عادل تبریزی:عاشقانه فیلمفارسی میسازم!
عادل تبریزی را بیشتر برای فیلم «گیجگاه» بهعنوان اولین فیلمی که کارگردانی کرده، میشناسیم. این فیلم در سیونهمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت جایزه در بخشهای کارگردانی و تدوین شد.
در دو فیلم «گیجگاه» و «مفتبر» شما به بهانه روایت داستان به حالوهوای گذشته، دهه۶۰ و فضای خاص روابط مردم آن زمان و خیلی مسائل دیگر برمیگردید. علت علاقه به فضای آن زمان برای روایت قصههایتان چیست؟
قصه «مفتبر» در زمان حال روایت میشود، اما شکل پرداخت به روابط را با آن دوران میسنجم؛ یعنی شکلی از حسرتخوردن را به وجود میآورم که شاید مشابه چنین روابطی را فقط بتوانیم در سینما ببینیم. بهعنوان مثال، برای سکانس دیزیخوری شخصیتهای کامران و نیلوفر، شکل روابط گذشته را اصل قرار میدهم وبهصورت نمایشی نشان دادم.در آن زمان عشقها خالصانه و صادقانه بود و روابط انسانی تا این اندازه پیچیده نبود. وقتی سر یک کلاس مدرسه میرفتیم، میتوانستیم تشخیص دهیم که کدام دانشآموز بچه یک معلم، دکتر، کارگر یا تاکسی است. درحال حاضر اگر سرکلاس یک مدرسه بنشینید، میبینید تمام بچهها از لحاظ لباسپوشیدن و اخلاق شبیه هم هستند ونمیتوانیم فرهنگها را تشخیص دهیم. بالاخره زیست من و تحلیلم نسبت به آن دوران باعث علاقهام برای طرح جنبههای مختلف زندگی گذشته شده است. درعین حال، یادآوری میکنم که نگاه غمخوارانهای نسبت به گذشته ندارم، بلکه به نظرم از هر لحاظی از جمله کیفیت زندگی مردم و فیلمهای سینما بهتر بود. این اتفاق میتواند به مخاطبان دیروز و امروز تلنگر بزند و حتی نسل جدیدی که این فیلم را میبینند، میتوانند از آن تأثیر بپذیرند. در فیلم مفتبر کارهای کوچکی انجام دادم که سینما و فیلمهای گذشته ایران را تداعی کند ودربخشهایی ازفیلم هم میبینیم که حامد بهدادبه فیلمهای بسیاری مانند «همسفر» اشاره میکند. در یک پلان وقتی حامد بهداد از کنار رفتگری رد میشود، صدای حامد بهداد در فیلم «نارنجیپوش» را روی رفتگر گذاشتیم و با این کار قصد داشتم ادای دینی به داریوش مهرجویی داشته باشم. درجایی دیگر، در سکانس دیزیخوری، موسیقی که در فضای درکه پخش میشود، مربوط به فیلم «ردپای گرگ» مسعود کیمیایی است. بههرحال، از سلیقه شخصی و علاقهای که به آن دوران داشتم استفاده کردم و از نتیجه راضیام.
درتاریخ سینمای ایران میتوانیم چندین فیلم مثل «آدمبرفی» را ببینیم که جای شخصیتهای اصلی عوض شده که بیشتر این فیلمها طنز هستند، اماشما چه ضرورتی احساس کردید که داستانی شبیه به این رادرقالب«مفتبر»برای مخاطبان روایت کنید؟ از عکسالعمل مخاطبان نسبت به سوژه تکرارشده فیلم نمیترسیدید؟
سوژه جابهجایی دو آدم شبیه به هم شاید در بیشتر از۲۰ فیلم درتاریخ سینما وجود داشته باشد، اما به نظرم بعضی سوژهها مثل جابهجایی دو آدم یا قصه یک دختر پولدار و پسر فقیر مثل «پول و پارتی» بهعنوان فیلم جدید سعید سهیلی هیچوقت کهنه نمیشوند. فکر نمیکنم بعضی کلیشهها مثل شکل دستگرفتن یک اسلحه و چشمکزدن شخصیت در فیلم در سینمای ایران از بین برود و اکثر اوقات جواب میدهد. انگار هنوز مردم این دست فیلمها را دوست دارند.
بهخصوص اگر این دست فیلمها با نوستالژی دهههای گذشته تلفیق شود، انگار برای مخاطبان دلچسبتر است.
