کنسرت ــ نمایش «بیژن و منیژه» به کارگردانی شکرخدا گودرزی این روزها در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است؛ قصه عاشقانهای که کمتر ایرانی علاقهمند به ادبیات کلاسیک و شاهنامهای را میتوان پیدا کرد که مشتاق تماشای آن روی صحنه تئاتر نباشد. این نمایش تا امروز با استقبال بسیار خوب مخاطبان روبهرو شده و با وجود اجرای دو ساعتی، نمایش و آوازهای سنتی آن به قدری جذاب هستند که بیننده متوجه گذر زمان نشود.
هنرمندان با توجه به دغدغههای خود دست به تولید آثار هنری در دورههای زمانی مختلف میزنند؛ ضرورت اجرای نمایشی با موضوع «عشق» و روایت قصه بیژن و منیژه شاهنامه در این بازه زمانی چه بود؟
نمایش بیژن و منیژه در واقع در راستای خط فکری من در اجراهای قبلی است که همیشه بهدنبال استفاده از ذخایر اندیشه و فرهنگ غنی ایران هستم. پیشتر در مورد بهرام چوبین، خواجه نظامالملک، سیاوش شاهنامه، کیخسرو، رستم و اسفندیار، رستم و شغال و… نیز اجراهایی داشتهام. این مسیر برای من شناخته شده است و مخاطبانی که نمایشهای من را دنبال میکنند، میدانند روی فرهنگ غنی ایران بهخصوص کتاب شاهنامه و ظرفیتهای بینهایت آن برای تولید تئاتر و فیلم سینمایی تاکید زیادی دارم.
کارگردانهای زیادی در تمام این سالها در رابطه با شاهنامه اجراهایی داشتهاند؛ آیا همچنان این ظرفیت در شاهنامه وجود دارد که قصههای آن دستمایه نمایشی پرمخاطب در این دوران شود؟
اتفاقا به نظرم هنوز در زمینه تولید آثار نمایشی با محوریت شاهنامه کمکاری کردهایم و آیندگان هم بابت این کمکاری ما را توبیخ خواهند کرد و هم مورد پرسش قرار میدهند که چرا به متون کهن بیتوجه بودهایم و در تولیدات ملی کمتر سراغ این آثار ادبی پر مغز رفتهایم؟! بستر اندیشه و فرهنگی که فردوسی ساخته بسیار عمیق است و این بستر پر از قصه و حکمت، آموزههای اخلاقی نیک و درستاندیشی است. شاهنامه در واقع خردنامه و فرهنگنامه عظیمی محسوب میشود که برای ما به یادگار مانده است. من سعی میکنم برای برخورداری از سعادتی که شاهنامه برای ما لحاظ کرده، در پرتو تشعشعات این کتاب قرار بگیرم. به نظرم با توجه به هنر و دانش روز، میتوانیم شاهنامه را به اثری تبدیل کنیم که برای مخاطب امروز نیز جذابیت داشته باشد. من معتقدم قرار دادن مخاطبان در معرض چنین اثر ادبی مهمی، نیاز زندگی مدرن است که تئاتر میتواند فضای خوبی برای مواجه مردم با روایتهای شاهنامه باشد.
از روایت عشقی که در داستان بیژن و منیژه به آن دست یافتهاید، بگویید؟ این روایت از عشق چه ویژگیهای برجستهای دارد؟
عشقی که در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه وجود دارد با آنچه در اجرای نمایش میبینیم، با یکدیگر آمیخته است. در این اثر سعی کردم فرامتنی عمل کنم و اکنونِ خودمان را به متن اصلی بیژن و منیژه شاهنامه اضافه کنم. تلاش کردم به نوعی یادآوری کنم که اکنون عشق در زندگی ما کجا قرار دارد. زمانی که رستم در برابر منیژه و عشقش سر خم میکند، در واقع وجهی از عشق را نمایش میدهد که بعد ارزشمند آن است که شاید در عشقهای امروزی به فراموشی سپرده شده باشد.
مسائل زنان و روابط بین افراد یکی از داغترین موضوعات در علوم انسانی و هنر محسوب میشود؛ این موضوعات در نمایشی که محوریت اصلی آن عشق است، از چه منظری مورد تاکید قرار گرفته است؟
جایگاه و نقش زن امروزی در جامعه از چالشهای ماست و ارتباطی که زن با مفهوم عشق دارد همیشه قابلتامل بوده است. زن برای اثبات عشق و خرد خود نیاز به تلاش دارد و حتی میبینیم که شاهزاده خانمی مانند منیژه نیز با این چالش مواجه است و مانند یک زن واقعی در راه عشق خود فداکاری میکند و هیچ باکی از روزگار ندارد. او حتی با گدایی به معشوقش نان میرساند.
