با آنکه درسالهای اخیر آثار نسبتا خوبی به زبان طنز منتشر شده، اما طنز همچنان یکی از حلقههای مفقوده حوزه ادبیات دفاعمقدس است.ادبیاتی که نشان داده این ظرفیت را دارد که با استقبال و پذیرش خوانندگان بهخصوص نسل نوجوان و جوان روبهرو شود و سهم کتاب و کتابخوانی را کمی افزایش دهد.
با این حال هنوز طنز و آثار مربوطه آنگونه که شایسته است جای خود را در سبد آثار مربوط به ادبیات انقلاب و دفاعمقدس باز نکرده است. یکی از نویسندگانی که در این سالها تلاش فراوانی برای پر کردن جای خالی طنز و نشاط در ادبیات دفاعمقدس داشته است اکبر صحرایی است. متولد ۱۳۳۹شیراز و از نویسندگان پرکار سالهای پس از انقلاب است که نوشتن از جنگ و جبهه را ثمره حضورش درسالهای دفاعمقدس و حشر و نشر با قهرمانان سالهای جنگ میداند و بیش از ۴۰ عنوان کتاب حاصل تلاش او در این سالهاست. به مناسبت رونمایی از کتاب گزیده طنز دفاعمقدس با عنوان «مردن گریه نداره» که در آبان ماه امسال، در دومین کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس رونمایی شد، گفتوگویی با او انجام دادهایم. گفتنی است این نویسنده توانمند در سال جاری گواهینامه هنری «درجه یک در رشته داستاننویسی» را بهعنوان بالاترین درجه هنری کشور و معادل دکترا ارزیابی میشود، دریافت کرده است.
بدون مقدمه، وارد بحث اصلی بشویم و لطفا برایمان از طنز و نشاط و خنده در فرهنگ ایرانی بگویید.
بحث فرهنگ خنده و نشاط با فرهنگ ملی و مذهبی ما ایرانیان عجین است و جای آن در متون کهن ما از رتبه بالایی برخوردار است. به گونهای که میتوان آن را از زیرساختارهای مهم ادبیات ایران بهشمار آورد. افرادی مانند سعدی، حافظ، مولانا و دیگر بزرگانی در این سطح، بخشهایی از آثار خود را به این موضوع طنز و طنازی اختصاص دادهاند که بسیار دلنشین و جذاب است. بهخصوص سعدی که در جزئینگری و ظرایف ادبی، پادشاه کلام و ادبیات است.این امر با فرهنگ ایران نیز همسو و به قولی چفت است. اینجا و در شیراز و بهخصوص درشب یلدا که به روایتی شب قصه نیز هست، مادربزرگها در شبچله برای خودشان، غوغا و مراسمی دارند که طنز بخشی از جذابیتها و زیبایی آن است.به نظرم کمتر به موضوع طنز یا عامتر آن خنده پرداختهایم، در حالی که اقیانوسی است که بیپایان موضوع و ماجرا در دل خود دارد که به گمانم پرداختن در رسانهای مثل روزنامه جامجم میتواند باب گشایشی برای پرداختن بیشتر به آن باشد. البته که پرداخت ادبی یک موضوع نسبت به یک نثر ساده سختیهای خود را دارد و وقتی بخواهیم چاشنی طنز و خنده را به آن بیفزایم، این کار کمی سختتر، ولی حاصل آن شیرین وجذاب خواهد شد. به همین دلیل هم نویسندگان کمتری به این سمت میروند که بخواهند آثار ادبی خود را با طعم طنز ارائه وطنازی رامحور کارخود قرار دهند اما بزرگانی مانند مولانا و…هستند که خطرکردهاند ودرعین حال کلام شیرین خودرا پس ازعبور ازشنیدن و لذتبردن نسلهای گوناگون به دست ما رساندهاند و توانستهاند از پس قرون و اعصار، آثار دلنشین خود را با طعم طنز و شیرینی کلام، حتی در جان مخاطب امروزی بنشانند. همچنین در دوران معاصر «گلآقا» یا زندهیاد کیومرث صابری را داشتیم که نمونهای عینی از تأثیرگذاری اثر به زبان طنز و خنده بهشمار میآید و روزنامهها و مجلات فکاهی در دوران معاصر جایگاه ویژه خود را در این زمینه داشتهاند.جدای از آن خنده یا ابزار طنز،وسیله بسیار خوبی برای جذب مخاطب امروزی ـ باهمه ویژگیهای خاص این نسل ـ است که نباید از آن غافل باشیم. وسیلهای مناسب که میتواند نظر مخاطب را برای خواندن قصه و داستان ـ که شاید به نظر برسد نسلهای حاضر از آن فاصله گرفتهاند ـ نیز به خود جلب کند واوراپای سخن نویسنده خوشقریحه وتوانمندی که کارش را با عطر طنز آمیخته است بنشاند.
به نظر چنین کاری سختیهایی هم دارد و مرد میدان میطلبد!
همینطوراست و سختی این کار آنجاست که نویسنده باید توان خلق لایههای مختلف اثر در قالب طنز را داشته باشد که حاصل کار ضمن فاصله گرفتن از لودگی و لفاظیهای غیرضرور به سمت طنز فاخر و اثرگذار حرکت و خواننده را با خود همراه کند.
با این سختی که قابل پیشبینی هم هست، چطور شد که اکبر صحرایی این راه را برگزید؟
حس و برداشت من این است که میتوان هنر و ظرفیت طنز و نشاط را در حوزه تاریخ معاصر خود، بهویژه تاریخ انقلاب، به کار گرفت. بهخصوص اینکه زمینه برای چنین کاری فراهم بوده و از آن استقبال هم شده است. بعد بحث دفاعمقدس است که به گمانم ظرفیتهای کشف ناشده و تمامنشدنی در این عرصه دارد و جای کار فراوان دارد. دلیل اینکه روی بحث دفاعمقدس هشتساله تاکید میکنم، این است که در فرهنگ دفاعمقدس ــ بر عکس آن که نام جنگ روی آن است ــ ما ظرفیتهای فراوانی داریم که مملو از درونمایههای طنز و نشاط و خنده هستند. یعنی در طول هشت سال دفاعمقدس یک زندگی ملموس عاشقانهای شکل گرفته بود که طنز و نشاط در لایهلایه آن جای ویژه خود را دارد.سؤال این است که این رخداد ویژه چه خاصی داشته که تعداد زیادی از رزمندگان دفاعمقدس را برای سالها در آن فضا حفظ کرده است. مگر جنگ جز سختی، بیخوابی، تنش، مرگ، جراحت و دوری از خانه و خانواده چیز دیگری هم داشته است؟! پاسخ این سؤال را اینگونه به خودم میدهم که حتما در کنار آن همه بیخوابی، تشنگی، درد و رنج فلسفهای وجود داشته که این خیل عظیم سپاهیان مردمی را در خود نگاه داشته و به آنان معنایی دیگر از زندگی آموخته است که هشت سال دوام بیاورند و با متعرضان به خاک، ناموس و وطن خود بجنگند.به گمان من این بهانه و دلیل ـ در کنار مسائل دینی و اعتقادی که با هم عجین و همراه شده ـ میتواند همان فرهنگ طنز، نشاط و شادی باشد. دستمایههایی عینی و ملموس که من تلاش کردهام در آثار خودم تاحد زیادی نمونهها و نشانههایی از آن را بازتاب دهم و به زبانی که برای خواننده، بهخصوص خواننده نوجوان و جوان جذاب باشد، بازگو کنم. همین است که من میدان دفاعمقدس و حتی ادبیات انقلاب اسلامی ـ و اتفاقات ۱۶ تا ۱۸ ماهه دوران ابتدایی انقلاب ـ را دستمایهای مناسب برای تبدیل به متونی میبینم که میتواند خمیرمایه آن طنز و خنده و شادی باشد.
