شبکه تلویزیونی تماشا قرار است بار دیگر پلی به خاطرات بصری گذشتهمان بزند و سریال «هشتونیم دقیقه» را راهی آنتن کند؛ قصهای که سعی دارد منش و کنشهای یک آدم معمولی را در شرایط بحرانی به تصویر بکشد که گاه این شخصیت در قامت قهرمان ظاهر میشود و میتواند در مقابل پستی و بلندیهای زندگی استوار ظاهر شود.
قهرمان این قصه، امروزی است، یعنی همان گمشدهای که در بسیاری از آثار نمایشی جای خالیاش حس میشود و در نبود او، کشمکش با ضدقهرمان و جانی که میتواند این نوع شخصیتپردازی به قصه دهد را از میان میبرد. البته حفظ مرز واقعگرایی در نمایش این شخصیت بهخصوص در آثار رئال، نکته مهم دیگری است که معمولا مغفول میماند. اگر در یک اثر با مختصات رئال پا از مرز واقعیت بیرون نهاده شود و بهجای قهرمانی ملموس با ابرقهرمانی مواجه شویم که از فضای قصه بیرون میزند، مخاطب دلزده میشود و نه تنها با این شخصیت همذاتپنداری نمیکند، بلکه از او فاصله میگیرد. یکتا با بازی شبنم قلیخانی در سریال هشتونیم دقیقه بهواسطه پافشاری بر خیر، ایستادگی و امید بستن به بهبود در اوج نابسمانی، ویژگیهای قهرمان را دارد. مقابل او هم کسانی را داریم که سعی دارند حساب و کتاب زندگی یکتا را برهم بزنند و هر چه را میریسد، پنبه کنند. البته این شخصیتها تا قریب به پایان قصه در شمایل ضدقهرمان ظاهر میشوند اما پس از آن با چرخش به سمت نیکی آنها هم از موضع شر خارج شده و در کنار یکتا میایستند. همانقدر که در جاهایی از قصه سریال میتوان با ضدقهرمانها احساس قرابت داشت و به آنان برای اعمال گاه پلیدشان حق داد و برچسب سیاه مطلق را برپیشانیشان نچسباند، یکتا هم در قالب یک شخصیت مثبت خطا میکند و گاه در شناخت خطا و صواب کمیت، قوه تشخیصش لنگ میزند. حتی گاهی از عاملیت، کنش و واکنش خسته میشود و بهسوی انفعال سوق پیدا میکند. گویی باز میایستد تا خستگی بدبیاریهای پشت هم را از جان بزداید. همه اینها همان عناصری است که قهرمان و ضدقهرمان این قصه را به واقعیت زندگی نزدیک و برای مخاطب مانوستر میکند. اتفاقا همین خصایص است که بیننده را همراه میسازد و به سمتی میکشاند که دوست دارد در بحران همچون شخصیت اصلی این مجموعه، قهرمان زندگی خود باشد.
هشت و نیم دقیقه پر است از وقایع تلخ و پیدرپی که گاهی از ناآگاهی شخصیتها نشأت میگیرد و گاهی از نیمه تاریک وجودشان ناشی میشود. این اثر، روایت یک کینه کهنه و انتقام است که دست سرنوشت مجال بروزش را فراهم میسازد و اتفاقات رخ داده در طول قصه، آتش این کینه را تندتر میکند و تا پایان و رسیدن به خاموشی، این آتش مخاطب را با خود درگیر میسازد.
هشت و نیم دقیقه پر است از وقایع تلخ و پیدرپی که گاهی از ناآگاهی شخصیتها نشأت میگیرد و گاهی از نیمه تاریک وجودشان ناشی میشود. این اثر، روایت یک کینه کهنه و انتقام است که دست سرنوشت مجال بروزش را فراهم میسازد و اتفاقات رخ داده در طول قصه، آتش این کینه را تندتر میکند و تا پایان و رسیدن به خاموشی، این آتش مخاطب را با خود درگیر میسازد.