خوشذوقی سیماست که در مناسبتها بهویژه شبکه نمایش به پخش فیلمهایی در همان رابطه میپردازد مثلا سینماییهای مربوط به کتاب با محوریت کتاب و کتابخانه مانند فیلم سینمایی دیدنی «کتابخانه» و … اما از این هم بهتر. مدتی است چهارشنبهشبها فیلمهای برگزیدهای با محوریت سینمای وحشت پخش میشود.
عمیق، پرلایه و هیجانانگیز
گونهای نرم، پذیرا و هیجانانگیز. چقدر حساس والبته دلرباست این گونه ترسناک. چقدرمضمونپذیر است. بسیار شورانگیز است. گونه وحشت. واقعا تحسینبرانگیز است بس که میتواند عمیق و پرلایه و شگفتآور باشد. فیلمهای گوناگون و دیگرسان این «ژانر لعنتی» ناگزیرت میکند تا قلم نقد بردیدگاه آن نقادان کهنهپرستی بکشی که زمانی این ژانر را اصلا بجا نمیآوردند و جدی نمیگرفتند، حتی عامیانهاش میپنداشتند و اکنون بنا به ناگزیریهای روزگار و واقعیتهای زمانه و روزآمدهای زندگانی مدرن، شاهدیم که این گونه/ژانر در همه فرهنگها و میان مردم و در کشورها بسیار مخاطبپسند است. ژانری که تمام ژانرها را در خود میپذیرد و درونیاش میکند با بهرهبردن از دیگر ژانرها، ابعاد یعنی زیرگونههای بسیاری یافته از هر ژانر و گونهای پرشمارتر و متنوعتر. پیچیدگیهایش زلال و تماشایی است؛ اندیشهگراست. مخاطب را به تفکرهای ژرف هستیشناسانه وامیدارد (اگر بخواهم برای هروصف وویژگی این گونه سینمایی به نام فیلم یا سریالی اشاره بکنم، سخنمان بسیار به درازا میکشد).گونهای تفکربرانگیز، سؤالبرانگیز و بحثبرانگیز.همه گونهها رابه خدمت میگیرد؛ ازهمه فرهنگها وازهرچیزی درزیر آسمان خدا میتواند برای غنای خود بهره ببرد. تنها ژانری که بهانه کم ندارد، مضمونهایش بیشمارند وشگفتیهایش نیز. ازشگفتیهای این ژانر، یکی همین است که کشور مابااین همه متل، افسانه اسطوره وداستانهای محلی بهویژه باورهای کهن ودیرینه قومی و جغرافیایی که یکی از ویژهترین و عجیبترین جغرافیاهای «گوی زمین» است[=این اصطلاح را حافظ به کاربرده] اما دلایلی چند باعث شده هیچگاه کسی با این ژانر/گونه و زیرگونههایش نپیچد؛حتی آنهایی که با آداب وآیینها وباورداشتهای ملی ما هماهنگی بیشتری دارند. زیرگونههایی که بس که شکلپذیر و انعطافپذیرند، میتوانند با بهرهبردن از عناصر بومی ما میلاد یک ساختار نوین در این گونه را نوید بخشند. اماچرا؟ماکه هرگوشه این سرزمین میرویم با بسیاری روایتها،حکایتها و خاطرههای اتفاقا مستند روبهرو میشویم که خون را دررگمان خشک میکنند، پاهامان حتی به زمین میچسبند.اما هیچ توجیه وتوضیح علمی نمیشودبرایشان دست وپاکرد؛ یعنی در روشنکردنشان،فیزیک وزیستشناسی لنگ میزنند.چرادراینگونه بسیارجهانگیر وجهانپسنداینقدرشل ونارساییم؟