چطور شد که به وادی نوشتن در حوزه ادبیات دفاع مقدس، آن هم با زبان طنز کشیده شدید؟
من متولد سال ۱۳۳۹ در شیراز هستم و در سن ۱۷ یا ۱۸ سالگی همزمان با آغاز دوران دفاعمقدس فرصتی پیدا کردم که هفت تا هشت نوبت این واقعه را به صورت عملی درک کنم و تقریبا از کردستان گرفته تا خوزستان، حضور در بیشتر مناطق عملیاتی را تجربه کردم. من به عنوان رزمنده به جبهه رفته بودم اما پسزمینههای فکری مرتبط با فیلم، سینما و عکاسی باعث شده بود که در آنجا هم به دنبال نگاه خاص خودم که به نوعی نگاه فرهنگی و روایی به جنگ بود، باشم. با چنین زمینه فکری، وجود افرادی که در آن واویلای جنگ و بگیر و ببند، طنازیهای خاص خود را داشتند، نظرم را به خود جلب میکرد. از همان جا بود که شخصیت «دارعلی» در ذهن من شکل گرفت. شخصیتی واقعی که رزمنده شجاع و موثری بود و در عین حال به دلیل زبان شیرین و طنازیهایی که داشت، بچههای رزمنده دوست داشتند بیشتر با او باشند. وقتی دارعلی را کشفکردم، همانجا دست به قلم شدم و آنچه را میدیدم در «دفترچههای خاطرات جنگ» که ستاد تبلیغات جنگ همراه با برگههایی که مخصوص نوشتن وصیتنامه بود و در اختیار بچهها قرار میداد، ثبت کردم. این کار بهخصوص در سالهای آخر جنگ و با موضوع خاطرات طنز سرعت و حجم بیشتری پیدا کرد و بعد هم که گرد و خاک جنگ فرونشست آنها را تنظیم و با گرفتن مصاحبههای تکمیلی از دوستانی که بیشتر در دسترس بودند، این متون را بازنویسی و کامل کردم.اما باید از این فرصت استفاده کنم و بگویم قبل از آنکه کتابهایم چاپ شود، به صورت اتفاقی با دو هفتهنامه تخصصی جنگ یعنی نشریه «کمان» آشنا شدم. اولین کارم را که برای این نشریه ارسال کردم، پس از مدتی نامهای دریافت کردم که نوشته بودند اثر شما برای چاپ انتخاب شده است که به گمانم در شماره ۱۴ کمان که ویژهنامه نوروز آن هم بود، چاپ شد. این اتفاق تلنگری بود که با خودم بگویم این آثار قابلیت چاپ و انتشار دارد. بعد از آن هم برخی آثارم در نشریات و مطبوعات چاپ شد و بهخصوص نشریه کمان در ۲۰۰ شماره خود حدود ۴۰ اثر من را چاپ و منتشر کرد. آثاری که عمدتا در حوزه فرهنگ خندیدن و با محتوای طنز بود و مورد توجه مخاطبان نیز قرار گرفتهبود.
اگر موافق هستید، کمی هم در باره کتابهایتان، بهخصوص چند کتاب اولی که چاپ شد، صحبت کنیم. اینکه چه اتفاقی رخ داد که به قول خودتان تصمیم گرفتید خردهنوشتههای روزانه جنگ را تبدیل به کتاب کنید.
بله؛ حتما. درواقع باید بگویم که نویسندگی را به شکل حرفهای از اواسط دهه ۶۰ شروع کردم و در همان سالها بود که تلاش کردم ذوق و مهارتم را در داستاننویسی محک بزنم. البته همانگونه که اشاره کردم، دفاعمقدس و جنگ، یا به عبارت درستتر، آدمهای پیرامون من یک جورهایی مشوقم شدند و چون زمینههای ادبیات، موسیقی و سینما هم در وجودم بود به نوعی به این مسیر که برخی آن را مسیر حرفه ای میدانند، کشیده شدم. من هم مثل بسیاری از نویسندگان دیگر تلاش کردم از تجربههایم بنویسم اما آنچه باعث شد بعدها به وادی طنز کشیده شوم، در حقیقت همان آدمهای طناز و دارعلیهایی بودند که به من انرژی، الگو و خوراک ادبی دادند تا بتوانم آنچه را دیده و تجربه کرده بودم، در قالب کتابهای متنوع که طنز در آن غلبه داشت، به نگارش در بیاورم و عرضه کنم. همانطور که قبلا هم اشاره کردم، نوشتن مطالبی درخصوص خاطرات شهدا و اتفاقات روزانه که آن روزها برای خودم بیشتر از هر کسی جذابیت داشت را در جبهه شروع کردم. البته شانس را هم داشتم که کارم دیده شود و نشریاتی مثل کمان که به صورت تخصصی به جنگ و ادبیات جنگ میپرداختند، خیلی کمک کردند که بتوانم آنچه را شاید ابتدا برای تفنن و سرگرمی خودم نوشته بودم، برای مخاطبی که بعدها متوجه شدم چقدر شیفته و تشنه خواندن است، در قالب کتاب تحریر کنم. البته به مرور متوجه شدم که این کار چقدر جدی است و ضمنا این فرصت و موقعیت را پیدا کردم که از دور به اتفاقات روزمرهای که شاید در زمان خودش آنقدر جدی نبود، نگاه کنم و بهاصطلاح دقیقتر مسائل را مورد کند و کاو قرار دهم. خوشبختانه با شکلگیری کنگرههای استانی شهدا، زمینه بهتری ایجاد شد که نشان میداد این مسائل و ازجمله نوشتن برای شهدا و دفاعمقدس در برنامههای کاری مربوطه قرار دارد و همین موضوع باعث شد که تصمیم بگیرم این خاطرات گاه پراکنده را جمع و تبدیل به یک کارِ منسجم کنم. در حقیقت با چنین نگاهی بود که کتابهای «کانال مهتاب»، «هزار و نه» و «خمپاره خوابآلود» را نوشتم و خوشبختانه منتشر شد که بعد از انتشار حس خیلی خوبی داشتم، چون انگیزه بیشتری برای خواندن، گفتوگو، تجربه کردن و نوشتن پیدا کردم.
شما کتابی هم با نام «حافظ هفت» دارید که نامش جذاب و کمی رازگونه است، ضمن این که برنده جایزه ادبی جلال شده که در نوع خودش افتخار بزرگی است. کمی از این کتاب بگویید.
در مورد این کتاب باید اشاره کنم که شخصیتهای اصلی این رمان را فردی به نام پانوسیان و نویسندهای از دوران جنگ به نام جعفر تشکیل دادهاند. پانوسیان شخصیتی ارمنی و دوست جعفر است که به اصرار وی در نخستین روز حضور مقام معظم رهبری در شیراز به میان مردم میآید اما بعد به دلیل اتفاقاتی که برای جعفر پیش میآید او را به بیمارستان برده و مجبور میشود که تمام این ۹ روز را در شیراز بماند. او در بیمارستان با دفترچه خاطرات جعفر رو به رو میشود. یادآوری این خاطرات باعث برگشت به گذشته و مرور سالهای حضور رهبری در جبهه میشود. دو شخصیت که در داستان حضور دارند گرچه خیالی هستند ولی آنچه میبینند مستند است. بنابراین ما در رمان با دو شخصیت تخیلی (پانوسیان و جعفر) روبه رو هستیم که در معرض و درگیری اتفاقات و حوادث واقعی قرار میگیرند. اینجاست که پارادوکس و تضاد هم شکل میگیرد. التزام و اعتقاد به مستندات و حضور این دو شخصیت در متن مستندات، به رمان شکلی جذاب داده است. باید توجه داشته باشیم که عنوان «حافظ هفت» برای این کتاب اشارهای است به ترور نافرجام مقام معظم رهبری در تاریخ ۶ تیر ماه ۶۰ در مسجد ابوذر تهران که محافظان رهبری با این کد، یعنی ۷، خبر را اعلام کردند. همچنین اشارهای به حافظ شیراز و عرفان عطار دارد که به نظرم. تلفیق فضاهای مدرن و امروزین با نمادهای رمزی و عرفانی، بر جذابیت آن افزوده است.
شما دو کتاب دیگر هم به نامهای«پیرمرد و حوری»و«سنگر علافها»منتشرکردهاید، لطفا درخصوص این دوکتاب بیشتر بگویید.