بله، وسط فیلمی که قصه اختلاس را روایت میکند،سعی کردم طناب خودم رابه آن دوران متصل کنم.بهعنوان مثال، اگر شخصیتها میخواهند بروند گردش، من آنها را داخل یک موتور قدیمی قرار میدهم و به منطق اینکه چرا سوار این موتور شدند، فکر نمیکنم. این سینماست که تعیین میکند چه اتفاقی بیفتد.
بعضی منتقدان معتقدند با توجه به مقدار موسیقی و آهنگ بهکاررفته در فیلم، شبیه فیلمفارسیهای قدیم ساخته شده؛ پاسخ شما به این منتقدان چیست؟
من تکلیف خودم را با مخاطبان روشن کردهام و درسکانس پایانی سحر دولتشاهی یادآوری میکند که چه اتفاقاتی (پایان خوش) برای هریک از شخصیتها افتاده و حامد بهداد میگوید این مانند پایان تمام فیلمفارسیهاست. در واقع خودم در فیلم میگویم تمام کلیشههای رایج سینمای مردمی و عامهپسند از قبل انقلاب تا پایان دهه ۷۰ هنوز ارزشمند و با شکل زمان آن سینما منطبق است. اگر بخواهند این نوع سینما را تخریب کنند، اصطلاح سینمای آبگوشتی را به کار میبرند. اصلا من در سکانسی از فیلم بعد از موتورسواری به آبگوشت کات میزنم و نگران این حرفها نیستم و خودم به اینکه مفتبر فیلمفارسی است، اشاره میکنم. دلیل وجود این گارد را نسبت فیلمهایی که جزو تاریخ سینمای ما هستند، نمیدانم. دوستانی مانند آرش معیریان که استاد دانشگاه است، کارنامه کاریاش پر از این دست فیلمهاست، اما در عین حال به سینمای هنری هم احترام میگذارد. جالب است طیفی که در عرصه سینمای هنری کار میکنند، این طیف فیلمسازان عامهپسند را دوست ندارند. به نظرم همزیستی در این میان اهمیت دارد، چون جزو فیلمسازان همنسل نیما جاویدی هستم، اما سلیقه ما متفاوت است و اصلا تکلیفم از ساخت فیلم کوتاهم مشخص بود که به چه سینمایی علاقه دارم. به نظرم دستهبندی سینما به فاخر و غیرفاخر درست نیست. نکته دیگر اینکه متأسفانه پرداخت تاریخی نسبت به فیلمها و شخصیتها غلط بوده است. بهعنوان مثال، زمانی که جمشید هاشمپور قهرمان سینما بود، بسیاری نسبت به مبتذلبودن فیلمهایش اعتراض داشتند و حالا میگویند که یادش بخیر که سینمای ایران قهرمان داشت؛ بنابراین ممکن است سالها بعد بگویند یادش بخیر! همین سینمای کمدی بعد از کرونا باعث رونق چرخه اقتصادی سینما شد. همیشه میگویم یک ایتالیایی نمیگوید فیلم ایتالیایی بد است و فقط در ایران میگویند فیلمفارسی بد است.
چه شد دوباره در این فیلم هم مثل گیجگاه تصمیم گرفتید با حامد بهداد قصه اصلی خودتان را روایت کنید؟
من مطلبی نوشتم و در آن دلیل اینکه حامد بهداد بهعنوان بازیگری که در فیلمهای خوبی مانند قصر شیرین حضور داشته را توضیح دادم. این نشانه قدرت ریسک بالای حامد بهداد است، چون او نیامده که تجربه کند، بلکه همیشه به من میگوید بستری را برایم فراهم کردی تا بتوانم به شکل متفاوتی که به آن علاقه دارم، کار کنم. حضور حامد در جایگاه هر دو شخصیت فیلم که هر کدام تیپ خاصی هستند، نشاندهنده مهارت او در بازیگری است. او در حال حاضر در کارهای شاخصی مثل «پیر پسر» و «برای رعنا» حضور دارد و بازیاش در مفتبر نشاندهنده علاقه او به این دست فیلمهاست. گاهی میگویند دوران یک بازیگر تمام و شروع شد، اما ظرفیت و مهارت هر بازیگری نشان میدهد که این موضوع صدق نمیکند. من هنگام کار کردن با حامد خیلی احساس خوبی دارم و با توجه به شکل ارائه شخصیت کامران که شبیه فیلمفارسیها شود، حضورش برایم اهمیت داشت؛ بنابراین، بهترین گزینه حامد بهداد بود و زمانی که ایده تکخطی فیلم را برای حامد تعریف کردم، برای حضور اعلام آمادگی کرد. در حال حاضر هم برای کار سوم به حضور حامد بهداد فکر میکنم.
