آلبرت کوچویی ۸۲ساله فقط سه سال ازرادیو کوچکتر است. اودرجشن تولد ۸۵سالگی رادیو به«ایسنا»رفت تا به نمایندگی از اهالی صدا، از عشق و علاقه امثال خود به رسانهای بگوید که زمانی رؤیای او و همنسلانش بود.
کوچویی میگوید: رادیو اولین رسانهای بود که بعد از روزنامه وارد خانه پدریام شد. تنها چندساعت اجازه داشتیم به برنامهها گوش دهیم و همه حسرتهای من این شده بود که وارد این رسانه پرشکوه و رؤیایی بشوم. کوچویی به لطف صدای منحصربهفردش این شانس را داشت که در همان نوجوانی رؤیایش محقق شود و فقط ۱۴سال داشت که صاحب یک برنامه مستقل در رادیو شد.او که نامش برای بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر و رسانه آشناست، خودش را اینگونه روایت میکند: آلبرت کوچویی هستم زاده همدان و البته بزرگ شده آبادان. کار حرفهایام را در ارومیه شروع کردم و بعد در تهران ادامه دادم. بیشتر در رادیو حضور داشتم. سردبیر هنری رادیو بودم و پنج سال هم یک برنامه تلویزیونی بررسی مطبوعات داشتم. تحصیلات آکادمیک را در تهران دنبال کردم و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همدان و آبادان.
کوچویی درباره تغییرات رادیو از گذشته تا به امروز بر این باور است: بهراستی که الان در فضای مجازی شاهد صدها و هزاران رادیو هستیم. رادیو هنوز آن اصالت و ریشه خودش را حفظ کرده اما شکل ارائهاش متفاوت است. الان یک کاربر در فضای مجازی خودش میتواند صاحب یک رادیو، یک تلویزیون یا یک روزنامه بشود. این هم پسندیده است، هم مورد توجه است، هم وسوسهانگیز و هم پرخطر؛ برای اینکه در رسانهای رسمی مثل رادیو همیشه حضور سردبیر، تهیهکننده و مدیر، حافظ گرایشهای متفاوت یک نویسنده و گوینده است اما در رسانههای غیررسمی یک فرد خودش همه این کارها را انجام میدهد.کوچویی درباره تأثیرگذاری رادیو در زمان جنگ تحمیلی یادآور میشود: در زمان جنگ رادیو حضور قریبی داشت. در هشت سال دفاعمقدس میبینیم رادیو خیلی پررنگ میشود و حضور قریبی پیدا میکند و امروز هم با وجود صدها و هزاران رادیو، رادیوهای رسمی هنوز منبع و مقصود و هدف مخاطبی است که دنبال صحت و صراحت و دقت میگردد. کوچویی از عشق خود به رادیو میگوید و نحوه ورودش به عرصه صدا را چنین روایت میکند: رادیو رؤیای همنسلان من بود. رادیو اولین رسانهای بود که بعد از روزنامه و مطبوعات وارد خانه پدریام شد. ساعتهایی را اجازه داشتیم رادیو گوش کنیم و همه حسرتهای من این بود که وارد این رسانه پرشکوه و رؤیایی بشوم. برحسب یک اتفاق در یک مسابقهای شرکت کردم و در آن مسابقه معمولا خواسته میشد از کسی که رتبه اول را دارد، هر هنری دارد ارائه بدهد، آواز بخواند، ساز بزند یا غیر از اینها که من گفتم دکلمه خواهم کرد. یادم هست شعری از پروین اعتصامی خواندم و آن این بود: «اینکه خاک سیهش بالین است/ اختر چرخ ادب پروین است» و تا آخر شعر را خواندم. از پشت شیشه در اتاق فرمان دیدم آقایی مدام این طرف و آن طرف میرود و لبخند روی لبهایش است. برنامه که تمام شد، وقتی وارد اتاق فرمان شدم دیدم مدیر وقت رادیو بهنام آقای فتورهچی که دیگر هرگز او را بعد از فعالیت در آبادان ندیدم، گفت صدای شما صدای شاخصی است. من آن موقع ۱۳یا ۱۴سال سن داشتم و محصل دبیرستان بودم. گفت از شما میخواهیم در برنامههای نمایشی رادیو شرکت کنید، گفتم اگر پدرم اجازه بدهد قطعا و پدرم را دعوت کردند. پدرم گفت به این شرط که آسیبی به درسش نخورد اشکالی نمیبینم ولی به مجرد اینکه ببینم آسیب به درسش میخورد، مانع حضورش خواهم شد که از بخت خوش، چنین اتفاقی نیفتاد. بعد از یکی دو هفته در ۱۴سالگی صاحب یک برنامه مستقل شدم و بهقول امروزیها یک سلبریتی شدم. در رادیو آبادان و هر کجا که میرفتم با انگشت مرا نشان میدادند. شاید این بزرگترین نعمتی بود که نصیبم شد. من شهرت را در سالهای نوجوانی تجربه کردم و دیدم آدم مشهور چه خصوصیاتی باید داشته باشد، چه لذتهایی دارد و چه خطراتی سر راهش است. این است که بعد از دوران یکی دو ساله رادیو نفت آبادان هرگز شیفته شهرت نشدم. گاهی وقتی مرا در خیابانها میدیدند و از من تعریف میکردند، همسر مرحومم میگفت چرا اینقدر سرد تشکر میکنی؟! در پاسخ میگفتم اینها حرفهای لحظهای و فراموششدنی است. هرگز شیفته، دلباخته و ذلیل شهرت نشدم.