کتاب پیرمرد و حوری حدود ۲۰داستان کوتاه را شامل میشود که برخی از آنها بههم مرتبط هستند. جالب است که بگویم این کتاب هم، جنگ و اتفاقات پشت صحنه جنگ را مورد نقد و کنکاش قرار میدهد و خوشبختانه این فرصت پیش آمد که با تصویرگریهای خوبی همراه شد. ضمنا لایههایی از طنز چاشنی آن است که میتواند برای خواننده و بهخصوص خواننده جوان و نوجوان جذاب باشد. جذابیتی که وقتی خمیرمایه آن عنصری مثل جنگ است بیشتر خودش را نشان میدهد و امیدوارم توانسته باشد جای خودش را بین این قشر از جامعه به خوبی باز کند.سومین تجربه همکاری من با انتشارات بهنشر مربوط به کتابی با عنوان کتاب سنگر علافها است که این اثر هم مجموعه طنز کوتاهی از دفاعمقدس است.من پیش از این اثری طنزبهنام دار ودسته دارعلی داشتم که مجموعهای هفت جلدی و طنز بود و هر جلد آن یک نام مخصوص به خود را داشت. سنگر علافها در ادامه دار و دسته دارعلی نوشته شد که شامل ۵۵ کار کوتاهِ یک تا دو صفحهای میشود و شخصیت اصلی سنگر علافها همان دارعلی است.
جنابعالی کتابهایی هم دارید که محور آن شخصیتهای ماندگار حوزه دفاعمقدس ومقاومت هستند، از جمله این که در کتاب «تپه جاویدی» به یکی از شهدای شاخص استان فارس یعنی شهید مرتضی جاویدی پرداخته بودید. در عین حال دومین شخصیتی که در کتاب کتیبه ژنرال به آن پرداختهاید شهید عبدا… اسکندری است که ایشان هم از شهیدان شاخص استان فارس است. بفرمایید چه ویژگیهایی در کارنامه این شهید باعث شد تا به زندگی آن بزرگوار بپردازید.
اگر بخواهم به طور اجمالی بگویم شهید اسکندری شخصیت خاصی داشت، او خیلی صمیمی و صادقانه صحبت میکرد. ضمن این که او جزو نخستین شهیدانی بود که سرش توسط داعش بریده شد و با کینه و عداوتی که داشتند به چرخش درآمد، علاقهمند شدم تا به او و زندگی سراسر تلاش و افتخارش بپردازم. موضوع هم به اینجا بر میگردد که وقتی در مجلس چهلم آن عزیز، از شهید مرتضی جاویدی و شهید اسکندری بهعنوان دو شهید شاخص استان فارس یاد شد، عزمم را جزم کردم و تصمیم گرفتم زندگینامه ایشان را بنویسم؛ همانطور که اشاره کردید قبلا کتاب «تپه جاویدی- راز اشلو» را برای شهید جاویدی نوشته بودم که کتاب پرطرفداری شد و خیلی از سوی مخاطبان مورد استقبال قرارگرفت.
اما جدای از بحث شاخص بودن این شهید عزیز، انگار مناسبت و مسائلی دیگری هم مطرح بود که در کتاب «کتیبه ژنرال» به آن پرداختید.
واقعیتش بهانه نوشتن این کتاب شهید اسکندری بود اما در این کتاب تاریخ انقلاب اسلامی ازسال۱۳۴۲ تا پیروزی، جنگ تحمیلی، مسأله منافقین و حضور ایران در سوریه در این مجموعه روایت میشود که به لحاظ سیر تاریخی جذابیتهای خودش را دارد و باعث میشود خیلی از وقایعی که نسل چهارم انقلاب آشنایی کمتری با آن دارند، درباره آن اطلاعات بیشتر و جذابی بهدست بیاورند. اما هنگام نوشتن برای شهید اسکندری نکاتی بر من مکشوف شد که برای خودم نیز جالب بود، زیرا تازه متوجه شدم بهرغم اینکه با او دوست بودم، نتوانستم او را بهطور کامل و درست درک کنم و بشناسم. شخصیتی چندوجهی و تأثیرگذار که میتوان او را «میوهانقلاب» نام نهاد و حقیقا نسل چهارمی که در پی ثمره انقلاب اسلامی میگردد، میتواند از طریق این کتاب با او آشنا شود. جالب است که بگویم عبدا… اسکندری در شهر قصرالدشت متولد شد و تولد در این شهر خودش یک داستان است چرا که این شهر شهری با قدمت تاریخی است وحتی قدمت آن از شیراز هم بیشتر است. موقعیت مکانی این شهر با باغهای وسیعی که در شمال شهر دارد، هوا و به نوعی اکسیژن مورد نیاز شیراز را تامین میکند. جدای ازآن داستانهای تاریخی بسیاری در این شهر رخ داده که ماجرای حافظ و تیمور لنگ تنها یکی از مهمترین آنهاست.
چگونه تصمیم گرفتید این کتاب را در قالب یک رمان به چاپبرسانید.
باید اشاره کنم که تحقیقات وسیع میدانی برای این کارصورت گرفت و این کار رابه سمت رمان برد.با توجه به اینکه شهید اسکندری در طول هشت سال جنگ در جبهه حضور داشت و دهها بار زخمی شده بود، از فعالان انقلاب اسلامی بود، فعالیت او در سوریه و با توجه به اینکه مقام معظم رهبری از نداشتن یک رمان مانند «جنگ و صلح» برای دفاعمقدس گلایه کرده بودند، تصمیم گرفتم این کتاب را در قالب رمان بنویسم، زیرا شخصیت شهید اسکندری قابلیت نوشتن کتابی در این اندازه را داشت. بههمین دلیل یک سال پژوهش تبدیل به پنج سال شد. در واقع برای این کتاب به مدت پنج سال تحقیق میدانی، مصاحبه با شخصیتهای گوناگون و سفر و مسافرت صورت گرفت و نهایتا این رمان ۱۰۰۰ صفحهای در دو جلد تحت عنوان «قصرالدشت و قمحانه» شکل گرفت. رمانی که حوادث بیش از شش دهه قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن را شامل میشود. جالب است اشاره کنم تا آخرین لحظه من نمیتوانستم نامی برای این کتاب انتخاب کنم تا زمانی که به سوریه اعزام شدم. گویی شهید خود مانع از این بود که تا وقتی محل شهادت و او را ندیده و اطلاعات کاملی دربارهاش ندارم، نتوانم برای این کتاب نامی انتخاب کنم. در این سفر بود که نام کتیبه ژنرال را برای کتاب انتخاب کردم. چون محل شهادت او در «کتیبه» یا «تل مورک» بود؛ ضمن این که شهادت او سبب نجات یک گردان ایرانی شد.
کتاب «جُنگنامه کریم» به قلم شما درپاییز۱۴۰۲به چاپ رسید؛ کتابی که آن هم درقالب طنز است،لطفا از این کتاب برای مخاطبان بیشتر بگویید.
همانطور که اشاره کردید این کتاب هم یک رمان نوجوان با چاشنی شیرین طنز است که شخصیت محوری آن در قالب شخصیتی به نام کریم ظهور میکند و خاطرات خود را از سالهای پیش از پیروزی انقلاب در شیراز گرفته و تا سالهای کشدار جنگ پیش میبرد. من نوجوانی را روایت کردهام که در دنیای نوجوانیاش با جنگ سرشاخ میشود و در میان بلبشوی جنگ، مفهوم مردی و مردانگی، دوستی و رفاقت، دشمنی و دروغ، ایثار و ازخودگذشتگی را بازتعریف میکند.
