از خزیدن کاراکتر ماهی سریال «رحیل» که ویلچرش یک مبل ساده قاجاری بود، تا محکم ایستادن دختر گیلانی، حاصل ایستادگی و غصههایی است که شخصیت غزاله اکرمی در قامت بازیگر اصلی سوجان را به پختگی امروز کشانده است. غصههایی که گاهی او را در میان گفتوگو به صبر وادار میکند تا بغض پس گلویش از تحمل برخی ناملایمات را با جرعهای آب، پایین دهد. هرچند که صحبتکردن از این کاراکتر بدون اشاره به مادرحوا با بازی درخشان حدیث نیکرو، بیانصافی است.
یکی ازمهمترین نکاتی که در کلیدواژههای مرتبط با سوجان تکرار میشود، شباهتهای آن با سریال «پس از باران» است که بسیار برای مخاطبان خاطرهساز بوده. آیا شما این سریال رادیده بودید واساساچقدر شباهت میان این دو اثر تلویزیونی وجود دارد؟
غزاله اکرمی، بازیگر نقش سوجان: من پس از باران را اصلا ندیدم. در واقع جزو آثاری بود که در زمان قرارداد برای سوجان، گفته شد که آن را ببینم اما احساس کردم تماشای آن میتواند تأثیر ناخودآگاهی روی بازی من بگذارد. بهخصوص اینکه برخی میگفتند شباهتهایی به خانمکوچک سریال دارم. به همین خاطر نمیخواستم بهگونهای باشد که مخاطب احساس کند تقلیدی از یک بازی صورت گرفته است. برای همین سریال را ندیدم اما یک خطی قصه پس از باران را خواندم و متوجه شدم هیچ ربطی به قصه سوجان ندارد. حتی در سوجان، به آن شکل خان و خانمحوری وجود ندارد.
حدیث نیکرو، بازیگر نقش مادرحوا: پس از باران را کامل دیدهام و در آن زمان بچهمدرسهای بودم. کاملا سریال را در خاطر دارم و به نظرم قصه سوجان هیچ شباهتی به پس از باران ندارد. شاید تنها شباهت آن، بافت گیلان باشد که بهطور کلی تغییر نمیکند و ممکن است برای مخاطب تازه باشد. شاید از این منظر، بافت خانه و لباسها باعث شده که برای مخاطب آشنا باشد.
قصه که کاملا متفاوت است اما شباهتی که شاید برخی احساس کنند، احتمالا به دلیل آشناپنداری مخاطب است که آن را با سریالهایی مثل پس از باران مقایسه کرده یا به آن ارجاع میدهند.
نیکرو: ممکن است همینطور باشد. چون به نظرم چهره غزاله اصلا شبیه به خانم مرجان محتشم و نقش خانمکوچک نیست. احتمالا بهدلیل لهجه و لباس بوده. حتی به نظرم لهجه در سوجان بسیار ملایمتر است.
اکرمی: جالب اینجاستکه برخی بازیگران حتی لهجه نداشتند.من مطلبی دریک سایت دیدم که نوشته بودند من به خانمکوچک شباهت دارم وجالب اینکه برخیمخاطبان نوشته بودند:این شباهتی به خانمکوچک ندارد،چون چهرهاش راکوبیده و ازنوساخته!(میخندد)
نکته مهم در مورد سریال سوجان، تنیده شدن آن با نمایش فرهنگ بومی منطقه است. در یک سکانس ساده که مربوط به نوروز بود، آداب و رسوم به شکل ساده نمایش داده شد. خانم نیکرو شما خودتان اهل آن منطقه هستید. چقدر این فرهنگ و آداب هنوز در آن منطقه به چشم میخورد؟
نیکرو: در گفتوگویی به این موضوع که یکی از نقاط قوت کار پرداختن به فرهنگ بومی منطقه بوده، اشاره کرده بودم. من بچه لاهیجان هستم. این چاوشخوانی و نوروزخوانی و بقیه را در کودکیام داشتیم. وقتی به روستای مادربزرگ و پدربزرگم میرفتیم، این رسوم وجود داشت. اینکه دستهجمعی به دیدوبازدید عید بروند و خیلی رسمهای اینچنینی را داشتیم. الان به نظرم سریال سوجان توانسته بهدرستی به این آیین و فرهنگ اشاره کند و به همین خاطر، مردم آن منطقه با این سریال ارتباط برقرار کردهاند. خیلی این مسأله حساس است. الان دریافتهای خوبی از مردم گیلان داشتم که سریال را دوست داشتند و معتقدم که بخشی از آن بهدلیل اشاره به فرهنگ مردم در کنار روایت قصه اصلی است. مثلا رسم پرتابکردن نارنج شبیه همین پرتاب دستهگل است که در فرهنگ این روزها میشنویم. این رسوم را داشتهایم که در فرهنگ جدید غریبه است.
