانی به هیچ وجه نباید آن را از دست بدهند. تا امروز فقط سه قسمت از فصل اول این سریال تازۀ اپلتیوی پخش شده؛ اما همین سه قسمت برای درگیر کردن مخاطبان و برانگیختن تحسین منتقدان کاملا کافی بوده است. این سریال که از روی یک رمان اقتباس شده، ماجرای مردمی را روایت میکند که در دورانی پساآخرالزمانی در یک سیلوی عظیم زیرزمینی زندگی میکنند. سیلو دنیایی است که بلافاصله شما را در هزارتوی رازهای جذاب خودش گرفتار میکند.
مردم سیلو تنها از طریق دوربینی که روی سطح زمین قرار گرفته میتوانند منظرۀ بیرون را تماشا کنند؛ منظرهای که کاملا مسموم و مرده و آخرالزمانی به نظر میرسد. حاکمان سیلو ادعا میکنند که ۱۴۰ سال قبل شورشی اتفاق افتاده که در طی آن، عدهای شورشی میخواستهاند درهای سیلو را باز کنند؛ اتفاقی که اگر میافتاد نسل بشر نابود میشد. ادعای حاکمان این است که شورش شکست خورده اما شورشیها موفق شدهاند تمام کتابها و هر چیزی را که خاطره و یادگاری از گذشته در خودش داشته بسوزانند و از بین ببرند. بنابراین سیلو هیچ تاریخی ندارد و هیچکس نمیداند که قبل از شورش چه اتفاقی افتاده یا حتی خود سیلو چگونه ساخته شده است.
در قسمتهای اول و دوم سریال ما با دنبال کردن ماجرای یک زن و شوهر، با این دنیای عجیب زیرزمینی آشنا میشویم. کلانتر بِکِر و همسرش قصد دارند بچهدار شوند اما برای این کار نیاز به اجازۀ مقامات حاکم دارند. در جریان همین تلاش برای کسب اجازۀ بچهدار شدن است که همسر کلانتر به بعضی چیزها شک میکند. او به طور اتفاقی با یک فایل کامپیوتری مواجه میشود که ظاهرا مربوط به قبل از شورش است. فایلی که نشان میدهد ظاهرا وضع دنیای بیرون آنطوری که حاکمان سیلو ادعا میکنند نیست. همسر کلانتر تصمیم میگیرد از سیلو بیرون برود و این آغاز یک مجموعه از اتفاقات معماگونه و رازآلود است.
این سریال که جدیدترین مورد از مجموعه در حال گسترش درامهای علمی تخیلی سرویس اپل تیوی پلاس است، در ۳ قسمت نخست خود، نه یکی، بلکه ۳ تن از شخصیتهای اصلی خود را کشته است و نکته شوکه کنندهتر این است که بازیگر بسیاری از این شخصیتهای کشته شده برخی از شناختهشدهترین ستارههای این سریال بودند، از جمله جرالدین جیمز بازیگر نقش روت یانز، شهردار سیلو که در پایان قسمت سوم سریال به طرز مرموزی مسموم شد. هنوز روشن نیست که آیا شخصیتهای آلیسون بکر (با بازی رشیدا جونز) و هولستن (با بازی دیوید اویلو) هم بعد از خروج از سیلوی زیرزمینی جان خود را از دست دادند یا نه، اما دست کم بر اساس چیزی که سریال تا به اینجا نشان داده، این شخصیتها هم سرنوشت مرگباری داشته اند.
و هوشمندانه بودن مرگهای نخستین سریال Silo هم از همینجا است. تماشاگران به این فکر واداشته میشوند که شخصیتهای سریال اگر برای سردرآوردن از پیشینه این جامعه خیالی تلاش کنند ممکن است واقعاً به دردسر بیافتند. قتل روت یانز کمک میکند سریال دقیقاً به همین هدف دست یابد، چرا که برای مخاطبان روشن میشود که در میان صاحب منصبان سیلو افرادی وجود دارند که برای حفظ منافع خود حاضرند حتی به ظاهر دست نیافتنیترین قهرمانها را از میان ببرند.
یکی از ویژگیهای فوقالعادۀ این سریال فضاسازی خیرهکننده و گیرای آن است. ساختمان سیلو با ساختار پر پیچ و خم و عمیق خودش احساسی همزمان از خفقان و عظمت را به بیننده منتقل میکند. میشود گفت سازندگان این سریال نه فقط سریالسازان درخشانی هستند بلکه معماران درجهیکی هم هستند زیرا طراحی ساختمان سیلو را بینهایت تاثیر گذار و چشمگیر از کار درآوردهاند.
اما مهمتر از این فضا، همان داستان بسیار جذاب و پرکششی است که در درون آن جریان دارد. «سیلو» رازها و معماهای خودش را در یک ریتم مناسب به مخاطب ارائه میکند و او را به طور دائمی در اشتیاق و عطشی فزاینده برای تماشای ادامۀ ماجرا نگه میدارد و با پاسخ دادن به هر سوالی که در ذهن داریم، چندین سوال تازه برای ما ایجاد میکند. «سیلو» ابهام لذتبخشی در خودش دارد که باعث میشود در همین سه قسمت چندین حدس متفاوت دربارۀ حقیقت ماجرا به ذهن ما برسد.
در پایان جدیدترین قسمت سریال نیز اینطور به نظر میرسد که شخصیت مارنز، معاون کلانتر (با بازی ویل پتن) شاید به فهرست در حال گسترش قربانیان سریال پیوسته باشد. این نکته نیز ثابت میکند که سریال Silo به کارکردی که مرگ میتواند در یک سریال داشته باشد به خوبی واقف است و تا به اینجای کار، همه مرگهای سریال توانستهاند هم مخاطبان را شوکه کنند و هم داستان را بهبود بخشند. به عبارت دیگر، بیرحمی سریال Silo تنها شوکه کننده نبوده و سریال را ارتقا هم داده است.
علاوه بر اینها «سیلو» سریالی است که با نمادپردازیهایش میتواند نوعی نقد اجتماعی یا سیاسی هم به حساب بیاید؛ مسئلۀ تضادهای طبقاتی، شکل حکومتهای خودکامه، شکل روایت تاریخ توسط نهادهای حاکم و مواردی از قبیل را میتوان در لایههای معنایی این سریال جستجو کرد. اما باز هم باید تاکید کرد که قبل از همۀ اینها «سیلو» یک داستان ظریف و جذاب است که تماشای هر قسمتش حساب گذشت زمان را از دست شما بیرون میبرد.