بازار مبتذل پسند موسیقی
فرهنگ ایران برخلاف دیگر تمدنهای کهن از پا ننشسته، نبریده و همچنان با وجود گزندها و توفندگی رخدادهای بزرگ به زندگی و تاثیرگذاریاش ادامه داده است. شاید بقایای مادی از دستآفریدهای این سرزمین مانند دفینههای مصریان، چندان بهجا نمانده باشد اما بالندگی، قدمت و بهویژه تعالی و فرهمندی این فرهنگ را میتوان در دستاوردهایی دید که گستردگی، ژرفا و والایی بسی بینظیر دارد؛ مثلا موسیقی ایران با آن همه دستگاه و مقامهای آواز و گوشهها و رنگارنگی اقلیمیاش همچنین تاثیر روشن و غیرقابل انکارش بر موسیقی دیگر ملل کهن، واقعا جا دارد همواره به عنوان «موسیقی مادر» ستایش شود.
سخن را با فعالیتهای جدید شما آغاز میکنیم، از کارهای تازه و دیدگاههای تازهتر چه خبرها؟
این روزها مشغول ساخت و تولید یک سمفونی مبتنی بر تحقیق و پژوهش هستم، البته برای اولین بار تولید قطعاتی در حوزه موسیقی درمانی و نیز سلسله کتابهای متد آموزشی موسیقیام که در دست انتشار است. همچنین نگارش مقالات متعدد و ترجمه چند کتاب؛ اینها مواردی است که بیشترین تمرکزم برانجام آنها بوده. البته یکی دو قطعه درقالب کلیپ هم آماده انتشار دارم که در فرصت مناسب پخش خواهند شد.
یادم هست از مکاشفاتی گفته بودید که هنگام پژوهش و مطالعه برایتان در جهان علم و معرفت پیش میآید و مسرتبخش و روحافزاست؛ این مکاشفهها به معنای الهام ایدههای جدید است؟
فضای پژوهش و مطالعه، بسیار شوقآور و لذتبخش است به ویژه امر دانستن که آدم به جایی میرسد که به نادانیهایش پی میبرد و تلاش میکند بیشتر بداند و برای دانستن، حریصتر میشود. من واقعا تمام وقتم را صرف مطالعه و پژوهش و دانستن میکنم و خصوصا در حوزه موسیقیدرمانی مطالعات عمیقی داشتهام که نتایج آنها در قالب مقالات علمی -پژوهشی در نشریات معتبر علمی به تدریج در دست پژوهشگران و عموم قرار خواهد گرفت.
تاریخ ما گزارشهایی دارد از درمانگریها که مثلا همچنان در موسیقی «زار» شاهدش هستیم، همچنین در عرفان ما موسیقی از ارکان اساسی برای پیشرفتهای روحی و تعالی شخصیتی بوده، نمونهشان فخرالدین عراقی و مولوی که تعالی روحیشان بیموسیقی، تصور سختی است؟
درواقع تصور و انتظار من از موسیقی در گذشته صرفا لذت بود ولی الان در راستای مطالعاتم متوجه شدم موسیقی درمان است. واقعا یک ابزار درمانی است گرچه علم موسیقیدرمانی بسیار نوپاست و شاید به صدسال هم در دنیا نمیرسد؛ چراکه به صورت مدون و مطالعه علمی و پژوهش و تدریس دانشگاهی در جهان عمر کوتاهی دارد. ولی بشر از دیرباز به این امر پی برده بود و متوجه فواید موسیقی و تاثیراتش بر روح و روان و جسم و افکار شده است به همین دلیل در تمام فرهنگها موسیقی یک امر خوشایند، دلپذیر و محبوب به شمار میآید و همیشه از موسیقی حتیالامکان برای شادی و نشاط و امید و ایجاد انگیزه بهره گرفته شده است.