حتی در سکانس نوروز، تعجب کردم چراآقای نعیمی بیرون مانده و وارد خانه نمیشود.بعدمتوجه شدم درآن زمان رسم بوده است.
نیکرو: اتفاقا زمانی که بچه بودم، شکایتی که همیشه ازمادرم داشتم، این بود که من را با یک ظرف آب بیرون نگه میداشت تا لحظه تحویل سال برسد. نوروز و پیش از تحویل سال، این کار را میکردند. همیشه میگفتم چرا من را بیرون میاندازید! آقای تبریزی این فرهنگ و رسوم را چاشنی کار کرد.
شما اهل گیلان هستید و این سؤال مطرح میشود که آیا خودتان ایده میدادید که چیزی به کار اضافه یا کم شود؟
نیکرو: یکی از ویژگیهای کار کردن با آقای تبریزی این است که به توفضای کافی میدهد ودستت را بازمیگذارد.درواقع به حرفت گوش میدهد. مثلا من یکی از افرادی بودم که روی لهجه مدام تاکید میکردم که گاهی به غزاله هم میگفتم ما مثل مادر و دختر هستیم و به او میگفتم که کجا لهجهاش درنیامده و همراهش بودم.
خانم اکرمی، برای شما این فرهنگ چطور بود؟ بههرحال نسل جدید هستید و شاید هیچکدام را ندیده باشید … .
اکرمی: بله، هیچ اطلاعاتی درباره این آداب و رسوم نداشتم. در فیلمنامه خواندم و بعد درباره آن تحقیق کردم. به نظرم این آداب و رسوم و نمایش آن در قاب تلویزیون، باعث زندگیبخشیدن به کار میشود. برای من بهعنوان نسل جدید، کاملا یک چیز تازه و آموزنده بود. یعنی اصلا نمیدانستم در ۵۰ سال قبل مراسم نوروز به چه صورت بوده اما در این کار دیدم و برایم جا افتاد.
البته کار تاریخی رحیل را هم بازی کردید و بیگانه با تاریخ نیستید … .
اکرمی: بله، اما رحیل فضای متفاوتی داشت. سوجان، یک روستای شمالی در دهه ۵۰ است که برایم بسیار جذاب بود. بهعنوان فردی که میخواهد از بیرون به موضوع نگاه کند و همچنین بهعنوان بازیگری که میخواهد روایت را بهوجود آورد، این تجربه برایم تازه و جالب بود.
قدری به بحث مادر ــ دختری بپردازیم. این صمیمیتی که الان میان شماست، قطعا به پیشرفت کار کمک کرده، اما بازهم کار جدی بوده و حتما چالش داشتید. قدری از آن بگویید.
اکرمی: رابطه ماواقعا فقط درکارنبود.یکی ازمهمترین دلایلی که باعث شدبه هم نزدیک شویم وکارواقعی ازآب درآید،همین ارتباطمان بود. یعنی اینطور نبود که تنها در صحنه هم را ببینیم. خارج ازکارهم هرچه میشدبا هم صحبت میکردیم. یعنی پچپچهای مادر ــ دختری با هم داشتیم. این به خود خانم نیکرو بازمیگردد که مهربان و حرفهای هستند و به من اجازه میدادند با هم راحت باشیم.
البته نسل جدید خیلی برایش ارزش نیست که ادب را حفظ کند و من فکر میکنم شما این را دارید. یعنی یک مرامی باید داشته باشی که با بزرگتر از خودت، درست سر و کار داشته باشی و بتوانی از آنها بیاموزی … .
اکرمی: یکبار خانم نیکرو گفت غذا درست میکنم، بعد از کار بیا پیش من. درواقع ما یک رابطه اینچنینی و صمیمی داشتیم. یعنی رابطهمان صرفا به کار محدود نمیشد. خدا را شکر که اتفاق خوبی افتاد و این ارتباط صمیمانه در اثر هم خودش را نشان داد.
