محمد حسام نجفزاده طلبه دهه هشتادی فعالی است که حضور کوتاهش در سریال «پایتخت» واکنشهای مثبت فراوانی داشت. او که مشغول کار فرهنگی است از ماجرای حضورش در این سریال و ضرورت حفظ ارتباط نسلهای جدید با روحانیت میگوید.«پایتخت» امسال بازگشت جذاب و پرمخاطبی به تلویزیون داشت و از افت نسبی فصلهای قبل خبری نبود؛ بهویژه برای ما مشهدیها، چرا که قسمتهای پایانی سریال در شهر ما فیلمبرداری شد. در این میان، چند سکانس کوتاه از سریال بسیار محبوب شد؛ یعنی همان سکانسی که معلوم شد پسر «اوس موسی» یعنی «محمدجواد» طلبه است و این موضوع واکنش بامزه و جالب شخصیت ارسطو را به دنبال داشت. برخلاف انتظار، با اینکه ایفای این نقش کوتاه بر عهده یک نابازیگر بود، اما لهجه شیرین مشهدی، تواضع و سر به زیریاش در ایفای نقش باعث شد با وجود مدت زمان کوتاه حضورش، بسیار مورد توجه قرار گرفت. گویی برای مخاطبان تلویزیون، بهویژه مشهدیها، یک نوستالژی جدی با حضور این شخصیت و بازیگرش زنده شد؛ خاطرهای از طلبههای جوانی که همه آنها را میشناسیم، مهربان، دوستداشتنی و بیهیاهو. جالب است بدانید محمدحسام نجفزاده بازیگر این نقش دقیقاً شبیه همان چیزی است که در سریال از او دیدیم. یک طلبه دهه هشتادی سربهزیر و دوستداشتنی که در چند مدرسه امام جماعت است و علاوه بر این در حاشیه شهر بهعنوان امام جماعت یک مسجد مشغول کار فرهنگی است. به بهانه استقبال خوب مخاطب از شخصیتی که ایشان در سریال بازی کرده، در روزنامه مهمانش بودیم تا از چگونگی حضورش در سریال بگوید، اینکه چرا نقش اینقدر گرفت؟ واکنشها چه بود و چرا این اتفاق جالب توانست فاصله احتمالی بین برخی از مردم و بهخصوص جوانان را با روحانیون کم کند. در حاشیه این گفتوگو آقای نجفزاده از دغدغههایش برای حاشیه شهر گفت، از مشکلات زندگی مردم آن مناطق، ضرورت کار فرهنگی جدیتر و تلاشهایی که در این زمینه دارد. قول و قرار گذاشتیم که روزی بیشتر به این نکات بپردازیم. اما گفتوگوی ما با محمدجواد پایتخت.
دهه هشتادی هستم
محمدحسام نجفزاده متولد گناباد است و بزرگ شده مشهد، درباره خودش میگوید: «متولد ۱۳۸۱ هستم؛ به اصطلاح «هشتادی» محسوب میشوم و متعلق به نسل زِد، از همان سالهای ابتدایی تحصیل، در نمازخانه مدرسه فعالیتهای فرهنگی انجام میدادم و مؤذنی را هم بر عهده داشتم. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در بسیج مدرسه هم مسئولیتهایی را قبول کردم. الان در توس ۳۳، روستای کشف ساکن هستیم. همان حوالی، مسجدی در اوایل سال ۱۳۹۶ یا اواخر ۱۳۹۵ تأسیس شد. با توجه به تجربهای که در مکبری و فعالیتهای فرهنگی مدرسه داشتم، وارد این مسجد شدم؛ ابتدا به عنوان مؤذن. مدتی بعد، امام جماعت مسجد، مسئولیت جذب نوجوانان و کودکان و ثبتنام آنان را در مجموعه مسجد و پایگاه بسیج به بنده واگذار کردند. این مسئولیتها