دلیل اینکه دوباره با زبان طنز با نوجوانان و جوانان و دیگر مخاطبان خود صحبت کردهاید، چیست؟
درواقع این است که مجموعه چندجلدی «دار و دسته دارعلی» و استقبال از آن موجب شد دست به نگارش این کتاب بزنم. استقبالی که باعث شد به من انگیزهای بدهد تا سهگانه جدیدم را بنویسم که درعینحال سه جلد مستقل دارد اما مانند مجموعههای قبلی کتابهایم از این فرم، به نحوی بههم پیوسته است. اگر بخواهم در مورد جزئیات هم اشاراتی داشته باشم باید بگویم «کلاهگیس شاهی» عنوان جلد اول است که شش داستان درباره زمان انقلاب دارد و با تصویرسازی از کلاهگیس شاهی شروع و به داستانهای دیگر ختم میشود. در واقع سوژه اصلی این کتاب اتفاقاتی است که پیش از پیروزی انقلاب برای راوی و شخصیتی به نام «کریم» رخ میدهد و طی این سهگانه روایتها و حوادثی شکل میگیرد که خواندنش برای مخاطب جذاب و تعلیقگونه است. درجلد دوم با عنوان «فرار به خانه» ۱۴ داستان شکل میگیرد و اتفاقاتی در جنگ رخ میدهدکه جانمایهاش طنز است. دراین مقطع زمانی انقلاب پیروز شده و به سالهای دفاعمقدس میرسیم. کریم در دوران نوجوانی وتحت تأثیر جنگ است؛بهدلیل اینکه سنش کم است، نمیتواند به جبهه اعزام شود، در نتیجه از خانه فرار میکند. جلد سوم نیز با عنوان «جزیره جِن و مِن» درباره دفاعمقدس نوشته شده است؛ این جلد هم ۱۴ داستان کوتاه دارد که در امتداد گستردگی دفاعمقدس شکل گرفته است.
به برخی از آثار شما اشاره شد، لطفا به طور اجمال بفرمایید که تاکنون چه آثاری از شما به چاپ رسیده است؟
آثاری که تاکنون از من منتشر شده است، عبارتند از: مجموعهداستان کانال و مهتاب سال ۱۳۷۸، مجموعه داستان هزار و نه سال ۱۳۸۹، مجموعهداستان طنز خمپاره خوابآلود سال۱۳۸۲، رمان پرونده ۳۱۲سال۱۳۸۴، مجموعهداستان آنا هنوز هم میخندد سال ۱۳۸۵، مجموعهداستان خیابان پیر سال ۱۳۸۵، رمان نوجوان کاش کمی بزرگتر بودم سال۱۳۸۵،رمان شمشاد و آرزوی چهارم سال ۱۳۸۷، مستند داستانی خیلیخیلی محرمانه عملیات قدس ۳سال۱۳۸۷، مجموعهداستان آدم هم پوست میاندازد سال ۱۳۸۸، داستان طنز معمای کانال ماهی سال ۱۳۸۸، زندگینامه داستانی تپه جاوید و راز اشلو سال ۱۳۸۹، رمان حافظ هفت سال ۱۳۹۰، مجموعهداستان دفاعمقدس میشد آن شب نکشمش سال ۱۳۹۰، مجموعهداستان کوتاه دفاعمقدس زنان فارس ماهعسل قطبی سال ۱۳۹۱،مجموعه طنزدفاعمقدس دارودسته دارعلی سال۱۳۹۵جلد یک: آمبولانس شتری،جلد ۲: گردان بلدرچینها، جلد ۳: برانکارد دربستی، جلد ۴: تویوتای خرگوشی، جلد ۵: مین سوسکی، جلد ۶:بمب کلاغی،جلد۷: خمپارههای نقلی، رمان آواز بچه آتش سال ۱۳۹۵، نامه داستانی کوشک زلزله زندگی سال۱۳۹۵، زندگینامه داستانی عزیز جهان سال۱۳۹۵، آرزوی چهارم سال۱۳۹۷، سنگر علافها سال۱۳۹۶،پیرمرد وحوری سال۱۳۹۸،کتیبه ژنرال دوجلدی سال۱۳۹۸،فراربه جابلقا سال۱۳۹۸،مرد راه سال ۱۳۹۸، قاطر غنیمتی سال ۱۴۰۰، متولد قصردشت سال۱۴۰۱،گهواره دیو سال۱۴۰۱زیر چاپ، مردن که گریه نداره سال ۱۴۰۳.
انگار برخی از این آثار به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند، لطفا این آثار را هم نام ببرید.
آثاریکه تاکنون ترجمه شدهاند عبارتند از:معمای کانال ماهی ترجمه انگلیسی درسال۱۳۸۹ مترجم سوفیاکوتلاکی،کاش کمی بزرگتر بودم ترجمه سال۱۳۹۲، تپه جاویدی و راز اشلوترجمه به عربی۲۰۱۸ میلادی،حافظ هفت درحال ترجمه بهعربی ــ بیروت ۱۴۰۱.
انگار اخیرا در کنگره ملی پانزدههزار شهید استان فارس نیز آثاری به زبان طنز از شما منتشر شده است!
بله، اخیرا یک مجموعه گزیده طنز دفاعمقدس با عنوان «مردن گریه نداره» نوشتم که به مناسبت دومین کنگره ملی پانزدههزار شهید استان فارس در آبانماه ۱۴۰۳ازآن رونمایی شد. ضمن این که مجموعهطنزی هم با عنوان «راز عباس خروس» نوشتهام که قهرمان اصلی این کتاب همان فردی است که بخشندگی رهبر انقلاب او را شرمنده کرد و درواقع برگرفته از خاطرات رهبر انقلاب است. داستان راز عباس خروس را به نقل از مرحوم احسانبخش، امام جمعه رشت همه شنیدهایم. روایتی که در آن گفته شده در دوران تبعید رهبر انقلاب در سالهای ابتدایی دهه ۵۰ به رشت و انزلی، فردی به نام «عباس خروس» به تحریک رژیم، موجب اذیت و آزار برای رهبر انقلاب و خانواده ایشان میشود. بعد ازانقلاب ودر دوران ریاستجمهوری رهبری درسفری به رشت میگویند چنین فردی را پیدا کنید و بیاورید، وقتی این فرد به محضر رهبری میآید تصور میکند رهبر انقلاب حکم اعدام او را خواهد داد، اما رهبری با آغوش باز از او استقبال و با او حالواحوال میکند. من این شخصیت را که بعد از برخورد مهرآمیز رهبری متنبه شد، در این مجموعه به جبهه بردم و داستانهایی را با محوریت این شخص خلق کردم. گفتنی است کتاب «مورچه انتحاری» بهعنوان جلد یک و راز عباس خروس بهعنوان جلد دوم از مجموعه سنگر علافها، امسال درنشرجمکران به چاپ رسیده است. پیشبینی میشود این مجموعه نیز مانند مجموعه طنز دار و دسته دارعلی که در قالب طنز دفاعمقدس منتشر شده است، در مجلدهای دیگر ادامه یابد.
بدون مقدمه، وارد بحث اصلی بشویم و لطفا برایمان از طنز و نشاط و خنده در فرهنگ ایرانی بگویید.