نیکرو: روز اولی که وارد کار شدم و مشخص شد که قرار است من غزاله نقش مادر و دختر را بازی کنیم، انرژی خوبی از او گرفتم. تهچهرهای شبیه به هم داریم اما در کنارش، انرژی برخی افراد به این صورت است که ناخودآگاه هم را جذب میکنند. البته اغلب آنهایی که برای نقش اصلی انتخاب میشوند، تلاش میکنند که دور از دیگر بازیگران یا در یک فاصلهای باشند. اما غزاله این ویژگی را نداشت و خیلی همراه و همدل بود. یعنی از همان ابتدا که مشخص شد قرار است نقش مادر و دختر را داشته باشیم، استقبال کرد و خودم هم دوست دارم با پارتنرم در کاری که انجام میدهم این احساس نزدیکی شکل بگیرد. خدا را شکر از همان روز اول یک رابطه دوستانه بین ما شکلگرفت که به کمک هم بتوانیم نقشهایمان را به بهترین نحو ایفا کنیم.
و این وقفه باعث شده بود که همزمان سر پروژه باشید؟
اکرمی: بله، من قرارداد سریال رحیل را زمانی بستم که سوجان هفتماه متوقف شده بود.
نیکرو: و طبیعی بود که بهدلیل طولانیشدن کار، گاهی با هم دچار چالش شویم، اما خدا را شکر حال خوبی با هم داشتیم.
اکرمی: جدای از تعارف، واقعا مثل یک مادر و دختر توانستیم با هم ارتباط بگیریم. درست مثل مادر و دختر واقعی یک جاهایی از هم ناراحت میشدیم. کما اینکه من با مادر خودم گاهی دچار چالش میشوم؛ یعنی طبیعی بود.
نیکرو: در پروژه سوجان، بازیگران زیادی در سن غزاله حضور داشتند و ممکن بود برخی رقابتها برای دیدهشدن شکل بگیرد، اما خدا را شکر کار خوب درآمد. خود غزاله هم مدام تمرین کرد؛ چون کاراکتر مهمی بود.
فقط به خانم اکرمی کمک میکردید یا برای همه یکشکل بود؟
نیکرو: نه، تفاوتی نداشت و خود آقای تبریزی هم از این مسأله استقبال میکردند.
خانم اکرمی، لهجه برای شما چالش نداشت؟
اکرمی: خیلی چالشبرانگیز بود؛ بهخصوص ابتدای کار. یعنی میگفتم مصنوعی میشود و اصلا نباشد. در زمان پیشتولید، دائم شبکه باران را نگاه میکردم و گوش میدادم تا به آن مسلط شوم. مینوشتم و مدام تمرین میکردم. ابتدا قرار بود لهجه خیلی غلیظتر باشد. برای آقای تبریزی هم خیلی مهم بود و تاکید میکردند که روی آن کار کنم. مدتی که گذشت، دیدیم نمیشود و یکدست نیست. تصمیم بر این شد که همه یکدست باشند و یک آوایی در صحبتها باشد. من بهخاطر تمرینی که روی لهجه کرده بودم، تلفظ کلمات برایم آسانتر بود. لهجه برای من چالشبرانگیز بود، بهویژه اینکه کار پس از مدتی دوباره آغاز شد. زیرا باید رکورد کار را حفظ میکردم تا مشکلی پیش نیاید.
نیکرو: غزاله خیلی بهتر از بچههای شمال که در این سریال حضور داشتند، این لهجه را نشان داد. بچههای شمال گاهی خیلی غلوآمیز بازی میکنند. اتفاقا چند وقت پیش یکی از من پرسید که غزاله بچه کدام بخش شمال است؟ گفتم اصلا برای این خطه نیست. یعنی اینقدر قابل باور بوده.
اکرمی: این را هم بگویم که بازی همراه با لهجه، این چالش را دارد که باید حواست بهصورت همزمان به بازیگری و لهجه باشد. بهخصوص که به مرور چالشهای قصه بیشتر میشود.
این البته به هوش غزاله اکرمی مرتبط است چون با این کار، به خودش کمک میکند …
نیکرو: همینطور است.