پیش از پرداختن به این پرسش به مرغ همسایه بپردازیم که دراینباره بهراستی غاز به نظر میآید. همسایه شمال باختری سرزمین باستانی ما، رشتهای عبرتانگیز از فیلمهای ترسناک (به معنای هراسآور و ترساننده) ساخته که برخی تنگنظرها آنها را با نسبت دادن به صهیونیستها یکسره کوبیدهاند در حالی که اتفاقا ساختار و پرداخت این سری فیلمهای ترکی و آورده نهاییشان برای ما دستکم بسیار آموزنده است. از این نظر که داشتهها و جانمایه این فیلمهای ترکی (مثلا سریهای سجین، دابه) همان داستانها و باورهایی است که در گوشه کنار مملکتمان بسیار روایت شده و اصلا برای هیچکداممان غریبه، ناآشنا و بیگانه نیست. پرداختن به افسونگری برای جلب نظر مثبت یا طلسم و جادوی محبتآور یا نفرتبرانگیز حتی در قرآن نیز آمده و تایید شده است اما چندوچون چنین باورداشتها را گرفتن و پروراندن و در ساختاری داستانی و مخاطبپذیر و دیدنی و جذاب بر پرده سینما و قاب تلویزیون به تماشا آوردن، خودش از هفتخوان چیزی کم ندارد بهویژه در کشور ما که مانند هالیوود یا کرهجنوبی نمیتوان بهراحتی از نامها، چارچوبها و فضاهای قدسی و مقدس در راستای داستان استفاده کرد. یادمان هست در فیلم مارمولک(که بارها از شبکههای سیما پخش شده)باآن همه ستایش تام وتمام و بهراستی واقعگراو«باآفرین» ازپوشش وپوشاک روحانیت،اثرگذاریها وتاثیرهای گوناگونش انتظارات مردم و جامعه از این لباس و…بازهم چقدر با تنگنظری، سوءمدیریت و واقعا بیمنطقی و سطحینگری از پخش بههنگام کنارگذاشته شد تا مدتها.
بیخیال نباشیم
درنظر بگیرید میزان اقبال عمومی رابه داستانها،سریالها و فیلمهای اینچنینی که جذاب و متنوعاند و هر سلیقه و نگرهای را پوشش داده، راضی نگه میدارند؛ بهویژه که بیشترین، برترین و بهترین تولیدات این سطح از سینما و سریال، آورده هالیوود است که مرام و اهدافش صهیونیستی است.چگونه میتوان دراین جنگ نرم فرهنگی واین یورش بیامان حسابشده به ذهن وقلب وپسند جوانانمان بیخیال نشست وبخش بزرگی ازمخاطبان این فیلمهای بهشدت هیجانآور رابه فراموشی سپرد وبهسادگی به دشمن و آموزههای پنهان و پیدایش سپرد که با این فیلمها به او القا میشود. تربیت ذهنی جوانان ما با این آوردههای پر تب و تاب هالیوود، واقعا برای ما که مسئولیت موثر داریم و در سطح کلان میتوانیم کاری بکنیم و برنامهای صورت بدهیم،چیزی نیست که بیخیالش بمانیم مگرکه عِرق و رگ نداشته باشیم. وطنگرا نباشیم و یادمان رفته باشد هویتمان را. بهخودمان بیاییم. در یورش اهریمنان و فریبکاریهایشان بههوشتر باشیم؛ زیرا با تولیدات و دستاوردهایی چنین مخاطبپسند، میتوانند سرنوشت دولتها و ملتها را جابهجا کنند (مگر شوروی با ابزار و اسلحه از هم پاشید. مگرنه اینکه هالیوود و کارخانههای رویاسازیهایش بود که شوروی را پاره پاره کرد.) باید در اینباره واقعا بسیار جدی بازاندیشی کنیم هم مدیران فرهنگی وتصمیمگیران این عرصه را درسطح کلان، هم نگاه و نگرههایمان را به قانون و مقولهها و تولیدات فرهنگی باید از نو بازبنویسیم، وگرنه در این هجوم بیتوقف اطلاعات حسابشده و لبهدار و پر از منظورهای تعریفشده و صدالبته اهریمنی. جوان و نسل نو را یعنی مدیران و مادران آینده را از جهات بسیاری به تربیت بنگاههای فرهنگی صهیونیستها سپرده و میسپاریم. آنها با سویههای فکری دیگری بار میآیند که واقعا ریشههای اصیل و بنیادهای دیرین دینی و ملی و آیینیمان را میخواهد که بسوزاند.