به نظر شما چه وجهی از زن وزنانگی درشاهنامه بهطور کلی و دراین داستان(بیژن و منیژه) ازدیگر وجوه آن برجستهتر است؟
وجه جالب منیژه در شاهنامه، امیدواری است. منیژه عاشق، هیچگاه افسرده نمیشود و در شرایط سختی که دچارش شده، با امید دنبال راه نجات معشوق خود میگردد. حتی پا را فراتر گذاشته و در بین کاروانهای ایرانی دنبال پهلوانی است که بتواند بیژن را از چاه بیرون بکشد. پس این زن در عین عاشق بودن، خردمند و فداکار است و در سختیها کم نمیآورد؛ تازه با تمام ناملایمتیها، منتی بر سر کسی هم ندارد. منیژه زن عاشق قدرتمندی است که میتواند برای زنان امروزی هم الگویی از خرد توأمان با عشق باشد و همین وجوه منیژه او را قدرتمند میکند. اگر عشق به تنهایی وجود داشته باشد، انسان را دچار شیفتگی و جنونی میکند که خرد را از او میگیرد. از سوی دیگر اگر خرد بهتنهایی در فرد متظاهر شود، زندگی معنایش را از دست میدهد؛ بیعشق نمیتوان زندگی کرد چنانچه مولانای بزرگ هم میگوید پای استدلالیون چوبین بود.
شما شخصیت منیژه در داستانی که فردوسی روایت کرده را چطور زنی میشناسید؟
منیژه به عنوان زنی که فردوسی سرنوشتش را روایت میکند از خرد و عشق ساخته شده و در کنسرت ــ نمایش بیژن و منیژه با حفظ این دیدگاه به زن، خوب دیدن، خوب شنیدن و کردار خوب انسانها مورد تاکید است. فردوسی میگوید خرد معیار است. کسی کو خرد را ندارد ز پیش/ دلش گردد از کرده خویش ریش. درواقع ما برای رشد اجتماع به دو بال نیاز داریم؛ خرد و عشق و اگر یکی از این دو بال را نداشته باشیم، پرواز میسر نمیشود. نمیتوان تنها با یک بال به دنیای وهم و خیال رفت یا با بال دیگر، راه روشن بینی و خرد اما بدون عشق را پیمود و کمال فرد تنها با ترکیب این دو ویژگی حاصل میشود.
درواقع ما در این نمایش روایت عشق را از راویان زن میشنویم که میتواند نسبت به روایت مردان از عشق متفاوت باشد؟
بله، در گفتوگویی با یک کارگردان تئاتر یونانی روی موضوع زنان و کنشگری آنها در طول تاریخ بحث میکردیم و من گفتم زنان ایران درطول تاریخ همیشه کنشگران مهمی بودهاندوکم نیستند زنانی که درشاهنامه تاثیرگذارهستند.بهعنوان نمونه «سیندخت» مادر رودابه یک زن خردمند است، یا گردآفرید زنی جنگاور و پهلوان است، رودابه خطرپذیر و شیفته است و تهمینه نیز در عشق دلیری میکند و اصلا اولین زنی است که به خواستگاری مردی که محبوب اوست، میرود؛ آن هم مردی مانند رستم. زنان شاهنامه برخلاف زنان متون غربی، ایلیاد و اودیسه و… زنانی کنشگر و تاثیرگذار هستند. در عین جذابیت و زنانگی، در بزنگاهها واکنش نشان میدهند و تاکنون به نظرم این وجه از زنان شاهنامه فراموش شده و در این نمایش همه هدفم نور انداختن روی این بُعد مغفول از شاهنامه است. امروز سخنان زرد و مثلا فمینیستی صرفا دنبال ژورنالیسم و خبرسازی هستند و هدف والایی در آنها دیده نمیشود. به نظرم پهنه عظیم و بزرگتری از جایگاه زن باید در تولیدات نمایشی مورد توجه قرار گیرد و تاثیراتی را که زنان در تاریخ گذاشتهاند، فراموش نکنیم.
