موضوع تجاوز نه فقط در ایران بهعنوان یک کشور اسلامی که در سراسر جهان موضوع حساسی به حساب میآید اما ساخت آثار زیادی با این موضوع در سینمای ایران میتواند سؤالبرانگیز باشد. با اینحال این سوژه از آن دست موضوعاتی است و آنقدر زوایای پنهان و پیدای بسیاری دارد که هربار کارگردانی از نقطه نظری مخصوص به خود به این موضوع میپردازد.
توجیه بیدلیل
سهجلد روایت دختری به نام مینو است که در اثر تجاوز باردار شده اما بهخاطر بیماری و عدم تمکن مالی امکان سقط جنین ندارد. به همین خاطر با توصیه دوست خود دست به اقدامی میزند که میتواند آینده او را تحت تاثیر قرار دهد. همانطور که از همین خلاصه هم برمیآید با فیلم تلخی روبهرو هستیم؛ فیلمی که داستان دختری تنها در شهر تهران را روایت میکند که جز دوستش کسی را ندارد و با چنین بحران عظیمی باید دستوپنجه نرم کند. اما فیلم از به تصویر کشیدن چرایی تنها بودن مینو عاجز است و به همین دلیل است که مخاطب نمیتواند به شخصیت مینو نزدیک شود وبا او همذاتپنداری کند.بهطور کلی زمانی که یک اثر نمایشی در داستان خود گرهای ایجاد میکند حتما باید نشان دهد که این گره چرا ایجاد شده؟ چرا این گره داستانی بهراحتی حل نمیشود و در نهایت راهی که کاراکتر اصلی داستان پیشمیگیرد تنها راهی است که پیش پای او مانده است. مهمترین ضعف یک کارگردان و فیلمنامهنویس این است که چنین فضاسازیهای مهمی را با این توجیه که مخاطبان در این اجتماع و فرهنگ زیست میکنند پس نیازی به ساختن این فضا نیست، آن را رها کند. دروهله اول وقتی با مشکلی که برای مینو اتفاق افتاده مواجه میشویم. فیلم توضیح نمیدهد که هزینه سقط جنین در مرکزی مجهز و خصوصی چقدر هزینهبر است و چرا مینو با کمک دوستان و حتی خانواده خود قادر به پرداختن این هزینه نیست.
تصویر تار جامعه
در وهله دوم مهمترین چالشی که کاراکتر اصلی داستان با آن درگیر است و بخش اعظمی از روایت فیلم را تشکیل میدهد شرایط روحی است که مینو آن را تجربه میکند؛ شرایطی که هم به خاطر وقوع چنین اتفاقی برای فرد و رابطههای اجتماعیاش مانند رابطه او با خانواده بهوجود میآید. هم به خاطر نوع نگاه اشتباهی که در بخشی از جامعه وجود دارد یا فرد در نگاه خود چنین برداشتی را دارد. اما با وجود تمام این برداشتها که میتوان از فیلم داشت، شاهد هیچ فضاسازی برای روایت داستان نیستیم و فیلم بیشتر بر اکت شخصی کاراکتر اصلی خود تاکید دارد تا جامعه.بهعنوان مثال مینو که در فیلم دختری اهل یکی از شهرستانهای ایران است در تهران یک زندگی مستقل دارد و به خانواده خود نمیگوید که چه اتفاقی برایش افتاده. فیلم هم دلیل این نگفتن را به مخاطب خود نمیگوید و آیا با یک خانواده سنتی روبهرو هستیم که همه اعضای خانواده او را پس میزنند؟ آیا پدری مستبد وجود دارد که هر عملی میتواند از او سر بزند و کلی سؤال دیگر که درباره این خانواده ممکن است ایجاد شود. موضوع جالب فیلم سهجلد درباره خانواده مینو این است که نه تنها برای انبوه سؤالاتی که چند نمونهای از آن ذکر شد جوابی ندارد، بلکه وقتی پدر برای دیدن مینو به او سر میزند در را باز نمیکند و باعث میشود که سؤالات بیشتر در ذهن تماشاچی شکل بگیرد. مخصوصا وقتی پدر را در سکانسی میبینیم که در جاده دور میشود نمایی تیپیکال از یک پدر ایرانی دارد. در این صورت نمای آشنای یک پدر ایرانی مساوی است با انسانی مستبد که نمیتوان به او تکیه کرد یا تماشاچی نیاز دارد تا فضایی ساخته و متوجه شود چرا پدر مینو نمیتواند فردی باشد که بتوان موضوع را با او در میان گذاشت.
به دنبال سهجلد
همین نکته نیز درباره جامعه ایرانی که فیلم در آن فضا به تصویر کشیده میکشد نیز وجود دارد. اگر به فیلم توجه کرده باشید مینو بهعنوان کاراکتری که همه دنیای داستان حول محور او میگردد هیچ ارتباطی با جامعه ندارد و گویی در محیطی ایزوله زندگی میکند. تنها ارتباط او به شغل او برمیگردد که اتفاقا بیارتباط با مشکلی که گریبانگیر او شده، نیست. مینو یک مددکار اجتماعی است که در یکی از مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست و بدسرپرت اشتغال دارد و طبیعتا چنین شغلی پیشنیازهایی از جمله روانشناسی و… را میطلبد که باعث میشود فرد نسبت به یک انسان عادی تصمیمهای به مراتب عقلانیتری بگیرد. در حالی که در شخصیت، تصمیمات و حتی مشاورهای که دوستش به او میدهد اثری از یکمددکار اجتماعی وجود ندارد. در نهایت ارتباط نداشتن کاراکتر مینو با جامعهای که در آن زیست میکند باعث شده تا فیلم خود شناسنامهای برای ارائه دادن به مخاطب خودش نداشته باشد.