برخی نقدها درباره سوجان صورت گرفته بود که میگفتند سوجان قرار بود روایتگر تحولات آن دوران باشد اما ما چیزی از آن زمان ندیدهایم …
نیکرو: قبول ندارم چون ازجایی، قصه،مرتبط به سوجان و تحولات شخصیتی اوست.اصلا قرار نبود روایتگر تحولات تاریخی باشد.
اکرمی: بله تحولات فردی او تا نشان داده شود یک دختر چطور میتواند قوی باشد.
یعنی ممکن است برای فصلهای بعد سراغش بروند؟
نیکرو: نویسنده حدود ۳۰۰ قسمت نوشته که ۶۰ قسمت آن را آقای تبریزی کارگردانی کرده است. هنوز مشخص نیست فصلهای بعد چه باشد.
قدری به سابقه کاری هر دو برگردیم. خانم اکرمی شما چالش بازی نقش ماهی در سریال رحیل را داشتید که قطعا پر چالش بوده. الان هم با این که ظاهرا نقشی ساده دارید اما عمیق بازی میکنید. این چالشهای کار در این دو سریال چطور بود. چقدر میگردید و میخوانید تا به آن برسید؟
اکرمی: یکی از جذابیتهای کار کشف و شهود است تا ذهنت بازتر شود. یعنی با دنیای شخصیتهای مختلف آشنا شوی و بتوانی جای آدمهایی زندگی کنی که هیچ ذهنیتی دربارهشان نداری. من هیچ وقت نمیتوانم یک دختر قاجاری باشم. ولی به عنوان بازیگر، زندگی کردن در این فضا خیلی جذاب است. کاراکتر ماهی، هم خیلی سخت بود و هم چالشهای بسیاری داشت با این که نقش اصلی نبود. بعد به دلیل معلولیتش هیچ اکت خاصی نداشت و فقط تا حدودی حرکات دست و صورت را نشان میداد. پیش از ضبط سکانسهای خزیدن روی زمین، این قدر تمرین کرده بودم که برای چند روز دستانم درد میکرد. در عین حال، شخصیتی عجیب و غریب بود چون چیزهایی از آینده میدید یا به او القا میشد. در برخی سکانسها باید این حال و احوالش را با لرزش جسم نشان میداد و کنترل کردنش برای اینکه اندازه باشد، دشوار بود. من فقط یک هفته به ضبط مانده بود که به کار رحیل اضافه شدم. یعنی فقط یک هفته زمان داشتم به کاراکتر ماهی نزدیک شوم. در عین حال، کار را که شروع کردیم، سوجان بعد از یک وقفه هفتماهه دوباره از سر گرفته شد.زمانی که قرارداد بستم، هیچ خبری از سوجان نبود و با آقای تبریزی حرف زدم و گفتم میتوانم سر کار بروم و ایشان گفتند بله میتوانی. رفتم و یک ماه بعد تماس گرفتند و گفتند سوجان راه افتاده. وسطهای نقش ماهی در سریال رحیل، باید سوجان را هم ادامه میدادیم.
به نوعی شاید کاراکتر سوجان با مشکلاتی که داشت، با برخی اتفاقات زندگی خود غزاله همزمانی داشته؟
نیکرو: بله، این کاراکتر با خود غزاله همزمانی داشت.
اکرمی: در واقعیت هم عین قصه بود. جوری پیش رفت که بار روانی زیادی تحمل کردم و سر این کار، بزرگ شدم. همه میگفتند اگر سوجان درنیاید و خراب شود کل کار زیر سؤال میرود و همهاش حس میکردم باید بتوانم انجامش دهم. باید به جای صد، دویستم را بگذارم. این حس را داشتم که مسئولیت کل سریال با من است. از این زاویه نگاه میکردم که کار خیلی سختی در پیش دارم؛ یعنی علاوه بر نقش، کار طول کشید و قسمتهای زیادی داشت و باید جوری پیش میبردم که مخاطب حدود دو ماه و نیم بتواند سریال را دنبال کند، با آن همراه باشد، برایش خستهکننده نباشد و همچنان جذابیت داشته باشد و بتواند مرا درک کند.
شما به چالشهای ضبط کار در شهرستان اشاره کردید. در نگاه اول ساده است اما هرچقدر هم که لوکیشن زیبا باشد، بعد از مدتی تکراری و بازیگر خسته میشود.
