او همچنین درباره تأثیر مهرجویی بر زندگیاش و ویژگیهای اخلاقی او میگوید: زندهیاد مهرجویی بسیار انسان مهربانی بود و من بسیار از او آموختم. او دیدگاهی بسیار فلسفی به مسائل داشت و حضور در کنار او برای من تجربه خیلی عجیب و غریب و فوقالعادهای بود. هر دیالوگ و صحبت از او یک درس بود. با همه اعضای تیم برخورد خیلی صمیمی و دوستانهای داشت که باعث میشد که به این فکر کنیم که او با وجود اینکه فرد بزرگی است ولی چقدر در عین حال افتاده و خاکی است. حرفهایی که میزد بسیار برای آینده ما تأثیرگذار بود. به ما می گفت که باید امیدوار باشیم. همیشه دغدغه مردم را داشت و حساس بود که جوانها در زندگی خود هدفی داشته باشند و معتقد بود این هدفها همه در کنار هم باعث میشوند، کشور به یک آبادانی برسد.
از مرتضایی سوال میکنیم که جایگاه موسیقی فیلم در ذهن زندهیاد مهرجویی چه جایگاهی داشت؟ که پاسخ میدهد: استاد مهرجویی شناخت عمیقی به موسیقی داشت. او موسیقی کلاسیک و موسیقی ایرانی را خیلی خوب میشناخت و نظراتی حرفهای میداد؛ نه اینکه از سر احساس حرفی بزند. درحقیقت او عاشق موسیقی بود. خودش موسیقی میدانست و سنتور و پیانو مینواخت. به همین جهت اگر فیلمهای قبلی او را بررسی کنید، متوجه میشوید که حضور موسیقی در فیلمهای او بسیار پررنگ بود. به عقب هم که برگردیم، در فیلم «گاو» میبینیم، موسیقی تأثیر بالایی داشت و حتی سنتور آن فیلم را خود ایشان نواختند.
او در پاسخ به این پرسش که آیا مهرجویی برای موسیقی آثارش ایده میداد یا دست آهنگساز را باز میگذاشت؟ توضیح میدهد: بله؛ او ایده داشت. درحقیقت موضوع و اتمسفر را به آهنگساز میدادند که مثلا یک فضای شاد، وهمآلود یا توهمزا برای فیلم میخواهند ولی دست آهنگساز را کاملا باز میگذاشتند و خلاقیت آزاد بود. بعد از ساخته شدن موسیقی هم اگر جایی لازم بود، نظراتی برای اصلاح میدادند که اصولا نظرات ایشان درست بود. مثلا در فیلم «لامینور» در یکی از سکانسها به من گفت: «مهدی! شما دستت باز است. یک دقیقه دست گرمی برای ما سنتور بزن ببینم چه میکنی!»
مرتضایی در پایان سخنانش میگوید: تکتک لحظاتی که به همراه استاد مهرجویی در کنار هم جمع شدیم، برایم خاطره است. از اتفاقی که افتاد بسیار متاسفم. بارها ما را به خلوت خودش دعوت میکرد. آخرین دیدارمان هم همین دو هفته پیش بود که تماس گرفت و گفت سنتورت را هم بیاور.