به گزارش فیلمنت نیوز، ملودرام اجتماعی قالب بسیار مناسبی برای روایت قصه های تودرتو با داستان فرعی های زیاد است به ویژه در سریال که دست نویسنده را برای خلق قصه های جذاب و پیچیده باز می گذارد. هنگامی که به موفق ترین سریال های پلتفرم های نمایش آنلاین در دو سه سال اخیر نگاهی می انداریم، می بینیم که عمده آنها در قالب ذکر شده قرار گرفته اند به همین دلیل هم تولیدکنندگان سریال در این مدیوم این روزها پرطرفدار، از فرمول های امتحان پس داده ملودرام اجتماعی بهره گرفته و قصه های خود را در این قالب روایت می کنند.
«داریوش» به کارگردانی هادی حجازی فر تازه ترین نمونه در این باب به حساب می آید که در همین چهار قسمت نخست پخش شده کاملا در جذب مخاطب موفق عمل کرده است. مهمترین دلیل آن هم در درجه نخست فیلمنامه استاندارد آن است که در همان قسمت اول قلاب خود را به تماشاگر می اندازد. آشنایی تماشاگر با داریوش به عنوان قهرمان کار، در فضای برفی لب مرز به شکل موجزی برگزار شده و در سکانس های بعدی اطلاعات بیشتری هم به تماشاگر بابت او و گذشته اش داده می شود. تلاش داریوش برای پیدا کردن دخترش لیلا در حالی که از سایه خود هم می ترسد، نقطه عطف نخست به حساب می آید که تنش فوق العاده ای بر آن حاکم است.
ارتباط داریوش با کاظم که سابقه طولانی دوستی دارند، حکم موتور حرکت سریال را داشته و در همین چهار قسمت به خوبی قصه را پیش می برد. در عین حال طنز ظریفی هم بین این دو جریان دارد که اندکی از تلخی حاکم بر داستان کاسته و در عین حال نشانی از گذشته شان را دارد. برای مثال هم می توان به سکانس رفتن این دو به جگرکی اشاره کرد.
ماجرای گم شدن شمش های طلایی که دوازده سال قبل داریوش همراه بهرام و پسرخاله اش دزدیده اند، معمای اصلی سریال «داریوش» به حساب می آید. در کنار آن کشته شدن پسرخاله بهرام هنگام دزدی که به گردن داریوش افتاده، دیگر گره اصلی قصه است که بخش مهمی از کار حول محور آن می چرخد. به این ترتیب تم انتقام به عنوان تم اصلی وارد فیلمنامه داریوش شده و در پیشبرد آن نقشی اساسی ایفا می کند به ویژه اینکه سهراب و برادرزاده اش رامین، وجوه بیرونی غلیظی داشته و هولناک جلوه می کنند که نمونه آن را در سکانس حمله آنها به خانه لیلا شاهد بودهایم.
داستانک مربوط به بهرام و داریوش هم خوب از کار درآمده و پس زمینه فوق العاده ای دارد که به یک گذشته پرفراز و فرود باز می گردد. جایی که بهرام و داریوش در جوانی هر دو عاشق دختری بوده اند که در نهایت به عقد داریوش درآمده و این موضوع برای بهرام یه عقده بزرگ شده است. سکانس مواجهه این دو در مغازه بهرام عالی از کار درآمده و تنش زیر پوستی آن تماشاگر را نسبت به فرجام کار داریوش در بیم و امید قرار می دهد. در کنار اینها می توان به داستانکی با محوریت لیلا و وحید اشاره کرد که تم عشق را در این سریال پررنگ کرده و می توان آن را قرینه علاقه شکل گرفته بین داریوش و ساقی در قسمت چهارم به حساب آورد.
هادی حجازی فر پس از نخستین تجربه موفق خود در کارگردانی، در «داریوش» پیشرفت چشمگیری کرده و با تکیه بر فیلمنامهای که خود نقشی اساسی در شکل گیری آن داشته، کار جذابی را ساخته است. نخستین موضوعی که در کارگردانی حجازی فر به چشم می آید، ریتم مناسب آن است. همچنین قاب های اغلب سینمایی اش، کیفیت ویژه ای به داریوش بخشیده است.
او به واسطه سالها بازیگری اش، موفق به جمع کردن تیم خوبی از بازیگران شده که ترکیبی از چند نسل به حساب می آیند. حتی برای نقش های کوچک هم از بازیگرانی استفاده کرده که کارنامه پرباری دارند برای مثال هم می توان به سعید امیرسلیمانی در نقش صاحبخانه لیلا اشاره کرد، اما بدون تردید کلیدیترین مهره داریوش جلوی دوربین خود حجازی فر است که جلوه خاصی به این شخصیت بخشیده و آن را باورپذیر کرده است.
قصابیان هم در نقش بهرام درخشان ظاهر شده و تصویری از یک لات پا به سن گذاشته را درست خلق کرده است. عباس جمشیدی فر هم در ادامه نقش های ماندگارش در سال های اخیر به شخصیت کاظم کیفیت فوق العاده ای بخشیده است. در میان اندک بازیگران زن سریال نیز نمی توان از بازی ژیلا شاهی در نقش لیلا عبور کرد که خوب و باورپذیر از کار در آمده است.