به تدریج بیشتر و سنگینتر و همزمان با افزایش سن، علاقهمندی من به کار فرهنگی بیشتر شد. خلاصه من علاقه به فعالیت تبلیغی و ارتباط چهره به چهره با کودکان و نوجوانان شکل گرفت. البته بنده هنوز طلبه نبودم و در آن زمان در رشته انسانی مشغول تحصیل بودم. این فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی در مسجد باعث شد که کمکم از دبیرستان فاصله بگیرم و به سمت حوزه علمیه جذب شوم؛ چرا که در رشته انسانی دبیرستان به هدف مورد علاقه خود، یعنی فعالیت فرهنگی و تبلیغی نرسیدم. از ابتدای سال ۱۳۹۸ وارد حوزه علمیه خراسان شدم و…»
راز باورپذیری نقش
یکی از نکاتی که در شبکههای اجتماعی و رسانهها بسیار پررنگ بود، نحوه باورپذیر ایفای نقش طلبه در سریال «پایتخت» بود. این روحانی جوان در خصوص اینکه چطور نقش اینقدر نزدیک به ذهنیت مردم بود میگوید: «اگر قرار بود فرد دیگری، یک بازیگر یا غیرطلبه، این نقش را ایفا کند، صرفاً به ظاهرسازی طلبگی اکتفا میشد و این امر برخاسته از ذات و سرشت واقعی او نبود. به همین دلیل عوامل پروژه پایتخت تصمیم گرفتند شخصی طلبه این نقش را ایفا کند تا باورپذیری بیشتری برای مخاطب ایجاد شود. من هم تلاش کردم همینگونه باشم و خودم را بازی کنم؛ تمامی رفتارها، خندهها، خجالتزدگی و سر به زیریها کاملاً طبیعی بود و هیچ چیز ساختگی وجود نداشت». اما میرسیم به این موضوع که چه شد این نقش به ایشان رسید که میگوید: «در مورد نحوه ورود به پروژه پایتخت باید بگویم ابتدا قرار بود فرد دیگری نقش محمدجواد را بازی کند؛ یعنی یک بازیگر غیرطلبه با لباس و ظاهر طلبگی. حتی زمانی که به صحنه فیلمبرداری رسیدم، بازیگری که قرار بود این نقش را ایفا کند، حضور داشت. به بنده اعلام شد که برای ایفای نقش، از میان گزینهها انتخاب شدم و با واسطه با من تماس گرفتند. عنوان شد شخصی با همین سن و شرایط مورد نیاز فیلمنامه برای نقش محمدجواد لازم است. در ابتدا تست غیرحضوری برگزار شد؛ چند ویدئوی کوتاه از خودم در فضای مجازی ارسال کردم که پس از تأیید، قرار مصاحبه و تست حضوری گذاشته شد.»
قرار بود خود واقعیام باشم
دوست دارم بدانم چه شد ایشان نقش را قبول کرد: «پس از مطالعه فیلمنامه متوجه شدم قرار نیست نقش خاص یا طنزآمیز ایفا کنم، بلکه باید خود واقعیام باشم. خلاصه قرار نبود کمدین یا شخصیتی خارج از خودم را اجرا کنم که از منظر تجربه میتوانست جالب باشد؛ قبول کردم و پس از گذشت چند روز، به من اطلاع دادند که باید در روز مشخصشده در لوکیشن خانه اوس موسی حاضر شوم. من به محل فیلمبرداری رفتم و ابتدا چهرهام توسط آقای مقدم و تنابنده بررسی و تایید شد. از قضا اولین روز فیلمبرداری مصادف شد با امتحانات، من هم با همان لباسی که سر صحنه بودم، در امتحان حاضر شدم. فیلمبرداری آن سکانس دو روز طول کشید، اما در مجموع چهار روز با گروه بودم.»