خوشبختانه امروزه تکنیکها و علومی وجود دارد که میشود هدفمند و خیلی متمرکز، از موسیقی برای اهداف روان شناختی و سلامت در حوزههای جسم و جان توأمان استفاده کرد. زمانی مولوی با شعر و موسیقیاش هدایتگر مردم و تعالیبخششان بود و هر روز هم این ابرمرد بزرگتر میشود، ولی از چنان داشتههایی امروز چرا بیبهرهایم و موسیقی جاری در کشور خیلی پوک و خالی است؟
زمانی اگر کسی شعری میگفت مولوی بود، حافظ بود، و سعدی و… با آن همه دانش و توانایی و ذوق و قریحه و… الان ممکن است شاعر ما یک نوجوان یا جوانی باشد که از قضا کمترین مطالعه را هم در حوزه ادبیات یا معرفت و اندیشه داشته است. متاسفانه نسل جدید اعتقاد زیادی به مطالعه و آموزش و کسب تجربه و یادگیری ندارد؛ صرفا به ذوق و احساسات برآمده از لحظه اکتفا میکنند و مثلا به شعر تبدیلش میکنند. معلوم است که چنین شعری نمیتواند حتی برای دوماه ماندگار باشد چه رسد مثل شعر مولوی و دیگر بزرگان ما که کلامشان مانند یک بنای استوار تاریخی قرنها پابرجا میماند. از طرفی نسل تهیهکنندگان و تولیدکنندگان آثار هنری هم در حال حاضر مجرب و صاحب فن نیستند که باعث شده آثار تولیدی فورا مضمحل شوند، ضمن اینکه مردم هم سادهنگر و سادهپسندتر از قبل شدهاند، انگار موسیقی و ادبیات به شوخی گرفته شده؛ هرقدر سخیفتر جذابتر!
ابونصر فارابی بدترین شکنجه را شنیدن موسیقی بد دانسته، موسیقی امروز واقعا «جذابیت کشنده» است و چیزی ندارد جز خراشیدن صورت احساس بهقول سپهری؟
دقیقا! متاسفانه موسیقی کنونی از هنر روز موسیقی و شعر ما بهویژه رسالت هدایتگریاش فاصله گرفته و تبدیل به تفنن و سرگرمی بیارزش و مخرب شده است.
شوپنهاور تاکید دارد که «تجربه موسیقی» ما را از خودمان فراتر و به بیزمانی میبرد و به تجربه حقیقتی وارد میکند، تجربه موسیقایی شما در این زمینه چیست؟
موسیقی یک موهبت خدادادی است و بعضی وقتها که میبینم آن قدر فواید، پیچیدگی و زیبایی فشرده شده در معنا، روح و مفهوم موسیقی وجود دارد که به این نتیجه میرسم خود حضرت حق بدون هیچ واسطهای موسیقی را آفریده و قوانینش را یک به یک وضع کرده است و این همه نظم و زیبایی و تکامل در جهان موسیقی درواقع فقط از عهده خلاقیت خود خدا برمیآید و لاغیر! به این نتیجه رسیدم که موسیقی ابزاری است در دست بشر که بتواند سختیها، مرارتها و مشکلات زیست فیزیکیاش را تحمل و درنهایت زیباتر زندگی کند؛ این تعریف من از موسیقی است.
