دیدار با «مرد لبخند»
در یک عصر پاییزی، مهمان خانه پرمهرِ هنرمندی میشویم که صدایی مانا دارد و سیمایی باوقار و آرام. ما میهمان خانه ناصر ممدوح، صداپیشه، مدیر دوبلاژ، مجری و بازیگر پیشکسوت کشورمانیم که خندههای دلنشین و قامت بلندش که نشانههای گذر عمر بر آن پدیدار شده، ازیادرفتنی نیست.
ممدوح دستش را بر چارچوب در زده و در انتظار مهمانانش از رسانهملی به پیشواز ایستاده است. در بدو ورود و با زنگ صدای سحرانگیز او، هنگام ادای خوشآمدگویی، هزار خاطره شیرین در ذهن تداعی میشود؛ از روایت جذاب و شنیدنی «سندباد» و «جنگجویان کوهستان» تا بازی در سریالهای پرمخاطب و اجرای برنامه «راه شب».
در این مهمانی، حسین قرایی، مدیرکل روابط عمومی صداوسیما، فرشید شکیبا، مدیر واحد دوبلاژ، نعمتا… سعیدی، نویسنده و منتقد فیلم و ادبیات، همراه با تعدادی دیگر از همکاران رسانهملی حضور دارند؛ اما رابطه شکیبا با ممدوح از نوع روابط پدرها و پسرهاست. شکیبا با چای و شیرینی از مهمانان حاضر در منزل این صدای ماندگار پذیرایی میکند تا استاد ممدوح کمتر خودش را به زحمت بیندازد. این پیشکسوت عرصه صدا با اشاره به عمری که در دنیای زبانگردانی و صداپیشگی و گویندگی صرف کرده، با قرایی گرم صحبت میشود. گاهی گریزی به خاطرات جوانی میزند و از بالغ بر پنج دهه فعالیت هنری خود میگوید و گاهی هم از بازی روزگار و وضعیت دوبله در کشور گله میکند که با ورود عناصر فناورانه و برخی افراد غیرحرفهای و دوبلههای زیرزمینی آسیب دیده است. یادگار دوران طلایی دوبله کشور خوشحال است که هنوز چنین دید و بازدیدهایی با هنرمندان قدیمی صورت میگیرد؛ اما معتقد است تعداد هنرمندان فراموششده نیز کم نیست و باید به هر طریقی تا در قید حیاتاند، حمایتشان کرد. سعی میکنیم مدت زمان حضورمان در منزل ممدوح طولانی نشود؛ دیدار با استاد ممدوح و شنیدن کلامش، برای ما حظ شنیداری و دیداری مغتنمی است. هیچ اثری از پیری در این صدا حس نمیشود، امواج خوشآهنگ صدای سرزنده و شیرین ممدوح در خانه ساکت و سادهاش میچرخد و دوباره و چندباره به دل ما مینشیند. ممدوح از خیابان فرصت و استودیو «تلویزیون فیلم» میگوید؛ همان جایی که اولین فعالیتهای جدی و حرفهای خودش را در عرصه دوبله آغاز کرده است، خاطراتی مربوط به ۶۳ سال پیش! و ما چه راحت میگوییم ۶۳ سال و او چگونه از عمر رفته و یاران سفرکرده یاد میکند و دلتنگ میشود. یک حقیقت جالب اینکه ممدوح اصلا قرار نبوده دوبلور شود. او قصد داشته پزشکی بخواند و ازسوی دیگر، عاشق سینما هم بوده و فیلمنامهای مینویسد که ساخته نمیشود. در اوج جوانی تصمیم میگیرد کارگردان شود؛ اما صدای گیرا و پخته او و تشویق دوستان و همکارانش، ممدوح را بهسمت دوبله و گویندگی سوق میدهد. بهگفته این هنرمند، استادان دوبله زمانی که صدای او را میشنوند، حتی دیگر از ممدوح تست هم نمیگیرند و همان جا برای آغاز فعالیت حرفهای به گروه معرفی میشود. از او میپرسیم آیا از اینکه فیلمساز یا پزشک نشده، احساس پشیمانی میکند؛ ولی او با تمام مشقتها و دلخوریها، در چهره این هنرمند متعهد، نشانی از پشیمانی نیست، تلاش میکند نام تمام دوستانش را به خاطر آورد و از هرکدام جداگانه یاد میکند. جلال صفا،عطا…کاملی، منوچهر اسماعیلی،ژاله کاظمی، چنگیز جلیلوند،رفعت هاشمی، ایرج گرگین و… از نامدارترین هنرمندان عرصه صدا بودند که ممدوح از آنها یاد میکند. عنوان «مرد لبخند» که نام مستندی ساخته ابوالفضل توکلی است، حقیقتا برازنده ممدوح است. او حتی سنگینی خاطرات غمانگیزش را نیز با یک لبخند جانانه از دل مهمانانش پاک میکند. از تنهایی پساز فوت همسرش میگوید و از خودش ناراحت است که زیادی پای فیلم و سریال مینشیند و نمیتواند مثل گذشته فعالیت جسمانی زیادی داشته باشد. شکیبا در ادامه، به لزوم استفاده از توانمندی و تجربه پیشکسوتان تأکید میکند و میگوید: از جوانانی که در واحد دوبلاژ کار میکنند، خواستهایم که در تولیداتشان حتما از پیشکسوتان بخواهند در کنار آنها حاضر شوند تا هم از تجربیات بزرگان استفاده کنند،هم هنرمندان قدیمی دست از فعالیت نکشند و سرزندگی خودشان را حفظ کنند. شکیبا که ازهنرمندان قدیمی میگوید، ممدوح به یاد منوچهر والیزاده میافتد که این روزها از نظر جسمانی شرایط مساعدی ندارد.قرایی هم ازتعبیر مرحوم قیصر امینپور در توصیف تجربه زندگی یک گل و غنچه استفاده میکند و حضور استاد ممدوح وانتقال تجربه او به جوانان را با جمله «گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است» وصف میکند. ممدوح نیز با بیان اینکه هرچه دارد، لطف الهی است، میگوید: من بهتنهایی و بدون الطاف خداوند هیچچیزی نیستم.