بازخوردها خیلی دلگرم کننده بود
دوست دارم بدانم آیا آقاحسام حدس میزد چنین بازخورد خوبی بگیرد؟ میگوید: «در حقیقت فکر نمیکردم به طور جدی دیده شود، نهایتاً برای حلقه نزدیک خانواده و دوستان اتفاق مهم تلقی شد. اما خیلی ترند شد. اما سریال پرمخاطب بود، از طرفی حضور یک طلبه در سریال جالب بود؛ چون قبلاً بازیگران زیادی نقش روحانی را ایفا کرده بودند؛ اما این بار چون یک طلبه نقش چنین شخصیتی را بازی کرد موجب جلب توجه مخاطب شد. بازخوردها بسیار مثبت بود؛ اولاً از جانب اطرافیان طلبهها و دوستان نزدیک، سپس به واسطه پیامهایی که در فضای مجازی دریافت کردم، چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم، خدا را شکر بسیار رضایتبخش بود. برای نمونه، برخی افراد پیام دادند که پیشتر تصمیم داشتند طلبه شوند اما خانواده موافق نبود یا خودشان انگیزهای نداشتند و تصور عمومی این بود که طلبهها سختگیر و خشک هستند. پس از پخش این سکانس، علاقه خودشان و خانوادهشان بیشتر شده و هنوز با بنده ارتباط دارند. نمونه دیگری هم وجود داشت؛ شخصی طی پیامی عنوان کرد که ۱۲ سال از دین فاصله گرفته بود و حتی تا مرز نابودی رفته بود، اما بعد از تماشای این نقش و حضور روحانیت در رسانه، دلگرم شده و بازگشته است. پیام تشکر او برای من بسیار خرسندکننده بود و بازگشتش به سمت ارزشها برایم جالب و دلنشین بود. طلاب متعددی از سراسر کشور پیام دادند که تأثیر این نقش معادل چند منبر و تبلیغ بوده و در چند دقیقه، تأثیرگذاری چشمگیر داشته است. این قدردانی و حسن توجه آنها برایم ارزشمند بود و شکرگزارم.»
پشت صحنه صمیمانه بود
شاید جالب باشد بدانیم پشت صحنه سریال محبوب پایتخت از نگاه این روحانی عزیز چطور بوده: «پشت صحنه برای بهتر شدن نقش، چندین مرتبه تمرین انجام شد. یکی از افرادی که بسیار پرانرژی و فعال بودند، مصطفی تنابنده، برادر بازیگر اصلی بود که در ایفای نقش من هم نقش موثری داشت. روابط پشت صحنه با دیگر بازیگران خوب بود. چندین بار با هم همسفره شدیم، گفتوگو و خنده داشتیم و رفتارها محترمانه و صمیمی بود. برخلاف تصور خیلیها گروه بسیار خاکی و دوستداشتنی بودند.»
نماز جماعت مدرسهها پررنگتر شد
قبل از انجام مصاحبه به اتفاق همکاران آنلاین روزنامه به مدرسهای که آقای نجفزاده در آن امام جماعت است رفتیم که گزارش تصویری آن را میتوانید در کانال «خراسان آنلاین» ببینید؛ چیزی که در آنجا ملموس بود علاقه وافر دانشآموزان در نمازخانه و حیاط مدرسه به امام جماعت مدرسهشان بود؛ طوری که ایشان چند دقیقهای با حوصله با بچهها عکس گرفت و امضا داد. آقای نجف زاده در اینباره میگوید: «هم در یک دبستان و هم در دبیرستان، امام جماعت هستم و بازخورد مثبتی دریافت کردهام. روز بعد از پخش سریال، دانشآموزان ایستاده بودند سؤالاتی پرسیده میشد و حتی بعضی از آنها با گوشی تطبیق تصاویر میدادند تا مطمئن شوند من در سریال حضور داشتم. بعد از اطمینان حاصل کردن، علاقه و پیگیریها افزایش یافت و نماز جماعت هم پررونقتر شد. پیش از این عمدتاً مربیان و معلمان حضور داشتند، اما خوشبختانه حالا دانشآموزان هم جذب شدهاند. من این اتفاق را کاملاً مثبت ارزیابی میکنم. این رویداد، بستر و تریبونی برای فعالیت تبلیغی و فرهنگی فراهم آورد و منجر به جذب مخاطبان شد. حالا نه فقط بنده، بلکه سایر طلاب هم باید از این فرصت استفاده کنند تا حضور حوزه علمیه و روحانیت پررنگتر و اثرگذارتر شود.»