هنرمندان بزرگ بهویژه موسیقیدانها رهبران فکری جهان و شکل دهنده به مردم و کنشهای اجتماعیاند. مثلا زمانی نیچه عقیده داشت هنر واگنر باعث رستگاری آلمان میشود. کدام موسیقی میتواند برای نسل جدید و جامعه تعالی بخش باشد مخصوصا که قرار است برپایی تمدن نوین ایرانی – اسلامی را رقم بزنیم که موسیقی از مهمترین ابعادش است؟
شواهد نشان میدهد اساسا موسیقی این ظرفیت را دارد خصوصا هنر متعالی موسیقی ایران که هنری شناخته شده و همچون گنجینهای نهانی است ولی واقعیت این است که و باید دوران تاریخی یک ملت یا مملکت چنان هنرمندان بزرگی را بپروراند. کشور و مردمانش باید هنرمندان جریانساز وتاثیرگذار را تقدیم عصر خودشان کنند. به نظر من هنرمندان در دامان ملتها رشد میکنند. اگر زمانی فلسفه در یونان به اوج خودش میرسد با چهرههایی مانند افلاطون، ارسطو و… گفتمان آن جامعه بر اساس فلسفه پیش رفته است. مردمانشان حداقل جرعهای از حکمت و فلسفه نوشیده بودند و همه میخواستند تربیت فرزندانشان را به دست فلاسفه و حکیمان بسپارند. آن جامعه در مجموع جامعهای فلسفی بوده که کسانی مانند آن بزرگان در آن پرورش یافته و بالیدهاند. یا جامعه قدیم ایران که در زمان بوعلی سینا به شکلی فراگیر از حکمت و دانش، فلسفه و معرفت، علم و آگاهی عمومی و همگانی برخوردار بوده به همین علت چهرههایی مثل ابوعلی سینا، فارابی و بیرونی پدید آمدند.
اگر قرار باشد گفتمان اصلی جامعه آگاهی علم یا هنر نباشد، بدیهی است که بهیکباره معجزه نمیتواند چهرهای پرتلالو را خلق کند که ماندگار شود. بهنظر من برآیند عمومی آگاهیها و زیباییشناسیهای یک جامعه در دانشمندان و هنرمندان همان دوره بروز و ظهور مییابد و این موضوع باعث میشود یک هنرمند واقعی در مقطعی تحویل تاریخ داده شود.
ما باید جامعه آگاهتر، هنرشناستر و زیباپسندتری داشته باشیم تا آثار زیباتری خلق شود. اگر الان جامعه بیمایهترین و سخیفترین آثار را میپسندد، بدیهی است که خلق آثار فاخر موضوعیتی نخواهد داشت. ما در این سالها نتوانستهایم وارد مباحث بینالمللی موسیقی شویم چرا که موسیقی ما حرفی برای گفتن نداشته است، چه به لحاظ مفهوم و محتوا و چه به لحاظ قالب و فرم. در موقعیت کنونی ابتدا باید مردم با استحاله فرهنگی خود، زیباپسندی، زیباجویی و موشکافانه برخورد کردن با آثار هنری را طلب و آغاز کنند و سپس هنرمندان هم با این مطالبه هماهنگشده و آثار متناسب و قابل و درخورتری تولید کنند.
اگر قرار باشد شخصی با کمترین سواد و توانایی و دانش، آهنگی را بسازد و همه مردم بهبه و چهچهگویان به آن مشغول باشند و این چرخه همواره ادامه داشته باشد تا جاییکه اگر فحش و فضاحت هم در کار باشد باز هم مورد تشویق و ستایش واقع شود، دیگر چه میتوان گفت و چه انتظاری میتوان داشت؟!
این دیگر اوج فاجعهای است که هرگز از آن هنر فاخر بیرون نمیآید؛ به همین علت نخست باید جامعه پوستاندازی کند و پس از آن هنرمندان. همیشه و همهجا در هر دورهای این مردمند که بهمثابه یک آموزگار یا یک استاد راهنما هدایت و تربیت هنرمندان همعصرشان را بهعهده میگیرند، تعیین میکنند، سفارش میدهند و هنرمندان هم گویی همان سفارشها را به انجام میرساند. البته من نمیخواهم همه وظایف و تقصیرات را به گردن مردم بیندازم؛ هنرمندان هم بایستی تلاش و کوشش لازم را در به انجام رساندن رسالت اجتماعی – هنری خود داشته باشند اما بدون پذیرش مخاطب و استقبال جامعه از آثار هنری فاخر و در حقیقت نداشتن گوش شنوا و چشم بینا، واقعا کاری از دست هنرمند برنمیآید.