همکاری با بازیگرانی مثل رضا بابک یا قدرتا… ایزدی که جزو چهرههای قدیمی در سینما هستند، چطور شکل گرفت؟
منوچهر آذری وگیتی معینی نیز جزو همین بازیگرانی هستندکه شمابه آن اشاره کردید. همیشه دوست دارم با این نسل کار کنم و کار کردن با رضا بابک جزو آرزوهایم بود و خدا را شکر که به آن رسیدم. این نسل این نوع سینما را بهدرستی میشناسد و هیچ موضع منفی نسبت به آن ندارد.
همکاری با حسین فرحبخش بهعنوان تهیهکننده چطور اتفاق افتاد؟
درواقع فیلم «گیجگاه» واسطه ارتباط من و آقای فرحبخش شد. اگر حسین فرحبخش درسینمای بعد از انقلاب نبود، پل ارتباطی مردم با سینما قطع میشد و او جزو تهیهکنندگانی است که تعداد فیلمهای خوبش برای سینما بیشتر از تهیهکنندگان همدوران خودش است. جسورانهترین فیلم اجتماعی آن دوران برای نسل جوان«آواز قو»به تهیهکنندگی آقای فرحبخش بود. هنوز بهترین اکشن سینمای ایران فیلم «میش» است. این اولین تجربه حامد بهداد و دومین تجربه سحر دولتشاهی برای همکاری با فرحبخش بود. خود حامد نسبت به کارهای آقای فرحبخش تحلیل دارد. من در فیلم گیجگاه با لباس چهارخونهای که تن حامد بهداد است، به فیلم میش آقای فرحبخش ادای دین میکنم. هر انسانی صاحب تاریخ است و ما ابتدا باید تاریخ آن شخص را بشناسیم و بعد نسبت به حالش قضاوت داشته باشیم. من در همکاری با حسین فرحبخش تجربههای زیادی به دست آوردم و خیلی یاد گرفتم. وقتی تهیهکننده کاربلدی مانند حسین فرحبخش در فیلم باشد، باید در اکران و شرایط پخش کنار بایستم و اعتماد کنم.
آیا به درآمد این فیلم برای ساخت فیلمهای بعدی خود فکر میکنید؟
خیالتان راحت باشد که کارگردانی مثل من درآمد زیادی از این نوع فیلمها به دست نمیآورد. شغل من فیلمسازی است و باید زندگی کنم و نمیگویم این فیلم را برای ساخت فیلمهای بهتر ساختم، بلکه عاشقانه مفتبر را دوست دارم و معتقدم اگر حتی فیلمسازی، فیلم ضعیف بسازد، موظف است عاشقش باشد، چون از وجودش شکل گرفته است؛ بنابراین در حال حاضر که زندهام و نفس میکشم حتی اگر نقدهای منفی به سمتم سرازیر شود، فیلم مفتبر را عاشقانه دوست دارم.
چقدر در فیلمسازی به حضور خانوادهها در سینما توجه دارید؟
مفتبر ازنظرم یک فیلم خانوادگی است و برایم جالب است که نسلهای کمسن وسالتر خیلی بالذت فیلم را میدیدند، حتی با مخاطبان بسیاری در سینما آزادی در این رابطه صحبت کردم.
سینما و نقدهای هویتمند
من نهتنها از نقدهای منفی و اصطلاحاتی مثل فیلمفارسیساز به هم نمیریزم، بلکه از آنها استقبال میکنم و اصلا این مدل سینما را دوست دارم. باور کنید دریافت یک نظر منفی درباره فیلمم خیلی مرا خوشحال میکند و شاید هیچکس جسارت من را نداشته باشد که بگوید پایان فیلمش مثل فیلمفارسیهاست. همین صحبتها درباره فیلم «گیجگاه» هم مطرح شد، اما دیدیم که در بیش از ۴۰ جشنواره بینالمللی شرکت کرد وبه موفقیت رسید. حتی کافی است نگاهی به مجلات قدیمی بیندازید که چه نقدهای منفی مثلا برای فیلم «دندان مار»مسعود کیمیایی یا«مهمان مامان» داریوش مهرجویی نوشته شد.من دست تکتک کسانی که نگاهشان رامنعکس میکنندو افرادی هویتمند هستند، میبوسم.