ترسیم عشق بر قلب تاریخ همواره یکی از مطلوبترین گونههای نمایشی در نگاه مخاطب معاصر بوده است. تماشای زیست آدمهایی که با دوره و بزنگاه عصری که مخاطب در آن روزگار می گذراند فرسنگها فاصله داشتهاند، برای او نمودی کشف و شهودوار دارد. دیدن آنچه را که ندیده از روایت شیدایی آدمها در بطن حوادث و آوردگاهها. سلسله عریض و طویل قاجار با مجموعه متکثری از شاهان و شاهزادگان و خوانین و وقوع رخدادهای متعدد، همواره محلی برای داستانسرایی نزد اهل ادب و هنر بوده و آثار بیشماری از اتفاقات و التهابات این دوره پرطمطراق خلق شده است.
در میان شاهان عصر قجر، ناصرالدین شاه بنا بر برخی رویدادهای خاص تاریخی و طولانیبودن دوره سلطنت بیش از سایرین مورد مداقه و پرداخت قرار گرفته و شاید همین علت، سبب شده تا سایر ادوار این سلسله یا مغفول واقع شوند یا کمتر مورد توجه قرار گیرند. از این رو مجموعه تلویزیونی گیلدخت به لحاظ تمرکز بر قصهای در عهد مظفری که پیش از این شاید تنها در فیلم تحسینشده «کمالالملک» ساخته زندهیاد حاتمی برشی از آن دوره مورد تامل قرار گرفته بود اتفاقی متفاوت و بکر باشد. گیلدخت، داستانی عاشقانه را به تصویر میکشد بر پایه یک کهنالگوی کلاسیک همیشگی که هیچ گاه تکراری یا کلیشه نمیشود منوط بر پرداخت خلاقانه صاحبان اثر. نکته بارز و قابل تاملی که نویسندگان فیلمنامه و کارگردان گیلدخت بر آن تاکید داشته و بر این مدار حرکت کردهاند، فاصلهگرفتن از تاریخنگاری صرف نمایشی و شبیهسازی به کلیت جامعه ایران است. حتی در نگاهی فراتر میتوان این قِسم داستانها را با نگاهی فرامرزی به کل جهان تعمیم داد چون واژه وطن، مفهومی مقدس در نزد ابنای بشر است.
عمارت تقیخان با فر و شکوه خانی و خدمه و عمله مطبخ و تفنگچی که بهرغم برخی ناملایمات، روزگار را به خوشی میگذرانند ناگهان با یک تهدید و تلاطم بغرنج مواجه میشود. این عمارت تمثیلی از وطن است. تقیخان نزد اهالی عمارت محبوب است اما همه قرار نیست شبیه هم باشند. برخی سستعنصرند، برخی استوار و وفادار به حفظ خانه و عمارت. برخی نیز از فخرفروشیهای گاه و بیگاه خانزاده به تنگ آمدهاند… اسماعیل میرشکار که معتمد تقیخان است به دلیل خواستگاری از گلنار از عمارت رانده میشود . او که تا به حال محبوب خان بوده حالا مطرود است و وقتی خبر از دسیسه آصف و طاووس میدهد، خان نمیپذیرد و خطر و زنهار را جدی نمیگیرد و همان میشود که نباید شود. مهربانو، سرندیمه عمارت به دنبال حسادت و کینهای درونی، فضا را برای حضور اجنبی و تصرف عمارت ایجاد میکند و در این بین کسانی که بنده زر هستند به وزش بادی به اردوگاه بیگانه میپیوندند اما اکثر قریب به اتفاق اهالی عمارت تا پای جان بر حفظ کاشانه خود مصر هستند. نکته دیگر که در بطن قصه مشهود است توجه به فرهنگ، غذا و سفره ایرانی بوده که سالهاست در فیلمها و مجموعهها به این شکل اصیل به تصویر کشیده نشده و اصولا از عنصر تعیینکنندهای چون غذا در باهمبودن اعضای یک خانواده و گرمبودن اجاق خانه غفلت شده است. فراموش نکنیم گلنار که با غرور کاذب ذاتیاش اطعمه و اشربه ملون حاصل زحمات میرزا و خدمه مطبخ را به هیچ میانگارد وقتی از خانه خود آواره میشود به تکهنانی برای سیرشدن قانع میشود.