البته نکته مهم این است که دستگاههای دولتی ذیربط نیز نقشی اساسی در تعالی و اصلاح سلایق مردم و سوق دادنشان به سوی استفاده از آثار باکیفیت دارند. فاخرترین آثار را در دوران بتهوون و موتزارت و بسیاری از آهنگسازان دیگر، همان حکومتهای وقت سفارش دادند و باعث شدند که با حمایت از هنرمندانشان به تولید چنان آثار جاودانی در هنر موسیقی دست یابند.
متاسفانه این شرایط الان وجود ندارد، خیلی از تصمیمگیرندگان ما اساسا شناخت و درک درستی از عالم هنر ندارند و همین باعث شده این فضا ایجاد شود.
پس فعلا با برپایی تمدن ایرانی – اسلامی در شاخه موسیقیاش فاصله داریم؟
بله، فاصله داریم زیرا چنین امر مهمی ایجاد زیرساختهای زیادی را طلب میکند و فقط نمیشود به شعار بسنده کرد.
زمانی به استاد فخرالدینی گفتم عجیبترین روزهای عمرتان کدام است، گفتند خیلی داشتم، کدامش را بگویم. وصف شما از روزهای عجیبتان چیست؟
نگاه من همیشه رو به جلوست شاید این روزها دارم پرهیجانترین روزها را سپری میکنم درست مانند یک خوشهچین که تازه به دشتی از گل و غنچه رسیده باشد و مرتب در حال پرکردن خورجینش است. فعلا واقعا در حال آموختن و گردآوری هستم. قرار است تولیداتی در راستای موسیقیدرمانی داشته باشم. به همین دلیل برایم بسیار لذتبخش است که در پستوی خانه به مکاشفات و یافتههایم دست پیدا کنم. مقالات علمی متعددی در باب موسیقی درمانی نوشتهام یا در دست نگارش دارم، یک متد علمی آموزشی موسیقی بسیار کارآمد و زودبازده تالیف کردهام. مشغول نوشتن یک سمفونی هستم و امیدوارم به زودی برای خدمت به جامعه این آثار را طرح و نشر کنم. بهطور کلی تلاشم این است که میان این زمینهها و عرصهها تعادل و هماهنگی برقرار کنم و بتوانم آخرین دستاوردها، آموختهها و پژوهشهایم را در اختیار عموم مردم بگذارم و امیدوارم این تلاشها به نتیجه برسد.
بگذارید از منظر نقش تلویزیون به موضوع فرهنگسازی موسیقی بنگریم. شما آهنگهایی دارید که به مناسبت یا برای تیتراژ برنامهها ساخته شدند؛ مانند اول اول یا گمگشته که با وجود پوشش دادن به دلیل آفرینش آهنگ، از خودش فراتر رفته و همچنان شنیدنی مانده و مخاطبان به یاد دارند؟
تولیدات مناسبتی که در پیوند با یک یا چند عامل دیگر مانند تقویم، جغرافیا، تاریخ و برههای از زمان هستند، چند ویژگی حائز اهمیت است. زمانی پذیرش و مقبولیت یک اثر بهخاطر همین عناصری است که با آنها پیوند دارد و در ارتباط با آنها ساخته شده است. گاهی یک کار حتی معمولی به دلیل برهمکنش عناصری مانند قصه سریال یا تصویر سریال میتواند نظر مخاطب را جلب کند و برایش جذاب باشد؛ درحقیقت تاثیر محیط و زمینههای پخش اثر باعث همافزایی و شنیده شدن کار در سطح وسیعی میشود.