فیلم منهای مردان
اگر از آن دست مخاطبانی باشید که تجربه تماشای فیلم سهجلد را دارید احتمال متوجه این نکته عجیب در این فیلم شدهاید، در این اثر عملا هیچ کاراکتر مردی وجود ندارد! اگر بخواهم دقیقتر بگویم در این فیلم سه کاراکتر مرد وجود دارد؛ اولین آنها شاهرخ فروتنیان است که در نقش دکتر مینو ظاهر میشود و تاثیر چندانی هم در داستان ندارد دومین نفر مرحوم آتیلا پسیانی است که در نقش عموی یکی از دختران مرکز میخواهد برادرزاده خود را به زور از مرکز ببرد که با واکنش تند مینو روبهرو میشود (که چند ثانیهای بیشتر طول نمیکشد این هنرنمایی). اینکه شخصیتی که پسیانی ایفاگر آن بوده دقیقا چه نقشی در داستان دارد خود پرسش بیجوابی است که احتمالا جز نویسنده و کارگردان، کسی از آن اطلاع ندارد. با این حال شاهد بودیم که در اخبار مربوط به اکران فیلم و پوستر آن مانور تبلیغاتی زیادی روی حضور مرحوم آتیلا پسیانی شده است.
در آخر، سومین مردی که در فیلم وجود دارد ما فقط میدانیم یک مرد است و نه تصویری از او میبینیم، نه دیالوگی میشنویم و نه حتی اسمی دارد. این مرد که یک محکوم به اعدام و پدر نهال یکی از دختران مرکز بهزیستی است که با تمام گمنامیاش نقش مهمی در داستان دارد. در واقع مینو با مشورت دوستش است که تصمیم میگیرد به این فرد پیشنهاد دهد تا با یک عقد موقت مسئولیت پدر بودن فرزند مینو را برعهده بگیرد و مینو نیز پس از اجرای حکم نهال را به فرزندخواندگی قبول کند. حال اینکه نبودن کاراکتر مرد در فیلم با چه هدفی بوده با توجه به اینکه کارگردان این اثر نیز خود یک مرد است برداشتهای مختلفی میتوان داشت اما چیزی که مسلم است اینکه با حذف مردان نمیتوان یک فیلم زنانه ساخت.
در انتخاب فیلم دقت کنید
بزرگترین ضعف فیلم سهجلد همانطور که پیش ازاین هم ذکرشد ناتوانی درخلق فضا و اتمسفر است؛ فضایی که اتفاقا در چنین فیلمهایی نه تنها باید وجود داشته باشد بلکه باید برای آن کاراکترسازی صورت بگیرد. چون در چنین مسائلی بدون شک جامعه و خانواده در معنای عام خود میتواند بزرگترین چالشها رابرای کاراکتر اصلی درست کند.باتوجه به این موضوع که هماکنون دو فیلم (سهجلد و استاد) با چنین موضوعی روی پرده هستند، باید به روند سیاهنمایی این آثار توجه ویژه شود؛ زیرا انتخاب چنین سوژههایی که با عدم توانایی کارگردانانشان مواجه میشود بیشتر از آنکه آثاری هشداردهنده باشد، سعی در استحاله موضوع دارد.
ژانر چه اجتماعی!
ژانر اجتماعی بهویژه در دو دهه اخیر در سینمای ایران بهشدت مورد توجه قرار گرفته است و موفقیت برخی از فیلمسازانی که در این حوزه فیلم ساختند هم موجب شد تا موجی از فیلمهایی که میتوان آنها را متعلق به سینمای اجتماعی دانست، تولید شود. با اینحال همچنان مفهوم ژانر اجتماعی و مؤلفههای آن در کانون مناقشات نظری و تئوریک قرار دارد و در سینما گونهای به نام ژانر اجتماعی وجود ندارد. مهمترین وظیفه یک ژانر طبیعتا تمیز دادن مجموعه آثاری با دیگر آثار در موضوع، شکل و… است؛ مثلا وقتی صحبت از ژانر وسترن به میان میآید، مخاطب میداند که با فیلمی قرار است روبهرو شود که در جغرافیای غرب وحشی و در دوره زمانی خاصی اتفاق میافتد و دایره موضوعی آن هم محدود است.حال وقتی گفته میشود ژانر یک فیلم اجتماعی است، دقیقا چه مختصاتی دارد و چه تمایزی میان آثار این ژانر با فیلمهای دیگر گونهها وجود دارد؟ مهمترین سوالی که درخصوص ژانر اجتماعی بهوجود میآید این است که اجتماع در اینجا دقیقا به چه چیزی اشاره دارد؟ چون اجتماع آنچنان مفهوم گستردهای است که از تجمع چند دوست در کنار یکدیگر تا جمعیت یک کشور و اشاره به تمام انسانهای روی کره زمین را دربرمیگیرد. علاوه بر این باید گفت یک فیلم فانتزی، اکشن یا حتی همان وسترنی که پیش از این مثال زده شد جایی خارج از اجتماع رخ میدهد که مفهوم اجتماعی بتواند وجه تمایزی برای یک سری از فیلمها باشد؟
اما با وجود تمام این ابهامها درباره ژانر ادعایی اجتماعی در سینمای ایران شاهدیم که برای آن گونههای فرعی هم درنظر گرفته میشود. یکی از این گونهها فلاکت است! ژانری که باب میل جشنوارههای خارجی است و ظاهرا در آن هرکس بیشتر و بهتر بدبختی ما ایرانیان را به تصویر بکشد، کارگردان موفقتری به حساب میآید.