تلاش صهیون برای محو فرهنگ ایرانی
برگردیم وبه سینمای آسیای خاوری سری بزنیم. دلواپسی و دلهره وهراس و تپش قلب، از سوی دیگر هیجان و شور ترشح آدرنالین و ذوقمرگیها و فریاد آنی و شوکهشدن و…چند میوه چیدنی و دلچسب از شاخسار سینمای دلهره و وحشت خاور دور است که حتی هالیوود را به تحسین و برداشت و قرضگرفتن و وامخواستن واداشته. ژاپن و کره (حتی اندونزی و مالزی و ویتنام و سنگاپور) با آن همه مدرنزدگی و مدرنیتهگراییشان بهقدری با توجه و جدیت و روشنبینی در باورداشتها و روایتهای بومی و داستانهای محلی پژوهیدهاند و بازشناسی و احیای تصویری و داستانیشان را وجهه همت کردهاند که توانستهاند نتیجه آنهمه کوشایی در دانشهایی مانند مردمشناسی، نوشتار خلاقه، سینماگری و…را چنین درقالب آثاری دیدنی وصاحبسبک و بسیار متفاوت از هر نظر به تماشای جهانیان بیاورند و بگذارند. آنچه را که ما با وجهه مثلا روشنفکرانه و با پز آگاهی و دانش. «خرافه» میدانیم و میکوشیم فراموش کنیم، از یاد ببریم و بازتعریفشان را بهخصوص در جمع دوست و فامیل، نشان کمخردی و حتی سادهلوحی میانگاریم. در کره و ژاپن نهفقط منبع بنیادین داستان و روایت که منبع مهم درآمد و پولسازی و ارزآوری است. چرا اینچنین به داشتههای بیشمارمان که از هر جهت در هر عرصهای از همه بیشاند (به قول حافظ) پشت میکنیم و خودمان را به خودفراموشی میزنیم و خویشتنمان را میکوشیم دستکم در ابعاد وجنبههای بسیاری از یاد ببریم؟ چه کسی جز صهیونیستها و دیدگاه صهیونیسم جهانی ازاین افول ایرانیت ماسودمیبرد؟برنامههایشان برای محوفرهنگ ایرانی وتجزیه ایران بسیاردامنهداروبلندمدت وپرابعاد ودرازدامن است. بسیارسادهلوحی است که این مهم رایعنی همهجانبه صهیونیستها را برای محو فرهنگمان دستکم بگیریم.
طلب آفرینشگری و خلاقیت
گفتیم که نمیتوان بیخیال این همه مخاطب آماده و مشتاق چنین ژانر متنوعی شد. همچنین سدومانع و نباید و هرگز و اصلا و اگر و اما در کشور ماازهیچ مانعی فرونمیگذارد.درمسیراین ژانر/ گونه بسیار سدوسنگ هست اما…اما وبازهم امامهمترین و محوریترین کیمیایی که این ژانررا جذاب میکند، دیدنی میکند، جهانگیر و مخاطبپسند میسازد و ارزآوریش را بیمه میکند و… چیست؟
مهمترین کیمیایی که گونه وحشت را زیبا و برازنده و دیدنی و برای مخاطبان همه فرهنگها و ملتها دلربا و تماشایی میکند واقعا «آفرینشگری و خلاقیت» ویژهای است که این ژانر میطلبد. بدون خلاقیت و تنها با کولاژ کردن پارهای مؤلفههای این گونه به دستاوردهای آبکی و بسیار کمبینندهای میرسیم که بهویژه در زیرگونههای خون و خونریزی میبینیم.از این هم محوریتر درباره ژانر/ گونه وحشت است؛ ژنوم (به فارسی توروم) این گونه/ ژانر با خلاقیت شکل میگیرد اما قبلش تنها گونهای است که ژانر مؤلف بهشمار میآید. تنها گونهای است که برخاسته از دیدگاه و توانایی و بینش و آفرینشگری مؤلف است. هیچ گونهای اینچنین وابسته به فرد نبوده و نیست. پس بهجای اینکه با امید بسیار به این گونه گسترده و قلمرو بیپایان مضمونهایش پا بگذاریم بهویژه با اینهمه داشتههای وطنی متاسفانه یکسره از یادش بردیم. انگار خودکمبینی دارد این سینمای ما. انگار به خلاقیت و توانایی فردی دستاندرکارانش باور دارد. با اینکه فرهنگ ما به شکلی افراطی فردگراست دوران مدرن بهراستی گروهگرا و همکارمحور است. بههمینخاطر تمدن معاصر جهانی است نه کشوری و منطقهای و قارهای اما ما خودمان را که بشناسیم جهان را میتوانیم به مکالمه درآوریم و با یادگرفتن از جهان بر جهان معاصر تاثیر پایدار بگذاریم و اینها بدون دانش و آگاهی نمیشود، پس بیاموزیم.