نکته اینجاست که اگر آن مقطع گذشت و در شرایطی غیراحساسی که ربطی به آن ملحقات و زمینههای گیراشدن کار ندارد، آیا پس از آن دوره در بازه زمانی دیگری همچنان آن اثر دلنشین است و همان تاثیر را دارد؟
اگر آن جوهره و کیفیت و پختگی و شناخت که در تولید و ساخت کیفی چنان اثری موثر بوده، وجود داشته باشد، مسلما پاسخ بله است و در هر بازه زمانی آن چنان اثری از هر نظر نغمه و تنظیم و اجرا و شعر و همه ابعادش همچنان دلنشین است و باز هم حس میشود. خیلی از آثار را میبینیم که یک مناسبت یا خود سریال یا مقطع زمانی به کمکشان آمده یا به عبارتی میان خود سریال و موسیقیاش (ترانه تیتراژ مثلا) رابطه چنان است که یکی بر اثر گذشت زمان مضمحل میشود؛ مثلا پس از چندی حس میکنید ترانه یا موسیقیاش برای شما شنیدنی نیست و در بافت سلیقه امروزیتان نمیگنجد یا برعکس همچنان موسیقیاش برای شما شنیدنی است یا خود سریال برای چندین بار میتواند دیده شود و لذتبخش باشد. این به معیارهای کیفی، تخصص، تجربه، حرفه و فن آن آهنگساز و خواننده و تولیدکننده مربوط است. اگر آن فن و تخصص باعث شود کیفیت لازم در یک اثر به وجود بیاید، از آن مناسبت و مقطع زمانی فراتر میرود و همیشه کارکرد خواهد داشت.
مثالی میزنید؟
در مقطعی زمانی میبینیم یک موسیقی وایرال یا دست به دست میشود و مخاطبانش فراوان است اما پس از چند ماه انگار اصلا وجود نداشته و شنیده نشدهاست. خیلی از آلبومهای تولیدشده به این صورت بوده که مخاطبان توجه گسترده داشتهاند و با گذشت دو سه سال حس میشود، انگار هرگز وجود خارجی نداشته و چنان اثر یا هنرمندی نیامده و نبوده. این به توانایی و دانش آفرینشگر و کیفیت خود اثر هنری برمیگردد. من خیلی تلاش میکنم نتیجه کار به همان مقطع زمانی محدود نباشد. این دیدگاه من است که هر زمان مخاطب بخواهد گوش کند، بتواند لذت ببرد و از همان محتوای بایسته، برخوردار باشد. با چنین رویکردی همیشه کارهایم را تولید کردهام و هرگز افق دیدگاهم چنان نبوده که بخواهم به خاطر مناسبت به دریافت و شعور مخاطبم بیتوجهی کنم. هرگز نبوده و نشده صرفا برای رسیدن کار به پخش یا آنتن، از دیدگاهم عقب بنشینم و فیلترهایم را در نظر نگیرم.