امام جماعت فرمانده محله است
گفتوگویمان به اینجا میکشد که چطور میتوان این ارتباط موثر با نسل های جدیدتر را در ابعاد بیشتری رقم زد تا فاصله نسلهای جدید و روحانیت کمتر شود. نجفزاده معتقد است: «بخشی از این موضوع به همت آن امام جماعت یا آن مربی یا شخصی که در جایگاه طلبگی فعالیت میکند بستگی دارد. همت آن شخص مهم است، یعنی از یک سو امام جماعتی داریم که در مسجد مشغول است اما هیچ نوجوانی در مسجد حضور ندارد و از سوی دیگر امام جماعتی داریم که مسجد پر از نوجوان و جوان است و کارهای فرهنگی و مراسم مذهبی مسجد را نوجوانان به عهده گرفتهاند. همت را میطلبد، چه هیئت امنای مسجد مخالف باشند و چه موافق. اصل امام جماعت است یعنی فرمانده مسجد، امام جماعت علاوه بر مسجد، فرمانده محله است. این امام جماعت باید بتواند مدیریت کند، خیلی مهم است. مثلاً مساجدی که امام جماعت ساکن همان محله است، به دلیل ارتباطش با مردم شرایط متفاوتی دارد. همین که امام جماعت به نماز بسنده نکند. باید با کودک و نوجوان دمخور بود، باید با آنها نشست و وقت گذاشت. این ارتباط باید شکل بگیرد. گاهی اردوهایی برگزار شود، حلقههایی تشکیل شود. وقتی حس دوستی بین امام جماعت، مربی یا طلبهای که در آن حوزه فعالیت میکند، ایجاد شود این ارتباط هم ادامه پیدا خواهد کرد.»
نیاز به طلبههای جوان داریم
نکته مهم دیگری که در بین دغدغههای این روحانی دهه هشتادی وجود دارد این است که برای جذب جوانان و نوجوانان نیاز به روحانیونی در بازه سنی نزدیک به نسلهای جدید داریم: «خواسته من از خانوادهها این است که اگر فرزندشان حتی یک درصد علاقهمند به طلبه شدن دارد به او کمک کنند. کشور به شغلها و تخصصهای مختلفی نیاز دارد، یکی از این تخصصها، تخصص علوم دینی است؛ اینکه افراد متخصص دینی باشند تا مردم برای رفع شبهات و سؤالات دینی خود به آن ها مراجعه کنند. لازم نیست یک نفر از خانواده طلبه باشد که خروجی کارش طلبه شدن شود؛ همان طور که در سریال هم دیدیم، شخصیت کارگر خانواده تبدیل به طلبه شد. پدر خود بنده هم شغل آزاد داشتند و هیچیک از اقوام و نزدیکان ما طلبه نبودند و بنده اولین طلبه خانواده شدم. میخواهم بگویم این مسیر میتواند از هرجایی آغاز شود و جامعه اکنون واقعاً به روحانیت و طلبه مفید نیاز دارد. اگر جذب حوزه علمیه کاهش پیدا کند، سن طلاب بالاتر میرود و ارتباط آنها با نسل جوان و نوجوان کمتر میشود. برای منِ طلبه، وقتی شاگردم در مسجد تنها چند سال با من اختلاف سنی دارد، خیلی راحتتر با او ارتباط برقرار میکنم تا امام جماعتی که ۴۰-۵۰ یا ۵۰-۶۰سال از او بزرگتر است. این خیلی خوب، مفید و تأثیرگذار است.»
خانوادهها زندگی طلاب را از نزدیک ببینند
دوست دارم بدانم از نظر ایشان موانع این ارتباط چیست؟ میگوید: «این بر میگردد به دیوارهایی که باعث ایجاد فاصله بین طلاب و مردم شده که مهمترین عاملش شبکههای معاند و غربگراست که روحانیت و طلاب را به گونهای متفاوت به مردم نشان میدهند و متاسفانه نبود سواد رسانهای و نرفتن سراغ منابع معتبر باعث میشود که این اخبار، مطالب یا کلیپهای فضای مجازی فاصله را عمیقتر کند. از طرفی خانوادهها باید کمی همت کنند و وارد زندگی روحانیون شوند، خودشان مستقیماً زندگی طلاب را ببینند و تجربه کنند، بعد به فرزندانشان بگویند که آیا میتوانند ارتباط برقرار کنند یا نه و اجازه دهند اگر فرزندشان تمایل دارد در مسجد یا مجموعههای فرهنگی، پایگاه بسیج فعالیت کند، این فرصت را داشته باشد. این موانع باید ابتدا رفع شود. از طرفی برخی طلاب هم در این موضوع میتوانند مؤثر باشند، چه به صورت مثبت و چه منفی. طلبهای هست که همین لباس، موجب غرور و تکبر کاذب او شده و این خود فاصله ایجاد میکند».