برگردیم به گونه وحشت که با کیمیای خلاقیت و البته توانایی مؤلف، همه نبایدها و مرزها و مانعهای مطرح در جوامع و فرهنگها و باورها را میکاود. به خطقرمزها پا میگذارد. وارد گستره پهناور دین و مذهب میشود. آیینها و سنتها را میجوید. داستانهای محلی را زیر و رو میکند. اینها اگر بدون «کیمیای آفرینشگری و ذهن خلاق و توانایی خلاقیت» باشد سرهم بندی بسیار مضحک و غیرواقعی و حتی احمقانهای میشود که نگو و نپرس.مهمترین ویژگی و دلیلی که این گونه/ ژانر را دیدنی و تفکرگرا و اندیشهمحور و بایسته توجه مخاطبان فرهیخته ساخته و میسازد، بدون هیچ شک و گمانی باور بفرمایید «خلاقیتی جامع و مانع» است. خلاقیت، ویژگی برجسته و بنیادین و مهمی دارد. این که هرگز آموختنی و یاددادنی نیست. نمیتوان یادش گرفت. تقلبکردنی نیست. میراثی نیست. آفرینشگری را باید خودانگیخته کسب بکنی، خودت باید آن را بهدست بیاوری و از سفارشها و تجربههای دیگر بزرگان البته نکتههایی ریز و ظریف در راستای خویشکاری و پرورش این توانایی در وجودت بیاموزی. خلاقیت و آفرینشگری؛ همین عنصر اساسی است که راحتطلبی و سادهگرایی و پولمحوری تهیهکنندهها و دستاندرکاران را به پرهیز از اینگونه مهم واداشته، زیرا با تمام سدها و مانعها (تجربه نه این قلم، بلکه همه آفرینشگران و ذهنهای خلاق است) میتوان بازهم مینویسم میتوان با سربلندی گذشت بهشرطی که خلاقانه با آن مانع و نباید برخورد بکنی. بهشرطی که خلاقانه دربارهاش بیندیشی، آنگاه با روشنی درمییابی چقدر خلاقیت لذتبخش بوده و پیروزی شیرین است و شیرینی میآورد. برخورد خلاقانه/ آفرینشگرانه با موضوعات صعب و سخت با نبایدهای و گردنههای آنچنانی نشایدها نشایستها، همچنین برخورد خلاقانه با خطقرمزها حتی تحسین همان نباید و نبایدگو را برخواهد انگیخت، بهشرطی که پرورده و پرورشیافته مکتب خلاقیت باشیم.
گونهای فریبنده و کنجکاویبرانگیز
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ [یعنی به هنگام کار]/ بیعنایات خدا هیچیم هیچ. از خدا میخواهیم چشممان را بهراستی بر «راستی» بگشاید واقعیت را نشانمان بدهد واقعیت را چنان که هست نشانمان بدهد و برای واقعیت آنچنان که باید باشد و آنچنان که باید بشود و دگرگون گردد آماده و بسیجمان کند تا بتوانیم خودمان را، کشورمان را، زمانهمان را، جهان و واقعیتهای جهانی را بشناسیم، دریابیم که نمیتوان با ندیدن با خود را به ندیدنزدن فقط خودمان سرمایه و آینده را میبازیم بهویژه اگر مسئول تصمیمساز در سطح کلان باشیم. بسی حقالناس گردنمان میآید اگر نکردهکاریهامان را گردن سیستم و شرایط و فضای اداری و این و آن بیندازیم و با فرافکنی نابخردانه پرسش را پاک کنیم. فراموش سازیم خودمان و زمانمان را با مسائلی دیگر پرکنیم با بهانهتراشیها جای اهم و مهم را عوض کنیم. گونه وحشت واقعا بسیار فریبنده بس که دلربا و کنجکاویبرانگیز است.