نیکرو: بله، کار اینقدر زیاد است که وقتی تمام میشود باید به هتل برگردی و استراحت کنی. وقت گردش و تفریح نیست و این برای بازیگر سخت است.
اکرمی: روزهایی اینقدر در گل بودیم و پاهایمان تا زانو در گل بود که نمیتوانستیم کفشمان را دربیاوریم و تا مدتها بعدش پاهایم درد میکرد.
نیکرو: بخشی از سختی هم، مربوط به متوقف شدن موقت کار بود. در تابستان،سکانسهای زمستان رامیگرفتیم و لباسهای کاموایی و گرم میپوشیدیم و جلوی آتش بودیم. همگی خیلی اذیت شدیم و تعطیلشدنها خیلی اذیت کرد.
اکرمی: یکی از چالشهای بازیگری این است که مثلا سکانسی را درسال۱۴۰۰ گرفتیم و سکانس بعدش را۱۴۰۱گرفتیم وسکانس بعدیاش را۱۴۰۳گرفتیم ورعایت کردن راکورد حسی اینها،خیلی سخت است. در واقع طولانیترین فیلمبرداری بدون پخش تاریخ تلویزیون را داشتیم.
یکی از چالشهای شما احتمالا باورپذیرشدن دیالوگهاست. حتی دیدم جایی نقد شده بود که دیالوگها انگار امروز است و به تاریخ شبیه نیست.
نیکرو: به نظرم از این نظر باورپذیر بوده و کار درآمده. اصولا خانوادههایی در آن زمان هم بودهاند که قدری متفاوتتر باشند. مثلا خانواده سوجان نسبت به بقیه اهالی روستا روشنتر و داناترند و اصرار دارند که درس بخوانند و این خیلی عجیب نیست. در واقع در عصر خود امروزی بودند و چون خود مادرجان و مادرحوا ماما (قابله) بودند، به برخی مسائل آگاهی داشتند.
اکرمی: این هم یکی از سختیهای کار بود؛ یعنی باید کاری میکردیم که دیالوگها شعاری نشود. بازیگری در نقش یک دختر خوب، بهخصوص در شرایط فعلی ساده نیست. این که دیالوگ این شکلی و ارتباطش با خدا و نماز خواندنش و اینکه بخواهد خیلی بزرگتر از خودش صحبت کند، باید طوری میبود که شستهرفته باشد و مخاطب آن را پس نزند. در واقع باید دیالوگ را مال خود میکردم. آقای حسنپور اهل شمال است و به متنی که نوشتند اعتماد دارم و آقای تبریزی هم حواسش بود تا در بازنویسی به سمتی برویم که قابل لمس باشد. سمت و سویی که بتواند باورپذیرتر، قابل لمس و امروزی باشد. بعضی از دیالوگهایی که سوجان میگوید بسیار مترقی است چون سوجان با بقیه آدمهای روستا متفاوت است. یعنی دیالوگی نیست که برای ستاره یا انیس باشد. میشود از سوجان پذیرفت، چون بزرگتر از سن خودش است و بزرگتر فکر میکند.
انگار بذرهایی را میکارد که ممکن است در ۱۰ قسمت بعدتر، درو کند… اینطور نیست؟
اکرمی: بله دقیقا. کمکم شخصیتش را شکل میدهد.
خط گرفتن سوجان از مادربزرگش که سعی میکند مثل او در دوران خودش هم قوی باشد و هم زیر بار حرف زور نرود، خیلی اهمیت دارد. درباره ارتباط سوجان با مادر جان و مادر حوا با مادر جان توضیح دهید و از این بگویید که چقدر سعی میکردید این رابطه واقعی دربیاید؟
نیکرو: خیلی تلاش میکردیم واقعی دربیاید. خانم قاسمی بسیار حرفهای است و خیلی از ایشان یاد گرفتم. در سکانسهایی که با هم کار داشتیم این قدر حسشان قوی بود که ناخودآگاه حس را میگرفتیم و تجربه بسیار بزرگی برایم بود. برایم افتخاری بود که بازیگری مثل خانم ثریا قاسمی را در این سن و سال میدیدم که همهچیزتمام است. بازیگران کمی در این سن و سال داریم که همهچیز تمام باشند و برای کار و بازیشان ارزش بگذارند. اصلا سر صحنه نمیدیدم که فیلمنامه دست خانم قاسمی باشد. فیلمنامه را خوانده و کاملا آماده بود.