بحث فرهنگ خنده و نشاط با فرهنگ ملی و مذهبی ما ایرانیان عجین است و جای آن در متون کهن ما از رتبه بالایی برخوردار است. به گونهای که میتوان آن را از زیرساختارهای مهم ادبیات ایران بهشمار آورد. افرادی مانند سعدی، حافظ، مولانا و دیگر بزرگانی در این سطح، بخشهایی از آثار خود را به این موضوع طنز و طنازی اختصاص دادهاند که بسیار دلنشین و جذاب است. بهخصوص سعدی که در جزئینگری و ظرایف ادبی، پادشاه کلام و ادبیات است.این امر با فرهنگ ایران نیز همسو و به قولی چفت است. اینجا و در شیراز و بهخصوص درشب یلدا که به روایتی شب قصه نیز هست، مادربزرگها در شبچله برای خودشان، غوغا و مراسمی دارند که طنز بخشی از جذابیتها و زیبایی آن است.به نظرم کمتر به موضوع طنز یا عامتر آن خنده پرداختهایم، در حالی که اقیانوسی است که بیپایان موضوع و ماجرا در دل خود دارد که به گمانم پرداختن در رسانهای مثل روزنامه جامجم میتواند باب گشایشی برای پرداختن بیشتر به آن باشد. البته که پرداخت ادبی یک موضوع نسبت به یک نثر ساده سختیهای خود را دارد و وقتی بخواهیم چاشنی طنز و خنده را به آن بیفزایم، این کار کمی سختتر، ولی حاصل آن شیرین وجذاب خواهد شد. به همین دلیل هم نویسندگان کمتری به این سمت میروند که بخواهند آثار ادبی خود را با طعم طنز ارائه وطنازی رامحور کارخود قرار دهند اما بزرگانی مانند مولانا و…هستند که خطرکردهاند ودرعین حال کلام شیرین خودرا پس ازعبور ازشنیدن و لذتبردن نسلهای گوناگون به دست ما رساندهاند و توانستهاند از پس قرون و اعصار، آثار دلنشین خود را با طعم طنز و شیرینی کلام، حتی در جان مخاطب امروزی بنشانند. همچنین در دوران معاصر «گلآقا» یا زندهیاد کیومرث صابری را داشتیم که نمونهای عینی از تأثیرگذاری اثر به زبان طنز و خنده بهشمار میآید و روزنامهها و مجلات فکاهی در دوران معاصر جایگاه ویژه خود را در این زمینه داشتهاند.جدای از آن خنده یا ابزار طنز،وسیله بسیار خوبی برای جذب مخاطب امروزی ـ باهمه ویژگیهای خاص این نسل ـ است که نباید از آن غافل باشیم. وسیلهای مناسب که میتواند نظر مخاطب را برای خواندن قصه و داستان ـ که شاید به نظر برسد نسلهای حاضر از آن فاصله گرفتهاند ـ نیز به خود جلب کند واوراپای سخن نویسنده خوشقریحه وتوانمندی که کارش را با عطر طنز آمیخته است بنشاند.
به نظر چنین کاری سختیهایی هم دارد و مرد میدان میطلبد!
همینطوراست و سختی این کار آنجاست که نویسنده باید توان خلق لایههای مختلف اثر در قالب طنز را داشته باشد که حاصل کار ضمن فاصله گرفتن از لودگی و لفاظیهای غیرضرور به سمت طنز فاخر و اثرگذار حرکت و خواننده را با خود همراه کند.
با این سختی که قابل پیشبینی هم هست، چطور شد که اکبر صحرایی این راه را برگزید؟
حس و برداشت من این است که میتوان هنر و ظرفیت طنز و نشاط را در حوزه تاریخ معاصر خود، بهویژه تاریخ انقلاب، به کار گرفت. بهخصوص اینکه زمینه برای چنین کاری فراهم بوده و از آن استقبال هم شده است. بعد بحث دفاعمقدس است که به گمانم ظرفیتهای کشف ناشده و تمامنشدنی در این عرصه دارد و جای کار فراوان دارد. دلیل اینکه روی بحث دفاعمقدس هشتساله تاکید میکنم، این است که در فرهنگ دفاعمقدس ــ بر عکس آن که نام جنگ روی آن است ــ ما ظرفیتهای فراوانی داریم که مملو از درونمایههای طنز و نشاط و خنده هستند. یعنی در طول هشت سال دفاعمقدس یک زندگی ملموس عاشقانهای شکل گرفته بود که طنز و نشاط در لایهلایه آن جای ویژه خود را دارد.سؤال این است که این رخداد ویژه چه خاصی داشته که تعداد زیادی از رزمندگان دفاعمقدس را برای سالها در آن فضا حفظ کرده است. مگر جنگ جز سختی، بیخوابی، تنش، مرگ، جراحت و دوری از خانه و خانواده چیز دیگری هم داشته است؟! پاسخ این سؤال را اینگونه به خودم میدهم که حتما در کنار آن همه بیخوابی، تشنگی، درد و رنج فلسفهای وجود داشته که این خیل عظیم سپاهیان مردمی را در خود نگاه داشته و به آنان معنایی دیگر از زندگی آموخته است که هشت سال دوام بیاورند و با متعرضان به خاک، ناموس و وطن خود بجنگند.به گمان من این بهانه و دلیل ـ در کنار مسائل دینی و اعتقادی که با هم عجین و همراه شده ـ میتواند همان فرهنگ طنز، نشاط و شادی باشد. دستمایههایی عینی و ملموس که من تلاش کردهام در آثار خودم تاحد زیادی نمونهها و نشانههایی از آن را بازتاب دهم و به زبانی که برای خواننده، بهخصوص خواننده نوجوان و جوان جذاب باشد، بازگو کنم. همین است که من میدان دفاعمقدس و حتی ادبیات انقلاب اسلامی ـ و اتفاقات ۱۶ تا ۱۸ ماهه دوران ابتدایی انقلاب ـ را دستمایهای مناسب برای تبدیل به متونی میبینم که میتواند خمیرمایه آن طنز و خنده و شادی باشد.
چطور شد که به وادی نوشتن در حوزه ادبیات دفاع مقدس، آن هم با زبان طنز کشیده شدید؟
من متولد سال ۱۳۳۹ در شیراز هستم و در سن ۱۷ یا ۱۸ سالگی همزمان با آغاز دوران دفاعمقدس فرصتی پیدا کردم که هفت تا هشت نوبت این واقعه را به صورت عملی درک کنم و تقریبا از کردستان گرفته تا خوزستان، حضور در بیشتر مناطق عملیاتی را تجربه کردم. من به عنوان رزمنده به جبهه رفته بودم اما پسزمینههای فکری مرتبط با فیلم، سینما و عکاسی باعث شده بود که در آنجا هم به دنبال نگاه خاص خودم که به نوعی نگاه فرهنگی و روایی به جنگ بود، باشم. با چنین زمینه فکری، وجود افرادی که در آن واویلای جنگ و بگیر و ببند، طنازیهای خاص خود را داشتند، نظرم را به خود جلب میکرد. از همان جا بود که شخصیت «دارعلی» در ذهن من شکل گرفت. شخصیتی واقعی که رزمنده شجاع و موثری بود و در عین حال به دلیل زبان شیرین و طنازیهایی که داشت، بچههای رزمنده دوست داشتند بیشتر با او باشند. وقتی دارعلی را کشفکردم، همانجا دست به قلم شدم و آنچه را میدیدم در «دفترچههای خاطرات جنگ» که ستاد تبلیغات جنگ همراه با برگههایی که مخصوص نوشتن وصیتنامه بود و در اختیار بچهها قرار میداد، ثبت کردم. این کار بهخصوص در سالهای آخر جنگ و با موضوع خاطرات طنز سرعت و حجم بیشتری پیدا کرد و بعد هم که گرد و خاک جنگ فرونشست آنها را تنظیم و با گرفتن مصاحبههای تکمیلی از دوستانی که بیشتر در دسترس بودند، این متون را بازنویسی و کامل کردم.اما باید از این فرصت استفاده کنم و بگویم قبل از آنکه کتابهایم چاپ شود، به صورت اتفاقی با دو هفتهنامه تخصصی جنگ یعنی نشریه «کمان» آشنا شدم. اولین کارم را که برای این نشریه ارسال کردم، پس از مدتی نامهای دریافت کردم که نوشته بودند اثر شما برای چاپ انتخاب شده است که به گمانم در شماره ۱۴ کمان که ویژهنامه نوروز آن هم بود، چاپ شد. این اتفاق تلنگری بود که با خودم بگویم این آثار قابلیت چاپ و انتشار دارد. بعد از آن هم برخی آثارم در نشریات و مطبوعات چاپ شد و بهخصوص نشریه کمان در ۲۰۰ شماره خود حدود ۴۰ اثر من را چاپ و منتشر کرد. آثاری که عمدتا در حوزه فرهنگ خندیدن و با محتوای طنز بود و مورد توجه مخاطبان نیز قرار گرفتهبود.
اگر موافق هستید، کمی هم در باره کتابهایتان، بهخصوص چند کتاب اولی که چاپ شد، صحبت کنیم. اینکه چه اتفاقی رخ داد که به قول خودتان تصمیم گرفتید خردهنوشتههای روزانه جنگ را تبدیل به کتاب کنید.
