شاید بتوان گفت یکی از دهههای مهم و حیاتی زندگی هر فردی، دهه ۲۰ زندگی او است. دههای که از سن ۲۰ سالگی آغاز و تا ۳۰ سالگی ادامه دارد و میتواند خاطراتی خوب یا بد را بجای بگذارد و یا حتی زندگی فرد را خراب کند و یا بسیار عالی بسازد. در این دهه وقت آن است که مسیر زندگی تان را مشخص کنید. مثلا این که چه هدفی را در زندگی خود باید مشخص کنید، در این دهه از زندگی چه کارهایی باید انجام دهید یا تا قبل از ۳۰ سالگی باید به چه چیزهایی دست یافته باشید.
در همین راستا چند روزی است که در شبکه اجتماعی سوالی با این عنوان مطرح شده است که به نظرتون یه نفر تو ۲۰ سالگی باید چه دستآوردهایی داشته باشه که بگه نسبت به زندگی جلوئه یا عقبه یا اوکیه و..
کاربری با نام جردن در این باره نوشت: جلو عقبشو موافق نیستم زیاد، چون دیر و زود داره، افراد متفاوتن و کسی که ممکنه ۲۰ سالگی عقب باشه تو ۳۰ جلو بیوفته و بالعکس. استقلال مالی، یا شروع این پروسه یادگرفتن مهارتهایی که در آینده بهشون نیاز خواهد بود. خوندن کتاب دوست شدن با افراد موفقتر از خودشون میتونه چند معیار خوب باشه.
دیگری نوشت: خیلیها گفتن مگه زندگی مسابقهست؟ توی جواب میتونم بگم، نه نیست، ولی اگه عرف جامعه رو با خودمون مقایسه کنیم جواب میده ینی مثلا معمولا آدمای ۲۰ ساله فلان کار رو میکنن، ولی فلانی کاراییو میکنه که یه آدم ۳۰ ساله میکنه
کار منظورم نگرانیها و دغدغهست.
کاربری با نام صدرا در توئیتر خود نوشت: زندگی جلو عقب نداره. مگه دلت بخواد با کسی مسابقه بدی. یه بیست ساله باید یه بیست ساله باشه. جوونی کنه، لذت ببره و برای آینده اش رویا ببافه و شروع کنه به تلاش برای رسیدن به رویاهاش… همین! همین خیلی ها که الان حسرت زندگیشون رو میخوریم تو ۲۰ سالگی فقط رویا داشتن! دست آورد چیه؟
کاربری با نام امیررضا در توئیتر خود نوشت: دستآوردهای مالی دیر یا زود بدست میان و خیلی به عوامل خارجی بستگی دارن. به نظرم یه جوان باید تو مسیر شناختن خودش قدم برداره، با خودش و نقطه ضعفهاش کنار بیاد و درنهایت بتونه خودش رو دوست داشته باشه. این به نظرم فونداسیون زندگیه و حال fallback آدم رو تضمین و پشتش رو گرم میکنه.
دیگری نوشت: از نظر من کسی که تو ۲۰ سالگی دنبال دستاورده زندگیشو باخته اون تایم باید تو عشق و حال اوایل جوونیت باشی دستاورد چیه
کاربر دیگر هم نوشت: بنظرم ۲۰ سالگی وقت محاسبه دستاوردها و حتی فکر کردن بهش نیست. اون موقع تازه آدم داره یاواش یاواش میفهمه چی به چیه. حالا، ولی ۱۰ سال بعد تو ۳۰ سالگی چرا، تازه شروع استرس محاسبات دستاوردهاشه و مقایسههایی که ذهنش ناخودآگاه میکنه. ۱۰ سال بعد از ۳۰ سالگی هم دیگه محاسباتو میذاره کنار
کاربری با نام محمد جواد نیز در توئیتر خود نوشت: فرد ۲۰ ساله به نظرم مثل بچهای هست که تازه داره روی پای خودش راه میره. بزرگترین دستاوردش به نظرم اینه که بدونه باید چی کار بکنه و تکلیفش باخودش روشن باشه؛ هدف راه افتادنه.
هدی رستمی نیز این چنین نوشت: جوانی یعنی عصیانگری، یعنی خطا و درس گرفتن. اگه دوباره اوایل بیست سالگیم برمیگشتم، کمتر سعی میکردم بر اساس قوانین جامعه و خانواده تصمیماتم رو بگیرم و عصیانگرتر و کاشفتر میشدم! بیشتر سفر میکردم و بهتر داستان و تجربیات دیگران رو گوش میکردم.با پای پرهنه، بیشتر رو چمن نمناک و شنهای ساحل و آسفالت گرم شده تو زمستون راه میرفتم. بیشتر به کارها نه میگفتم وسعی میکردم اتفاقات و مسوولیتهایی که از ته دل قبول کردم رو با دقت و جزییات انجام بدم و یاد میگرفتم بیشتر ابراز احساسات کنم. با بدنم بیشتر دوست میشدم و مهمتر از همه سعی میکردم کمتر نگران آینده باشم… البته همه اینها رو شاید هنوز هم باید انجام بدم، تا وقتی تو زندگی احساس میکنم هنوز جَوونم.