در این مهمانی، حسین قرایی، مدیرکل روابط عمومی صداوسیما، فرشید شکیبا، مدیر واحد دوبلاژ، نعمتا… سعیدی، نویسنده و منتقد فیلم و ادبیات، همراه با تعدادی دیگر از همکاران رسانهملی حضور دارند؛ اما رابطه شکیبا با ممدوح از نوع روابط پدرها و پسرهاست. شکیبا با چای و شیرینی از مهمانان حاضر در منزل این صدای ماندگار پذیرایی میکند تا استاد ممدوح کمتر خودش را به زحمت بیندازد. این پیشکسوت عرصه صدا با اشاره به عمری که در دنیای زبانگردانی و صداپیشگی و گویندگی صرف کرده، با قرایی گرم صحبت میشود. گاهی گریزی به خاطرات جوانی میزند و از بالغ بر پنج دهه فعالیت هنری خود میگوید و گاهی هم از بازی روزگار و وضعیت دوبله در کشور گله میکند که با ورود عناصر فناورانه و برخی افراد غیرحرفهای و دوبلههای زیرزمینی آسیب دیده است. یادگار دوران طلایی دوبله کشور خوشحال است که هنوز چنین دید و بازدیدهایی با هنرمندان قدیمی صورت میگیرد؛ اما معتقد است تعداد هنرمندان فراموششده نیز کم نیست و باید به هر طریقی تا در قید حیاتاند، حمایتشان کرد. سعی میکنیم مدت زمان حضورمان در منزل ممدوح طولانی نشود؛ دیدار با استاد ممدوح و شنیدن کلامش، برای ما حظ شنیداری و دیداری مغتنمی است. هیچ اثری از پیری در این صدا حس نمیشود، امواج خوشآهنگ صدای سرزنده و شیرین ممدوح در خانه ساکت و سادهاش میچرخد و دوباره و چندباره به دل ما مینشیند. ممدوح از خیابان فرصت و استودیو «تلویزیون فیلم» میگوید؛ همان جایی که اولین فعالیتهای جدی و حرفهای خودش را در عرصه دوبله آغاز کرده است، خاطراتی مربوط به ۶۳ سال پیش! و ما چه راحت میگوییم ۶۳ سال و او چگونه از عمر رفته و یاران سفرکرده یاد میکند و دلتنگ میشود. یک حقیقت جالب اینکه ممدوح اصلا قرار نبوده دوبلور شود. او قصد داشته پزشکی بخواند و ازسوی دیگر، عاشق سینما هم بوده و فیلمنامهای مینویسد که ساخته نمیشود. در اوج جوانی تصمیم میگیرد کارگردان شود؛ اما صدای گیرا و پخته او و تشویق دوستان و همکارانش، ممدوح را بهسمت دوبله و گویندگی سوق میدهد. بهگفته این هنرمند، استادان دوبله زمانی که صدای او را میشنوند، حتی دیگر از ممدوح تست هم نمیگیرند و همان جا برای آغاز فعالیت حرفهای به گروه معرفی میشود. از او میپرسیم آیا از اینکه فیلمساز یا پزشک نشده، احساس پشیمانی میکند؛ ولی او با تمام مشقتها و دلخوریها، در چهره این هنرمند متعهد، نشانی از پشیمانی نیست، تلاش میکند نام تمام دوستانش را به خاطر آورد و از هرکدام جداگانه یاد میکند. جلال صفا،عطا…کاملی، منوچهر اسماعیلی،ژاله کاظمی، چنگیز جلیلوند،رفعت هاشمی، ایرج گرگین و… از نامدارترین هنرمندان عرصه صدا بودند که ممدوح از آنها یاد میکند. عنوان «مرد لبخند» که نام مستندی ساخته ابوالفضل توکلی است، حقیقتا برازنده ممدوح است. او حتی سنگینی خاطرات غمانگیزش را نیز با یک لبخند جانانه از دل مهمانانش پاک میکند. از تنهایی پساز فوت همسرش میگوید و از خودش ناراحت است که زیادی پای فیلم و سریال مینشیند و نمیتواند مثل گذشته فعالیت جسمانی زیادی داشته باشد. شکیبا در ادامه، به لزوم استفاده از توانمندی و تجربه پیشکسوتان تأکید میکند و میگوید: از جوانانی که در واحد دوبلاژ کار میکنند، خواستهایم که در تولیداتشان حتما از پیشکسوتان بخواهند در کنار آنها حاضر شوند تا هم از تجربیات بزرگان استفاده کنند،هم هنرمندان قدیمی دست از فعالیت نکشند و سرزندگی خودشان را حفظ کنند. شکیبا که ازهنرمندان قدیمی میگوید، ممدوح به یاد منوچهر والیزاده میافتد که این روزها از نظر جسمانی شرایط مساعدی ندارد.قرایی هم ازتعبیر مرحوم قیصر امینپور در توصیف تجربه زندگی یک گل و غنچه استفاده میکند و حضور استاد ممدوح وانتقال تجربه او به جوانان را با جمله «گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است» وصف میکند. ممدوح نیز با بیان اینکه هرچه دارد، لطف الهی است، میگوید: من بهتنهایی و بدون الطاف خداوند هیچچیزی نیستم.