بله؛ حتما. درواقع باید بگویم که نویسندگی را به شکل حرفهای از اواسط دهه ۶۰ شروع کردم و در همان سالها بود که تلاش کردم ذوق و مهارتم را در داستاننویسی محک بزنم. البته همانگونه که اشاره کردم، دفاعمقدس و جنگ، یا به عبارت درستتر، آدمهای پیرامون من یک جورهایی مشوقم شدند و چون زمینههای ادبیات، موسیقی و سینما هم در وجودم بود به نوعی به این مسیر که برخی آن را مسیر حرفه ای میدانند، کشیده شدم. من هم مثل بسیاری از نویسندگان دیگر تلاش کردم از تجربههایم بنویسم اما آنچه باعث شد بعدها به وادی طنز کشیده شوم، در حقیقت همان آدمهای طناز و دارعلیهایی بودند که به من انرژی، الگو و خوراک ادبی دادند تا بتوانم آنچه را دیده و تجربه کرده بودم، در قالب کتابهای متنوع که طنز در آن غلبه داشت، به نگارش در بیاورم و عرضه کنم. همانطور که قبلا هم اشاره کردم، نوشتن مطالبی درخصوص خاطرات شهدا و اتفاقات روزانه که آن روزها برای خودم بیشتر از هر کسی جذابیت داشت را در جبهه شروع کردم. البته شانس را هم داشتم که کارم دیده شود و نشریاتی مثل کمان که به صورت تخصصی به جنگ و ادبیات جنگ میپرداختند، خیلی کمک کردند که بتوانم آنچه را شاید ابتدا برای تفنن و سرگرمی خودم نوشته بودم، برای مخاطبی که بعدها متوجه شدم چقدر شیفته و تشنه خواندن است، در قالب کتاب تحریر کنم. البته به مرور متوجه شدم که این کار چقدر جدی است و ضمنا این فرصت و موقعیت را پیدا کردم که از دور به اتفاقات روزمرهای که شاید در زمان خودش آنقدر جدی نبود، نگاه کنم و بهاصطلاح دقیقتر مسائل را مورد کند و کاو قرار دهم. خوشبختانه با شکلگیری کنگرههای استانی شهدا، زمینه بهتری ایجاد شد که نشان میداد این مسائل و ازجمله نوشتن برای شهدا و دفاعمقدس در برنامههای کاری مربوطه قرار دارد و همین موضوع باعث شد که تصمیم بگیرم این خاطرات گاه پراکنده را جمع و تبدیل به یک کارِ منسجم کنم. در حقیقت با چنین نگاهی بود که کتابهای «کانال مهتاب»، «هزار و نه» و «خمپاره خوابآلود» را نوشتم و خوشبختانه منتشر شد که بعد از انتشار حس خیلی خوبی داشتم، چون انگیزه بیشتری برای خواندن، گفتوگو، تجربه کردن و نوشتن پیدا کردم.
شما کتابی هم با نام «حافظ هفت» دارید که نامش جذاب و کمی رازگونه است، ضمن این که برنده جایزه ادبی جلال شده که در نوع خودش افتخار بزرگی است. کمی از این کتاب بگویید.
در مورد این کتاب باید اشاره کنم که شخصیتهای اصلی این رمان را فردی به نام پانوسیان و نویسندهای از دوران جنگ به نام جعفر تشکیل دادهاند. پانوسیان شخصیتی ارمنی و دوست جعفر است که به اصرار وی در نخستین روز حضور مقام معظم رهبری در شیراز به میان مردم میآید اما بعد به دلیل اتفاقاتی که برای جعفر پیش میآید او را به بیمارستان برده و مجبور میشود که تمام این ۹ روز را در شیراز بماند. او در بیمارستان با دفترچه خاطرات جعفر رو به رو میشود. یادآوری این خاطرات باعث برگشت به گذشته و مرور سالهای حضور رهبری در جبهه میشود. دو شخصیت که در داستان حضور دارند گرچه خیالی هستند ولی آنچه میبینند مستند است. بنابراین ما در رمان با دو شخصیت تخیلی (پانوسیان و جعفر) روبه رو هستیم که در معرض و درگیری اتفاقات و حوادث واقعی قرار میگیرند. اینجاست که پارادوکس و تضاد هم شکل میگیرد. التزام و اعتقاد به مستندات و حضور این دو شخصیت در متن مستندات، به رمان شکلی جذاب داده است. باید توجه داشته باشیم که عنوان «حافظ هفت» برای این کتاب اشارهای است به ترور نافرجام مقام معظم رهبری در تاریخ ۶ تیر ماه ۶۰ در مسجد ابوذر تهران که محافظان رهبری با این کد، یعنی ۷، خبر را اعلام کردند. همچنین اشارهای به حافظ شیراز و عرفان عطار دارد که به نظرم. تلفیق فضاهای مدرن و امروزین با نمادهای رمزی و عرفانی، بر جذابیت آن افزوده است.
شما دو کتاب دیگر هم به نامهای«پیرمرد و حوری»و«سنگر علافها»منتشرکردهاید، لطفا درخصوص این دوکتاب بیشتر بگویید.
کتاب پیرمرد و حوری حدود ۲۰داستان کوتاه را شامل میشود که برخی از آنها بههم مرتبط هستند. جالب است که بگویم این کتاب هم، جنگ و اتفاقات پشت صحنه جنگ را مورد نقد و کنکاش قرار میدهد و خوشبختانه این فرصت پیش آمد که با تصویرگریهای خوبی همراه شد. ضمنا لایههایی از طنز چاشنی آن است که میتواند برای خواننده و بهخصوص خواننده جوان و نوجوان جذاب باشد. جذابیتی که وقتی خمیرمایه آن عنصری مثل جنگ است بیشتر خودش را نشان میدهد و امیدوارم توانسته باشد جای خودش را بین این قشر از جامعه به خوبی باز کند.سومین تجربه همکاری من با انتشارات بهنشر مربوط به کتابی با عنوان کتاب سنگر علافها است که این اثر هم مجموعه طنز کوتاهی از دفاعمقدس است.من پیش از این اثری طنزبهنام دار ودسته دارعلی داشتم که مجموعهای هفت جلدی و طنز بود و هر جلد آن یک نام مخصوص به خود را داشت. سنگر علافها در ادامه دار و دسته دارعلی نوشته شد که شامل ۵۵ کار کوتاهِ یک تا دو صفحهای میشود و شخصیت اصلی سنگر علافها همان دارعلی است.
جنابعالی کتابهایی هم دارید که محور آن شخصیتهای ماندگار حوزه دفاعمقدس ومقاومت هستند، از جمله این که در کتاب «تپه جاویدی» به یکی از شهدای شاخص استان فارس یعنی شهید مرتضی جاویدی پرداخته بودید. در عین حال دومین شخصیتی که در کتاب کتیبه ژنرال به آن پرداختهاید شهید عبدا… اسکندری است که ایشان هم از شهیدان شاخص استان فارس است. بفرمایید چه ویژگیهایی در کارنامه این شهید باعث شد تا به زندگی آن بزرگوار بپردازید.
اگر بخواهم به طور اجمالی بگویم شهید اسکندری شخصیت خاصی داشت، او خیلی صمیمی و صادقانه صحبت میکرد. ضمن این که او جزو نخستین شهیدانی بود که سرش توسط داعش بریده شد و با کینه و عداوتی که داشتند به چرخش درآمد، علاقهمند شدم تا به او و زندگی سراسر تلاش و افتخارش بپردازم. موضوع هم به اینجا بر میگردد که وقتی در مجلس چهلم آن عزیز، از شهید مرتضی جاویدی و شهید اسکندری بهعنوان دو شهید شاخص استان فارس یاد شد، عزمم را جزم کردم و تصمیم گرفتم زندگینامه ایشان را بنویسم؛ همانطور که اشاره کردید قبلا کتاب «تپه جاویدی- راز اشلو» را برای شهید جاویدی نوشته بودم که کتاب پرطرفداری شد و خیلی از سوی مخاطبان مورد استقبال قرارگرفت.