اکرمی: برای من هم همینطور بود و چیزهای زیادی یاد گرفتم. رابطه سوجان و مادرجان خیلی مهم و بخشی اساسی از قصه بود. رابطه سوجان با خانوادهاش هم همینطور.
به خانم قاسمی اشاره کردید. آن ادب اشاره شده در صحبتهای غزاله اکرمی، در عین صمیمیت درست از آب درآمده، حتی وقتی قرار است پاچین تن مادرجان کنند. به این هم اشاره کنید که چقدر خوب به فرهنگ اصیل آن خطه اشاره شده. اصلا اسم پاچین خیلی اصیل است.
نیکرو: در آن خطه دو جور دامن داریم؛ دامنهای بلند داریم که به آن قاسمآبادی یا شلیته هم میگویند، ولی قاسم آبادی معروف است. دیگری هم پاچین است که پر از چین است.
تفاوت سه نسل را هم بهدرستی نشان دادید. چیزی که شاید برای نسل جدید خیلی دغدغه نباشد.
اکرمی: بیشتر میخواستیم این را نشان دهیم که از سه نسل هستند اما فکرشان خیلی به هم نزدیک است و این مسأله به دلیل ترتیب خانواده است.
نکته مهم سوجان دقیقا همین مفهوم خانواده است. ادبی که خانواده نسبت به سفره و فرهنگ خود دارد تا همه را دور هم جمع کند، بسیار مهم است. نسل جدید تعریف دیگری از خانواده دارد.
اکرمی: الان انگار افراد با خانوادههایشان خیلی راحت نیستند و با همسن و سالهای خودشان رفیقاند. در خانواده حرفهایشان را نمیزنند و در دورهمیها و جمعهای خودشان بیشتر احساس راحتی دارند. ولی در خانواده سوجان، درک متقابل شکل میگرفت. مثلا در جاهایی مادرجان بدون اینکه سوجان چیزی بگوید متوجه ناراحتی او میشود. درواقع سوجان باوجود همه چالشهایی که با آن روبهرو میشود، میتواند ادامه بدهد چون در خانوادهای شکل گرفته که قوی بار آمده.
نیکرو: این را هم باید گفت که در این سریال، تنها یک خانواده را نمیبینیم و چند خانواده هستند؛ مثل خانواده اسفندیار، خسرو، غلام، سهراب و نصیر که هر کدامشان چالشهایی دارند.
پس معتقد هستید که تنوع خانوادههای ایرانی را در سوجان میبینیم؟
نیکرو: بله، فقط خانواده سوجان نیست.خانوادههای مختلفی رامیبینیم.مثلخانوادههای الان وامروزکه هرکدام بادیگریمتفاوت هستند.
اکرمی: این را درسوجان نشان دادیم که وقتی یک ذهنیت اشتباه شکل بگیرد،نسل به نسل ادامه پیدا میکند. به همین خاطر در جاهایی میگوییم این برای۵۰سال پیش است،ولی الان هم لمسش میکنیم.ذهنیت مادرجان ازقبل بوده وبه دختر و نوهاش یعنی سوجان رسیده.
البته باید گفت که زنان در خطه گیلان از دهههای قبل و در دل تاریخ نقش پررنگی داشتهاند …
نیکرو: بله، خیلی جلوتر از استانهای دیگر بودند.
ارتباط مادرجان با سوجان هم جالب است؛ چون حتی گاهی با مدل چیدن کتابهای سوجان متوجه میشود که حالش خوب نیست و به او میگوید با کتابهایش قهر نکند …
نیکرو: مادرجان به شکلی خودش را در سوجان میبیند و به این دلیل است که این قدر به سوجان نزدیک است و حسش میکند. به همین دلیل اسمش را سوجان گذاشتهاند. امیر هم بارها بانو را سوجان صدا میزند.
اما سؤال و گله بسیاری از مخاطبان این است که میگویند چرا سوجان صریح جواب قربان را نداد. مخاطب میگوید یک نه بگو و خیال خودت را راحت کن.
