اکنون این عروسک باربی، چرا بعد از دهها بار ساخته شدن در صنعت انیمیشن و حضور در برنامه های تلویزیونی، همچنان طرفداران خود را دارد و این بار طرفدارانی در ردۀ سنی بالا؟!….
«گرتا گرویگ»هنرپیشه، فیلمنامه نویس و کارگردان فیلم باربی، بعد از دو فیلم «لیدی برد» (۲۰۱۷) و «زنان کوچک» (۲۰۱۹)، این بار در سال ۲۰۲۳ و درمقام کارگردانی، فیلم باربی را که اثری کمدی فانتزی است، در کارنامۀ خود ثبت کردهاست.
این فیلم تا کنون بیش از ۴۰۰ میلیون دلار در سطح جهانی فروش داشته و دهمین فیلم پرفروش سال جاری میلادی است. فیلمی با بازیگران برجسته ای چون مارگو رابی، در نقش باربی و رایان گاسلینگ در نقش کن، کیت مک کینون، ویل فرل و تعداد زیادی که در آن نقشآفرینی میکنند.گرویک، تلاش کرده است تا مفاهیمی جدی چون فمنیسم و مردسالاری را در لایه هایی از طنز و خنده در فیلم بگنجاند که این مهم در چشم منتقدان سینما، فیلم باربی را دارای شاخصه ای ویژه کرده است و این فیلم شلوغ و رنگارنگ توانسته است نظرات مثبتی را از آن خود کند.
وقتی نام باربی برده می شود، مخاطب جدی سینما در وهلۀ اول به یاد فیلمی برای گروه سنی الف می افتد، درحالی که برخلاف فیلم های قهرمان محور که هر از گاهی پای شخصیتی جدید را به عرصه سینما باز می کند، این بار شما با کاراکتری روبرو هستید با پیشینه ای در حدود ۶ دهه که همچنان با اندامی ظریف، قدی بلند و با کمری باریک، همان طور که در جعبه اسباب بازی ها، انیمیشن ها و مجموعه های تلویزیونی دیده شده است، در تصویر حضور دارد.
این بار باربی ۶۰ ساله همچنان با ظاهری آراسته و لبخندی ملیح آمده است تا به منظور دفاع، توجیه و پذیرش خود برای مخالفانش و دوباره ستوده شدن در چشم موافقانش، پردۀ نقره ای را به رنگ صورتی در آورد که این مهم می تواند نه فقط به لحاظ بصری که در معنا نیز چشم مخاطبی را که دغدغه و سلیقۀ این چنینی ندارد، بیازارد. این روزها باربی، یکی از فیلمهای مورد انتظار امسال است که به همراه فیلم «اوپنهایمر» به کارگردانی کریستوفر نولان، به صورت همزمان اکران خود را آغاز کرده اند و در جذب مخاطب، رقابت تنگاتنگی را نیز دارند.
رقابت میان اوپنهایمر و باربی می تواند فقط به سطح فکر و سلیقه آمریکایی و بعد مخاطب جهانی برگردد. دو فیلمی که هیچ سرفصل مشترکی با هم ندارند و اگر در یک روز اکران نمی شدند، حتی در تقابل با یکدیگر قرار نمی گرفتند.
نه از نظر ستایش سینمای نولان که به دلیل ناهمگونی، باید پرسید که اصلاً چرا باید واژۀ رقابت میان این دو اثر قرار بگیرد؟ آیا این رقابت است که تماشاچی سینما برای یک فیلم دیالوگ محور، روی صندلی سینما چرت کمرنگ بزند یا برای فیلمی که تمام حرفش از دهن یک عروسک بیرون می آید، سر و دست بشکند؟ فیلمی که نمرات بالای نقد را در نهایت ناباوری از منتقدین دریافت کرده است.
آیا این بدان معنا نیست که هالیوود که نقش مهمی در سینمای جهان دارد، این بار خوراکش را عروسکی پر زرق و برق کرده و راهی سینمای جهان کرده است؟ همچنان بر سر فیلم های اکشن که در حدّ بازی های کامپیوتری است همچون: جان ویک ۴ یا فیلم های فرا تخیلی درجۀ چندمی، آیا می توان ناامید بود که این بار سینما به دست یک عروسک افتاده است؟
در وهلۀ نخست باید پرسید که سطح دغدغۀ مخاطب آمریکایی از کجا نشأت می گیرد که فیلمی با فضا سازی خوش آب و رنگ، یک بار دیگر پای سانتی مانتالیسم را به سینما باز می کند؟ این آیا بدان معنا نیست که جادوی سینما با فیلم های سیاه و سفید، از گذشته تا به امروز، فقط به رنگ و لعابی با تبلیغات بالا و هزینه های گزاف، مخاطب خود را شگفت زده می کند؟
افول سینما نه در مقولۀ ستارگانش که دربارۀ این صنعت پر جاذبه و سرگرم کننده، زنگ خطری است که در آینده باید منتظر شنیدن مفاهیم و معانی مهم از زبان عروسک ها باشیم؛ آن هم نه برای کودکان و نوجوانان که در فرآیند یادگیری هستند که صرفاً برای رده های سنی بالاتر و بزرگسالی که عقلش را در چشمش گذاشته است و چشمش را به سینمای هالیوود دوخته باشد.
وقتی نام هالیوود برده می شود، نمی توان منکر شد که این سینما تاکنون صدها فیلم زیبا، مهم و ستایش شده را روانۀ بازار کرده است، اما جای پرسش هست که این همه ذوق و هیجانی را که برای دیدن فیلمی مثل باربی در میان مخاطب وجود دارد، باید نشانۀ کژسلیقگی مخاطب دانست یا پایین آمدن سطح سلیقه اش؟…. شاید هم دیگر سینمای آمریکایی نگرشی خارق العاده تر از پردۀ صورتی رنگ برای جهان خاکستری در نظر ندارد.