«دیریست که دلدار پیامی نفرستاد …» این روایتی از خلاصهداستان سریال «دلدار» است که این شبها از شبکه آیفیلم روانه آنتن میشود. سریال ماجرای عشق چند دختر و پسر است که باز هم خانوادههایی از طبقه متوسط بدنه داستان را شکل میدهند و در مورد معضل بیکاری و نسل جوان است.
نقش اصلی قصه درباره آرش با بازی محمدرضا غفاری، نخبه دانشگاهی است که بهدلیل بیماری دانشگاه را رها میکند و در ادامه داستان سریال شکل میگیرد. در کنار غفاری، الناز حبیبی، زندهیاد حسام محمودی و سوگل خلیق نقش چهار جوان اصلی این سریال را بازی میکنند که دوبهدو دلبسته یکدیگرند.
این سریال از همان نقطه شروع به مخاطب این نوید را میدهد که میتواند بیننده یک سریال عاشقانه باشد. البته دلدادگی آدمها در این قصه متفاوت از دیگر دلدادگیهاست. ازسوی دیگر این سریال بیش از آنکه یک قصه عاشقانه باشد، بیشتر معضلات اجتماعی را دستمایه قرار داده و با گرهمعمایی پیرامون یک قتل روایت بهپیشمیرود. از این همینرو میتوان گفت این مجموعه دغدغهمند و محتوامحور عمل کرده است، زیرا ما در این سریال پسری جنوبشهری را میبینیم که بهخاطر بیماری مادرش دانشگاه را ترک کرده و حالا با موتور مسافرکشی و باربری میکند.
قصه از جایی شروع میشود که او بعد از چند سال، رونا را دوباره پیدا میکند که زمانی دلبستگیهایی به هم داشتهاند. حالا این دو، اینبار صریحتر از علاقهشان به یکدیگر میگویند، با هم کسبوکار راهمیاندازند و پای خواستگاری پیش کشیده میشود. پدر رونا بهدلیل وضعیت شغلی و مالی آرش ابتدا جواب رد میدهد و مادر آرش هم بهدلیل ازدواج و طلاق قبلی رونا و آنچه از نظر او در چشم مردم میتواند مشکلآفرین باشد مخالفت میکند.
به موازات این قصه که پیش میرود، مخاطب داستان شادی خواهر آرش هم میبیند که درگیر یک رابطه عاطفی دیگر میشود. او دلبسته سامان است و… . قصه این خواهر و برادر آنجا به هم پیوند میخورد که آرش بهخاطر شادی با رئیس او پژمان (با بازی نیما رئیسی) درگیر و مرتکب قتل میشود؛ قتلی که مظنون اصلی آن سامان است و در نهایت به زندان میافتد و آرش در کشاکش فرار یا معرفی خود باقی میماند.
میتوان گفت که نویسندگان فیلمنامه سعی کردند تا گره قصه را به گونهای طراحی کنند تا برای مخاطب همراه با تعلیق فراوان باشد. بههمیندلیل در هر گام اتفاقات تازهای رخ میدهد که باعث میشود قصه مسیر متفاوتی را طی کند. از همین رو باید گفت که مخاطبان با تماشای سریال دلدار با ملودرامی گرم و جذاب روبهرو میشوند. ضمن اینکه خردهداستانها رنگ ویژهای به مسیر اصلی داستان داده است که از چشم مخاطب دور نمیماند که دراینباره میتوان به قصه کامیار، مرتضی و… اشاره کرد که همه پارتنر خوبی برای قصه اصلی هستند و ضمن اینکه مخاطب با تنوعی از شخصیتها در داستان روبهرو میشود. گرچه برخی معضلات اجتماعی که در این سریال مطرح میشود در همان دغدغه سطحی باقی میماند اما در کل نقاط قوت بر کاستیها غلبه میکند و باید به برادران محمودی برای ساخت چنین ملودرامی احسنت گفت که توانستند بر پایه قضاوت، انتقام، عصبانیتهای لحظهای و… یک ملودرام با ریتم مناسب را تهیه و روانه آنتن کنند.
این سریال از همان نقطه شروع به مخاطب این نوید را میدهد که میتواند بیننده یک سریال عاشقانه باشد. البته دلدادگی آدمها در این قصه متفاوت از دیگر دلدادگیهاست. ازسوی دیگر این سریال بیش از آنکه یک قصه عاشقانه باشد، بیشتر معضلات اجتماعی را دستمایه قرار داده و با گرهمعمایی پیرامون یک قتل روایت بهپیشمیرود. از این همینرو میتوان گفت این مجموعه دغدغهمند و محتوامحور عمل کرده است، زیرا ما در این سریال پسری جنوبشهری را میبینیم که بهخاطر بیماری مادرش دانشگاه را ترک کرده و حالا با موتور مسافرکشی و باربری میکند.
قصه از جایی شروع میشود که او بعد از چند سال، رونا را دوباره پیدا میکند که زمانی دلبستگیهایی به هم داشتهاند. حالا این دو، اینبار صریحتر از علاقهشان به یکدیگر میگویند، با هم کسبوکار راهمیاندازند و پای خواستگاری پیش کشیده میشود. پدر رونا بهدلیل وضعیت شغلی و مالی آرش ابتدا جواب رد میدهد و مادر آرش هم بهدلیل ازدواج و طلاق قبلی رونا و آنچه از نظر او در چشم مردم میتواند مشکلآفرین باشد مخالفت میکند.
به موازات این قصه که پیش میرود، مخاطب داستان شادی خواهر آرش هم میبیند که درگیر یک رابطه عاطفی دیگر میشود. او دلبسته سامان است و… . قصه این خواهر و برادر آنجا به هم پیوند میخورد که آرش بهخاطر شادی با رئیس او پژمان (با بازی نیما رئیسی) درگیر و مرتکب قتل میشود؛ قتلی که مظنون اصلی آن سامان است و در نهایت به زندان میافتد و آرش در کشاکش فرار یا معرفی خود باقی میماند.
میتوان گفت که نویسندگان فیلمنامه سعی کردند تا گره قصه را به گونهای طراحی کنند تا برای مخاطب همراه با تعلیق فراوان باشد. بههمیندلیل در هر گام اتفاقات تازهای رخ میدهد که باعث میشود قصه مسیر متفاوتی را طی کند. از همین رو باید گفت که مخاطبان با تماشای سریال دلدار با ملودرامی گرم و جذاب روبهرو میشوند. ضمن اینکه خردهداستانها رنگ ویژهای به مسیر اصلی داستان داده است که از چشم مخاطب دور نمیماند که دراینباره میتوان به قصه کامیار، مرتضی و… اشاره کرد که همه پارتنر خوبی برای قصه اصلی هستند و ضمن اینکه مخاطب با تنوعی از شخصیتها در داستان روبهرو میشود. گرچه برخی معضلات اجتماعی که در این سریال مطرح میشود در همان دغدغه سطحی باقی میماند اما در کل نقاط قوت بر کاستیها غلبه میکند و باید به برادران محمودی برای ساخت چنین ملودرامی احسنت گفت که توانستند بر پایه قضاوت، انتقام، عصبانیتهای لحظهای و… یک ملودرام با ریتم مناسب را تهیه و روانه آنتن کنند.