اکرمی: سوجان مسألهاش با قربان نیست؛ مسألهاش بزرگتر از قربان است. نمیگوید که نمیخواهم ازدواج کنم و اینطور نیست که بگوییم عشق دیگری دارد و به خاطر او «نه» میگوید. سوجان دختر ازدواجی نیست که تنها دغدغهاش این باشد که ازدواج کند و بچهدار شود. میگوید میخواهم درس بخوانم و حرکتی خلاف جهت کنم. سکانسی داشتیم که میگفت دلم میخواهد همه بچهها لذت درس خواندن را تجربه کنند. سوجان میخواهد کاری بزرگتر از زمان و حتی سن و سال خودش انجام بدهد؛ یعنی نمیگوید نمیخواهم ازدواج کنم. میگوید شما کار غلطی کردید و در عین حیایی که دارد، با خانوادهاش راحت است و حرفش را میزند.
ولی تاوانش را هم میدهد؟
اکرمی: بله، فعلا باید صبر کنید!
خانم نیکرو قدری به سابقه کاری شما برگردیم. شما کاراکتر زنهای مختلفی را به نمایش گذاشتید؛ چه در رخنه، چه در تب و تاب. حالا هم مادر حوا که پیچیده است. خودتان آنرا چطور دیدید و چقدر متفاوتتر از نقشهای دیگر بود؟
نیکرو: بله نقشهای متفاوتی داشتم و همگی با هم فرق دارند. نقشهایی که در سریالهای رخنه و سوجان بازی کردم، دو شخصیت کاملا متفاوت بودند. روزی که برای نقش مادر حوا انتخاب شدم، در رشت بودم و گفتند گروه آقای تبریزی تست میگیرند. گفتم میروم تست بدهم. یک برگه دادند و گفتند این دیالوگها را حفظ کنید.وقتی وارد شدم، آقای تبریزی گفتند برای چه آمدی؟ نیاز نیست. کارت خوب است و حرفهای هستی. گفتم نه من با بقیه فرقی ندارم. تست میدهم و یکی از دیالوگهای مادرجان را انجام دادم و آقای تبریزی همان جا گفتند مادر حوای قصه من هستی. آقای تبریزی انگار چیزی که در مادر حوای قصهشان داشتند را در من دیدند.
این را هم باید اضافه کرد که با وجود محوری بودن کاراکتر سوجان، نقش مادرحوا در قامت حلقه وصل حیاتی عمل میکند. یعنی اگر مادر حوا خوب در نمیآمد، سوجان هرقدر تلاش میکرد و تلاشش را نشان میداد، شکل نمیگرفت.
نیکرو: بله، اینها را به آقای تبریزی گفتم و پذیرفتند. گفتم وجود مادر است که باعث میشود دختر قوی و مستقل باشد. کلا زنان گیلان قوی هستند و یکی از خصوصیات بارز همه زنان گیلانی نسبت به مردان، این است که در برابر مشکلات و هر چیزی که فکر کنید، قویتر و مقاومتر هستند. مثل کوهی هستند که همه به آنها تکیه میکنند. سوجان در خانوادهای بزرگ شده که مادر و پدر، قوی بودند. به او استقلال و موقعیت دادند تا از پس مشکلاتش بربیاید. طی صحبتهایی که با آقای تبریزی داشتیم، سکانسهایی اضافه شد تا حتی ارتباط مادرحوا با مادرجان هم تقویت شود.
برای من جای سؤال است که شخصیت خودتان به کدام نقشی که بازی کردید نزدیکتر است؟
نیکرو: رگههایی از من، در کاراکترهای سوده، مادر حوا، رعنا و بقیه وجود دارد. در واقع تکههایی از خودم است. برایم عین زندگی است و در این چند کاراکتر، ترکیب شده. همینجا از بچههای خوب سوجان که سه سال عاشقانه پای کار ایستادند و همه سختیها را بهجان خریدند، تشکر میکنم. به آقای تبریزی خستهنباشید میگویم که یکتنه پای کار و همه سختیها ایستاد.
اکرمی: من هم خیلی ویژه از آقای تبریزی تشکر میکنم. ازمیان۳۰۰ نفر انتخاب شدم.برای نقش سوجان به همهجا یک فراخوان کلی داده بودند و وقتی معرفی شدم ورفتم چند مرحله تست داشتم وسه ماه درگیر رفت و آمد بودم برای این که ببینیم میشود یا نه. تا یک هفته مانده به کلید خوردن پروژه، هنوز نمیدانستم و قطعی نبود که هستم یا نه. به کاراکتر نزدیک شدم و آقای تبریزی تایید کردند.