رابینز ابتدا بهعنوان ویراستار، خبرنگار و منتقد در روزنامههای ریچموند و سیاتل کار کرد. او در دهه ۱۹۶۰ به سیاتل نقل مکان کرد، زیرا بهدنبال فضایی پیشروتر از جنوب آمریکا بود. لحظه تحول نویسندگی او زمانی رخ داد که در سال ۱۹۶۷ کنسرت گروه دِ دورز (The Doors) را نقد کرد.او در خاطرات ۲۰۱۴ خود نوشت: «این کنسرت مثل دزدی که قفل جعبه زبانم را شکسته، آخرین موانع ادبیام را از میان برد.»
اولین رمان او «جاذبهای دیگر کنار جاده» در سال ۱۹۷۱ منتشر شد. پنج سال بعد، او با کتاب «حتی دختران گاوچرانها نغمه بلوز را میفهمند» بازگشت که روایت شخصیت سیسی هنکشا در سفری پراتفاق بود و او را به نویسندهای محبوب در محافل ضدفرهنگ تبدیل کرد.
رابینز اغلب شخصیتهای زن قوی در داستانهایش خلق میکرد، که باعث محبوبیت او میان خوانندگان زن شد. با این حال، منتقدان ادبی هیچگاه او را جدی نگرفتند و آثارش را «فرمولی» و سبک نگارش او را «اغراقشده» میدانستند.او کتابهایش را دستی روی کاغذهای یادداشت حقوقی مینوشت، روزانه فقط چند صفحه تولید میکرد و هرگز طرح داستانی از پیش تعیینشدهای نداشت. یکبار که تلاش کرد از یک ماشین تحریر برقی استفاده کند، در نهایت آن را با یک تکه چوب خرد کرد!