اما جدای از بحث شاخص بودن این شهید عزیز، انگار مناسبت و مسائلی دیگری هم مطرح بود که در کتاب «کتیبه ژنرال» به آن پرداختید.
واقعیتش بهانه نوشتن این کتاب شهید اسکندری بود اما در این کتاب تاریخ انقلاب اسلامی ازسال۱۳۴۲ تا پیروزی، جنگ تحمیلی، مسأله منافقین و حضور ایران در سوریه در این مجموعه روایت میشود که به لحاظ سیر تاریخی جذابیتهای خودش را دارد و باعث میشود خیلی از وقایعی که نسل چهارم انقلاب آشنایی کمتری با آن دارند، درباره آن اطلاعات بیشتر و جذابی بهدست بیاورند. اما هنگام نوشتن برای شهید اسکندری نکاتی بر من مکشوف شد که برای خودم نیز جالب بود، زیرا تازه متوجه شدم بهرغم اینکه با او دوست بودم، نتوانستم او را بهطور کامل و درست درک کنم و بشناسم. شخصیتی چندوجهی و تأثیرگذار که میتوان او را «میوهانقلاب» نام نهاد و حقیقا نسل چهارمی که در پی ثمره انقلاب اسلامی میگردد، میتواند از طریق این کتاب با او آشنا شود. جالب است که بگویم عبدا… اسکندری در شهر قصرالدشت متولد شد و تولد در این شهر خودش یک داستان است چرا که این شهر شهری با قدمت تاریخی است وحتی قدمت آن از شیراز هم بیشتر است. موقعیت مکانی این شهر با باغهای وسیعی که در شمال شهر دارد، هوا و به نوعی اکسیژن مورد نیاز شیراز را تامین میکند. جدای ازآن داستانهای تاریخی بسیاری در این شهر رخ داده که ماجرای حافظ و تیمور لنگ تنها یکی از مهمترین آنهاست.
چگونه تصمیم گرفتید این کتاب را در قالب یک رمان به چاپبرسانید.
باید اشاره کنم که تحقیقات وسیع میدانی برای این کارصورت گرفت و این کار رابه سمت رمان برد.با توجه به اینکه شهید اسکندری در طول هشت سال جنگ در جبهه حضور داشت و دهها بار زخمی شده بود، از فعالان انقلاب اسلامی بود، فعالیت او در سوریه و با توجه به اینکه مقام معظم رهبری از نداشتن یک رمان مانند «جنگ و صلح» برای دفاعمقدس گلایه کرده بودند، تصمیم گرفتم این کتاب را در قالب رمان بنویسم، زیرا شخصیت شهید اسکندری قابلیت نوشتن کتابی در این اندازه را داشت. بههمین دلیل یک سال پژوهش تبدیل به پنج سال شد. در واقع برای این کتاب به مدت پنج سال تحقیق میدانی، مصاحبه با شخصیتهای گوناگون و سفر و مسافرت صورت گرفت و نهایتا این رمان ۱۰۰۰ صفحهای در دو جلد تحت عنوان «قصرالدشت و قمحانه» شکل گرفت. رمانی که حوادث بیش از شش دهه قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن را شامل میشود. جالب است اشاره کنم تا آخرین لحظه من نمیتوانستم نامی برای این کتاب انتخاب کنم تا زمانی که به سوریه اعزام شدم. گویی شهید خود مانع از این بود که تا وقتی محل شهادت و او را ندیده و اطلاعات کاملی دربارهاش ندارم، نتوانم برای این کتاب نامی انتخاب کنم. در این سفر بود که نام کتیبه ژنرال را برای کتاب انتخاب کردم. چون محل شهادت او در «کتیبه» یا «تل مورک» بود؛ ضمن این که شهادت او سبب نجات یک گردان ایرانی شد.
کتاب «جُنگنامه کریم» به قلم شما درپاییز۱۴۰۲به چاپ رسید؛ کتابی که آن هم درقالب طنز است،لطفا از این کتاب برای مخاطبان بیشتر بگویید.
همانطور که اشاره کردید این کتاب هم یک رمان نوجوان با چاشنی شیرین طنز است که شخصیت محوری آن در قالب شخصیتی به نام کریم ظهور میکند و خاطرات خود را از سالهای پیش از پیروزی انقلاب در شیراز گرفته و تا سالهای کشدار جنگ پیش میبرد. من نوجوانی را روایت کردهام که در دنیای نوجوانیاش با جنگ سرشاخ میشود و در میان بلبشوی جنگ، مفهوم مردی و مردانگی، دوستی و رفاقت، دشمنی و دروغ، ایثار و ازخودگذشتگی را بازتعریف میکند.
دلیل اینکه دوباره با زبان طنز با نوجوانان و جوانان و دیگر مخاطبان خود صحبت کردهاید، چیست؟
درواقع این است که مجموعه چندجلدی «دار و دسته دارعلی» و استقبال از آن موجب شد دست به نگارش این کتاب بزنم. استقبالی که باعث شد به من انگیزهای بدهد تا سهگانه جدیدم را بنویسم که درعینحال سه جلد مستقل دارد اما مانند مجموعههای قبلی کتابهایم از این فرم، به نحوی بههم پیوسته است. اگر بخواهم در مورد جزئیات هم اشاراتی داشته باشم باید بگویم «کلاهگیس شاهی» عنوان جلد اول است که شش داستان درباره زمان انقلاب دارد و با تصویرسازی از کلاهگیس شاهی شروع و به داستانهای دیگر ختم میشود. در واقع سوژه اصلی این کتاب اتفاقاتی است که پیش از پیروزی انقلاب برای راوی و شخصیتی به نام «کریم» رخ میدهد و طی این سهگانه روایتها و حوادثی شکل میگیرد که خواندنش برای مخاطب جذاب و تعلیقگونه است. درجلد دوم با عنوان «فرار به خانه» ۱۴ داستان شکل میگیرد و اتفاقاتی در جنگ رخ میدهدکه جانمایهاش طنز است. دراین مقطع زمانی انقلاب پیروز شده و به سالهای دفاعمقدس میرسیم. کریم در دوران نوجوانی وتحت تأثیر جنگ است؛بهدلیل اینکه سنش کم است، نمیتواند به جبهه اعزام شود، در نتیجه از خانه فرار میکند. جلد سوم نیز با عنوان «جزیره جِن و مِن» درباره دفاعمقدس نوشته شده است؛ این جلد هم ۱۴ داستان کوتاه دارد که در امتداد گستردگی دفاعمقدس شکل گرفته است.
به برخی از آثار شما اشاره شد، لطفا به طور اجمال بفرمایید که تاکنون چه آثاری از شما به چاپ رسیده است؟
آثاری که تاکنون از من منتشر شده است، عبارتند از: مجموعهداستان کانال و مهتاب سال ۱۳۷۸، مجموعه داستان هزار و نه سال ۱۳۸۹، مجموعهداستان طنز خمپاره خوابآلود سال۱۳۸۲، رمان پرونده ۳۱۲سال۱۳۸۴، مجموعهداستان آنا هنوز هم میخندد سال ۱۳۸۵، مجموعهداستان خیابان پیر سال ۱۳۸۵، رمان نوجوان کاش کمی بزرگتر بودم سال۱۳۸۵،رمان شمشاد و آرزوی چهارم سال ۱۳۸۷، مستند داستانی خیلیخیلی محرمانه عملیات قدس ۳سال۱۳۸۷، مجموعهداستان آدم هم پوست میاندازد سال ۱۳۸۸، داستان طنز معمای کانال ماهی سال ۱۳۸۸، زندگینامه داستانی تپه جاوید و راز اشلو سال ۱۳۸۹، رمان حافظ هفت سال ۱۳۹۰، مجموعهداستان دفاعمقدس میشد آن شب نکشمش سال ۱۳۹۰، مجموعهداستان کوتاه دفاعمقدس زنان فارس ماهعسل قطبی سال ۱۳۹۱،مجموعه طنزدفاعمقدس دارودسته دارعلی سال۱۳۹۵جلد یک: آمبولانس شتری،جلد ۲: گردان بلدرچینها، جلد ۳: برانکارد دربستی، جلد ۴: تویوتای خرگوشی، جلد ۵: مین سوسکی، جلد ۶:بمب کلاغی،جلد۷: خمپارههای نقلی، رمان آواز بچه آتش سال ۱۳۹۵، نامه داستانی کوشک زلزله زندگی سال۱۳۹۵، زندگینامه داستانی عزیز جهان سال۱۳۹۵، آرزوی چهارم سال۱۳۹۷، سنگر علافها سال۱۳۹۶،پیرمرد وحوری سال۱۳۹۸،کتیبه ژنرال دوجلدی سال۱۳۹۸،فراربه جابلقا سال۱۳۹۸،مرد راه سال ۱۳۹۸، قاطر غنیمتی سال ۱۴۰۰، متولد قصردشت سال۱۴۰۱،گهواره دیو سال۱۴۰۱زیر چاپ، مردن که گریه نداره سال ۱۴۰۳.