اگر احساس میکردید تنگنای زمانی باعث میشود اثرتان با آن کیفیت بایسته تولید نمیشود و در روند تولید از نظر کیفی چنان که باید ارتقا نمییابد، واکنشتان چه بود؟
هیچ وقت نمیپذیرفتم. برای یکی از مناسبتها تولید اثری به من پیشنهاد شد. پس از چند ساعت بررسی پاسخم منفی بود و گفتم برای امسال نمیتوانم هیچ اثر خارج از برنامهای که از نظر خودم خوب باشد، ارائه کنم؛ زیرا وقت تنگ است و نمیرسم. در حالی که اگر آن فیلترهای درونی نبود، با نگاه تولید به شیوه «سرهم بندی» شاید یک روز بیشتر کار نمیبرد. مدیر آن گروه تاکید کرد من اثر سفارشداده شده را برای تولید یکی دو روزه میخواهم. گفتم این مناسبت که در سالهای بعد هم تکرار میشود باید از الان تلاش کنیم کاری فاخر و خوب بسازیم که مانایی داشته باشد و سالهای بعد هم شنیده شود. جالب است نپذیرفتند و در پاسخ گفتند: نه من که سال بعد شاید اینجا مسئول این بخش نباشم و تا سال بعد چه کسی مرده چه کسی زنده است! همین الان کار را میخواهم! منظور اینکه گاهی اگر هنرمند میخواهد دیدگاههای کیفی را بهراستی در نظر داشته باشد و در روند آفرینش اثر از آنها عدول نکند، سفارشدهنده ناگزیرش میکند از افق والایی و یگانهبودن اثر پایین بیاید و کار را حتی به شکلی سرهمبندی کند. این مناسبتهایی که در تقویم داریم همیشگیاند و مکرر میشوند اما برداشت برخی مدیران از تقویم و مناسبتهایش بهگونهای است که تنها همان روز یا چندروز و دهه را میبینند و افق نگاهشان هرگز فراتر از روز نمیرود و به مانایی و همیشگی به رازهای جاودانگی نمیاندیشند. پویایی زمان را در نظر نمیگیرند یعنی اگر قرار باشد برای سالیان بعدی کاری تولید شود هیچگاه روی چنان اثری سرمایهگذاری نمیکنند اثری که فرازمانی را در نظر میگیرد با وجود پوشش دادن مناسبت تقویمی حتی!
برخی مناسبتها مانند روحیات و ویژگیهای نوروزی یا بزرگداشت حماسه حسینی به روشنی در گذران زندگی ما در هویت و کنش و منش اجتماعیمان جاری است و فراتر از تقویم و تاریخ مصرفند یاعلی گفتن ما هنگام خداحافظی و مجالس مختلف خانگی (روضه، ذکر و صلوات و قرآن)؛ متاسفانه تولیدات مناسبتی اما فراتقویمی ما بسیار ناچیزند. برای پیامبر اعظم تنها میشود ترانه وحدت مرحوم فرهاد یا اول اول شما را نام برد و آثار به شمار انگشتها نمیرسند!
فرمایش شما درست است که برخی کارها را نمیتوان مناسبتی صرف نامید اما متاسفانه دیدگاه تولیدکنندگان محدود به مناسبت است که تاکید میکنند باید برای همین چند روز بسازید و همین که فقط خانه تقویم پر شود برایشان کافی است.
اگر دراین راستا مثلا دیدگاه مدیران دگرگون شود کافی است و برنامهریزیها مؤثر خواهند بود یا عوامل دیگری هم لازم میآید؟
درواقع باید خود هنرمند هم دیدگاهی فراترنگر داشته باشد. خود من همیشه چنین میاندیشم که اگر قرار باشد کاری را برای تنها یک روز بسازم که قرار باشد فقط برای یک روز پخش شود هرگز وقت و عمر گرامیام را برای چنین کاری نمیگذارم، زیرا برای من بهصرفه نیست هرچقدر هم دستمزد بالایی در میان باشد فایدهای ندارد. همیشه چنین ذهنیتی فراروی من هست که باید کاری بسازم که مانایی و ماندگاری داشته باشد و بماند، همیشه تکرار شود یکبار میسازم تا همیشه استفاده شود. وقتی با چنین دیدگاهی یک اثر ساخته شود و خود هنرمند چنین کوششی داشته باشد و سفارشدهنده هم با بردباری برای مکاشفه وقت لازم بدهد میتوان به تولید اثری مانا و خلاقه امید بست؛ زیرا اثر هنری که تولید صنعتی نیست؛ هرچند الان خیلی از تولیدات واقعا صنعتیوارند، زیرا کپیکاری هستند. مگر وجود ندارند هنرمندانی که کار اول و صدمشان انگار همه یک آهنگ به نظر میرسد، انگار همه یکجور دارند میخوانند که همین با تولید صنعتی فرقی ندارد! اگر قرار بر کاری ویژه باشد باید مکاشفه اتفاق بیفتد و اثری را هنرمند بیافریند که تا آن دم نکرده و انجام نداده؛ باید کارش متفاوت باشد از هر آنچه قبلا عرضهکرده بههمینخاطر کوشش میخواهد، سعی و خطا میبرد و تلاش لازم دارد. ممکن است دهها ملودی به ذهن خطور کند اما هیچکدامشان را نپذیری و به بهتر از آنها بیندیشی. همیشه سرلوحه کارم این بیت است که در پاسخ اعتراض دوستان به سختگیریهایم میگویم: آنچه در این پرده نشانت دهند/ گر نستانی به از آنت دهند. همیشه گفتهام اگر چیز بزرگتری و برتری بخواهم حتما همان به من عنایت میشود. از این رو همیشه تلاشهایم به این شیوه و در این راستا جاری بوده است.