انتخاب بازیگرانی که هم بتوانند آواز بخوانند، هم شاهنامه و ادبیات کلاسیک را بشناسند، هم بازیگران قابلی باشند و از پس نقش برآیند، چه چالشهایی برایتان داشت؟
واقعا انتخاب بازیگر برای این نمایش آسان نبود و ما با کمبود بازیگر با توانمندیهای چندساحتی مواجه هستیم. خوانندهای که میتوانست در کنسرت نمایش بیژن و منیژه آواز بخواند، یک خواننده پاپ نبود، بلکه باید موسیقی سنتی را میشناخت. بازیگر خواننده مسلط بر موسیقی سنتی ایران واقعا کم است و من مجبور شدم تعدادی خواننده علاقهمند به بازیگری را پس از برگزاری تستهایی برای اجرای این نمایش انتخاب کنم و یک سال تمرین داشتیم و در حقیقت به تربیت بازیگر پرداختم. افرادی مانند قربان نجفی که نقش گرگین را در نمایش بیژن و منیژه ایفا میکند، پیش از این خواننده بوده اما همه بازیگران چنین ویژگیای نداشتند. شهرام نجاتی نیز عضو انجمن موسیقی خانه تئاتر است ولی در مجموع در شرایطی قرار داریم که برای اجرای این نوع نمایشها باید نیروی مورد نیاز را تربیت کنیم. البته از اینکه اندوختههایی به تئاتر کشور اضافه کنم خوشحالم، ولی بههرحال برای یک کارگردان آسان نیست که برای یک اجرا تازه به تربیت بازیگر بپردازد. هر کسی نمیتواند اینقدر زمان صرف اجرای یک نمایش کند اما من واقعا به چنین اجراهایی علاقهمندم و فکر میکنم ارزشش را دارد.
طراحی صحنه کنسرت ــ نمایش بیژن و منیژه ساده و در عین حال کاربردی است و در مواردی ما را به یاد تعزیه و بهکلی نمایشهای مینیمال یا کمینهگرا میاندازد؟
سادهکردن در تئاتر هم ریشه در نمایش ایرانی دارد، هم در تئاتر ایپک برتولت برشت بر آن تاکید شده است. من احساس کردم لازم نیست برای اجرای چنین نمایشی دکور پیچیدهای طراحی شود؛ چراکه نه سالن امکانش را داشت، نه محدودیتها به ما اجازه میداد، ضمن اینکه محتوای نمایش و شیوه اجرا که برگرفته از نمایش ایرانی است، طالب دکوری بسیار ساده بود. در اجرای این نمایش رستم چرخی به دور صحنه میزند و زمان قصه تغییر میکند. این دقیقا از اصول نمایشهای ایرانی است که در آغاز بازیگران روی صحنه هستند و به مخاطب یادآوری میشود که این افراد آمدهاند تا نقش بازی کنند. در واقع نمایشی که بر اساس قرارداد پیش میرود، مثل نمایش ایرانی و تعزیه یا نمایش اپرای پکن چین است. عنصر کمینهگرایی در تئاتر ما را به این دکور رساند و فرم در اختیار محتوا بود و باید تابعیت پیدا میکردند، ضمن اینکه میخواستیم نشانههای یک نمایش ایرانی در کار وجود داشته باشد که در کنار مولفههای نمایش مدرن درهمتنیده شدهاند. کارکرد اشیا در این نمایش با بازی بازیگران با آن شیء تغییر میکند و هر چیزی در صحنه کاربرد خود را دارد. مانند صندوقی که بیژن روی آن میخوابد یا سکویی که کیخسرو برای سخنرانی روی آن میایستد و با برداشتن یک سطح به چاه اسارت بیژن تبدیل میشود.
نقش زنان در سرایش شاهنامه
زنان در نمایش بیژن و منیژه و این قصه نقش بسیار مهمی دارند؛ از جمله زن فردوسی که نمیتوان از نقش او در زندگی این شاعر چشم پوشید. چند تعبیر در مورد قصه بیژن و منیژه وجود دارد؛ یک تعبیر میگوید قبل از سرایش شاهنامه فردوسی این قصه به وجود آمده و سروده شده است. تعبیر دیگری میگوید این داستان از زبان خنیاگران شنیده شده و فردوسی آن را تجمیع کرده و من فکر میکنم در خدای نامهها و شاهنامهها، بُندهش و دیگر متون اساطیری ما، یک نکته مهم وجود دارد؛ اینکه راوی برخی قصههای مهم مشخصا یک زن است و بیژن و منیژه یکی از این قصههاست که شهرت بسیار دارد و به نظرم یک زن آن را روایت کرده است. در واقع من هم این نکته را در نمایش برجسته کردم و روی نقش زن در به وجود آمدن یک قصه عشقی و خردمندانه نور انداختهام تا به اهمیت زن در شاهنامه و حتی شکلگیری آن تاکید دوبارهای داشته باشم.