انگار برخی از این آثار به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند، لطفا این آثار را هم نام ببرید.
آثاریکه تاکنون ترجمه شدهاند عبارتند از:معمای کانال ماهی ترجمه انگلیسی درسال۱۳۸۹ مترجم سوفیاکوتلاکی،کاش کمی بزرگتر بودم ترجمه سال۱۳۹۲، تپه جاویدی و راز اشلوترجمه به عربی۲۰۱۸ میلادی،حافظ هفت درحال ترجمه بهعربی ــ بیروت ۱۴۰۱.
انگار اخیرا در کنگره ملی پانزدههزار شهید استان فارس نیز آثاری به زبان طنز از شما منتشر شده است!
بله، اخیرا یک مجموعه گزیده طنز دفاعمقدس با عنوان «مردن گریه نداره» نوشتم که به مناسبت دومین کنگره ملی پانزدههزار شهید استان فارس در آبانماه ۱۴۰۳ازآن رونمایی شد. ضمن این که مجموعهطنزی هم با عنوان «راز عباس خروس» نوشتهام که قهرمان اصلی این کتاب همان فردی است که بخشندگی رهبر انقلاب او را شرمنده کرد و درواقع برگرفته از خاطرات رهبر انقلاب است. داستان راز عباس خروس را به نقل از مرحوم احسانبخش، امام جمعه رشت همه شنیدهایم. روایتی که در آن گفته شده در دوران تبعید رهبر انقلاب در سالهای ابتدایی دهه ۵۰ به رشت و انزلی، فردی به نام «عباس خروس» به تحریک رژیم، موجب اذیت و آزار برای رهبر انقلاب و خانواده ایشان میشود. بعد ازانقلاب ودر دوران ریاستجمهوری رهبری درسفری به رشت میگویند چنین فردی را پیدا کنید و بیاورید، وقتی این فرد به محضر رهبری میآید تصور میکند رهبر انقلاب حکم اعدام او را خواهد داد، اما رهبری با آغوش باز از او استقبال و با او حالواحوال میکند. من این شخصیت را که بعد از برخورد مهرآمیز رهبری متنبه شد، در این مجموعه به جبهه بردم و داستانهایی را با محوریت این شخص خلق کردم. گفتنی است کتاب «مورچه انتحاری» بهعنوان جلد یک و راز عباس خروس بهعنوان جلد دوم از مجموعه سنگر علافها، امسال درنشرجمکران به چاپ رسیده است. پیشبینی میشود این مجموعه نیز مانند مجموعه طنز دار و دسته دارعلی که در قالب طنز دفاعمقدس منتشر شده است، در مجلدهای دیگر ادامه یابد.
روایت شیرینیهای دفاعمقدس در قالب طنز
جالب است که بگویم تجارب زیسته من و همنسلانم حاکی از آن است که جبهه به همان میزان که آوردگاه جنگ بود، عرصهگاه زیستن و زندگی نیز بوده و طبیعی است که زندگی بدون خنده و بدون لحظات خوش و خرم قابل دوام نیست، همچنان که صحنهای آنچنان هیچگاه بدون اشک و اندوه و عزا هم نبوده است. اما مشکل اینجاست که روایت عمده در ادبیات دفاعمقدس روایتی به دور از طنز است، که این امر فاصلهای طولانی با حقیقت جنگ دارد و دلیل عمده نوشتن من به زبان طنز، پرکردن چنین فاصله و خلایی است. بدونشک دفاع مقدس، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مقاطع تاریخ معاصر ایران است که نهتنها بر سرنوشت کشور، بلکه بر زندگی نسلهای بعد از آن نیز تأثیر گذاشته است و به همین جهت انتقال مفاهیم و ارزشهای مرتبط با این دوران به کودکان و نوجوانان، امری ضروری و حیاتی بهشمار میآید. یکی از راههایی که میتوان این مفاهیم عمیق و گاه سنگین را به گونهای جذاب و قابل فهم برای نسل امروز ارائه داد، ادبیات ژانری و ژانر طنز است. طنز، این حلقه مفقوده در ادبیات دفاعمقدس، با ایجاد فضایی شاداب و سرگرمکننده، میتواند بار احساسی و سنگینی موضوع را کاهش دهد و به کودکانونوجوانان این امکان را بدهد که با نگاهی متفاوت به وقایع جنگ بنگرند. این نوع ادبیات میتواند احساس همدلی، شجاعت و فداکاری را در دل آنها بیدار کند و درعینحال، ایشان را به تفکر انتقادی و خلاقیت نیز تشویق نماید. علاوهبراین، استفاده از طنز در روایت داستانهای دفاعمقدس میتواند به تقویت حس هویت ملی و تاریخی در نوجوانان کمک کند و با پرداختن به چالشها و ماجراهای دوران جنگ بهصورت طنزآمیز، به آنها یادآوری کند که حتی در سختترین شرایط نیز امید، دوستی و همکاری و شادی نقشآفرین و ضروری است.
جالب است که بگویم تجارب زیسته من و همنسلانم حاکی از آن است که جبهه به همان میزان که آوردگاه جنگ بود، عرصهگاه زیستن و زندگی نیز بوده و طبیعی است که زندگی بدون خنده و بدون لحظات خوش و خرم قابل دوام نیست، همچنان که صحنهای آنچنان هیچگاه بدون اشک و اندوه و عزا هم نبوده است. اما مشکل اینجاست که روایت عمده در ادبیات دفاعمقدس روایتی به دور از طنز است، که این امر فاصلهای طولانی با حقیقت جنگ دارد و دلیل عمده نوشتن من به زبان طنز، پرکردن چنین فاصله و خلایی است. بدونشک دفاع مقدس، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین مقاطع تاریخ معاصر ایران است که نهتنها بر سرنوشت کشور، بلکه بر زندگی نسلهای بعد از آن نیز تأثیر گذاشته است و به همین جهت انتقال مفاهیم و ارزشهای مرتبط با این دوران به کودکان و نوجوانان، امری ضروری و حیاتی بهشمار میآید. یکی از راههایی که میتوان این مفاهیم عمیق و گاه سنگین را به گونهای جذاب و قابل فهم برای نسل امروز ارائه داد، ادبیات ژانری و ژانر طنز است. طنز، این حلقه مفقوده در ادبیات دفاعمقدس، با ایجاد فضایی شاداب و سرگرمکننده، میتواند بار احساسی و سنگینی موضوع را کاهش دهد و به کودکانونوجوانان این امکان را بدهد که با نگاهی متفاوت به وقایع جنگ بنگرند. این نوع ادبیات میتواند احساس همدلی، شجاعت و فداکاری را در دل آنها بیدار کند و درعینحال، ایشان را به تفکر انتقادی و خلاقیت نیز تشویق نماید. علاوهبراین، استفاده از طنز در روایت داستانهای دفاعمقدس میتواند به تقویت حس هویت ملی و تاریخی در نوجوانان کمک کند و با پرداختن به چالشها و ماجراهای دوران جنگ بهصورت طنزآمیز، به آنها یادآوری کند که حتی در سختترین شرایط نیز امید، دوستی و همکاری و شادی نقشآفرین و ضروری است.