«سی.کو.اند.سی» تا موسیقی مهدکودکی
با گستردهشدن فضای پلتفرمها و تولید سریالها و فیلمها، تیتراژهای کنونی و ترانههایشان نیاز به داوری جدی دارد. داوری اینها واقعا با زمان است نه سلیقه جاری در همان مقطع جامعه. اینکه اگر زمان بگذرد آیا همچنان شنیدنی خواهد بود؟ به نظرم کیفیت و مانایی اثر را گذر زمان میسنجد، زیرا سلیقه مردم گاهی پسندی دارد که ماندگاری یک اثر را تضمین نمیکند، چون با رشد و صیقلخوردن سلیقه مخاطبان در بازههای زمانی آینده مسلما توقعها متعالیتر میشود. در مقطع کنونی البته نمیشود گفت که اغلب تولیدات از کیفیت برخوردارند. در زمینه شعر واقعا ضعفهای بزرگ دیده میشود؛ در اجراها در ملودیها؛ از مشکلات مهمی که در موسیقی کشور ما وجود دارد یکیهمین عادتکردن مردم است به موسیقیهای تکراری و ملودیهای مصرفشده یا بهاصطلاح فنی: «سی.کو.اند.سی» [یعنی یک جمله ملودی در پردهای خوانده میشود دوباره یک پرده پایینتر همان خوانده میشود و دوباره تا برسد به نت شاهد] زمانی اگر کسی اینچنین کایر میساخت واقعا مسخرهاش میکردند. میگفتیم مگر مهدکودک است، هرچند زمانی هم موسیقیهای مهدکودکی مد شده بود. گروهی بودند که موسیقیهای اینچنینی میساختند و نامی بههمزدهبودند. وقتی نظرم را در مصاحبهای با دو کلمه گفتم: مهدکودک! ازمن انتقادهایی درباره آن مصاحبه شد. اکنون میبینیم نام واثری از آنگروه وجود ندارد. بههمینخاطر همیشه در آهنگسازی تلاش میکنیم «آن» را که به ذهن مخاطب نرسد و نتواند حدس بزند، بسازیم و ارائه کنیم… .
۱- عدم اعتقاد نسل جدید به مطالعه، آموزش، کسب تجربه و یادگیری واتکای صرف بهذوق واحساسات برآمده از لحظه
۲- نگاه تقویمی و سریعالوصول داشتن به تولیدات موسیقی و دور شدن سفارشدهندگان از تولید آثار فاخر
۳- فاصلهگرفتن موسیقی کنونی از رسالت هدایتگر هنر و شعر ایران و تبدیلشدن به سرگرمی بیارزش و مخرب
۴- سادهنگری و سهلپسند بودن مخاطبان موسیقی که با سلایق خود زمینه رشد فکری را از هنرمند میگیرند
۵- دانشمحور و پژوهشی نبودن تولیدات موسیقی از سوی هنرمندان و تکیهکردن صرف به سلایق مخاطب
۶- نبود دانش از کاربردهای متعالی موسیقی در میان مسئولان و عدم حمایت از تولیدات فاخر عرصه موسیقی