کوچویی درباره تغییرات رادیو از گذشته تا به امروز بر این باور است: بهراستی که الان در فضای مجازی شاهد صدها و هزاران رادیو هستیم. رادیو هنوز آن اصالت و ریشه خودش را حفظ کرده اما شکل ارائهاش متفاوت است. الان یک کاربر در فضای مجازی خودش میتواند صاحب یک رادیو، یک تلویزیون یا یک روزنامه بشود. این هم پسندیده است، هم مورد توجه است، هم وسوسهانگیز و هم پرخطر؛ برای اینکه در رسانهای رسمی مثل رادیو همیشه حضور سردبیر، تهیهکننده و مدیر، حافظ گرایشهای متفاوت یک نویسنده و گوینده است اما در رسانههای غیررسمی یک فرد خودش همه این کارها را انجام میدهد.کوچویی درباره تأثیرگذاری رادیو در زمان جنگ تحمیلی یادآور میشود: در زمان جنگ رادیو حضور قریبی داشت. در هشت سال دفاعمقدس میبینیم رادیو خیلی پررنگ میشود و حضور قریبی پیدا میکند و امروز هم با وجود صدها و هزاران رادیو، رادیوهای رسمی هنوز منبع و مقصود و هدف مخاطبی است که دنبال صحت و صراحت و دقت میگردد. کوچویی از عشق خود به رادیو میگوید و نحوه ورودش به عرصه صدا را چنین روایت میکند: رادیو رؤیای همنسلان من بود. رادیو اولین رسانهای بود که بعد از روزنامه و مطبوعات وارد خانه پدریام شد. ساعتهایی را اجازه داشتیم رادیو گوش کنیم و همه حسرتهای من این بود که وارد این رسانه پرشکوه و رؤیایی بشوم. برحسب یک اتفاق در یک مسابقهای شرکت کردم و در آن مسابقه معمولا خواسته میشد از کسی که رتبه اول را دارد، هر هنری دارد ارائه بدهد، آواز بخواند، ساز بزند یا غیر از اینها که من گفتم دکلمه خواهم کرد. یادم هست شعری از پروین اعتصامی خواندم و آن این بود: «اینکه خاک سیهش بالین است/ اختر چرخ ادب پروین است» و تا آخر شعر را خواندم. از پشت شیشه در اتاق فرمان دیدم آقایی مدام این طرف و آن طرف میرود و لبخند روی لبهایش است. برنامه که تمام شد، وقتی وارد اتاق فرمان شدم دیدم مدیر وقت رادیو بهنام آقای فتورهچی که دیگر هرگز او را بعد از فعالیت در آبادان ندیدم، گفت صدای شما صدای شاخصی است. من آن موقع ۱۳یا ۱۴سال سن داشتم و محصل دبیرستان بودم. گفت از شما میخواهیم در برنامههای نمایشی رادیو شرکت کنید، گفتم اگر پدرم اجازه بدهد قطعا و پدرم را دعوت کردند. پدرم گفت به این شرط که آسیبی به درسش نخورد اشکالی نمیبینم ولی به مجرد اینکه ببینم آسیب به درسش میخورد، مانع حضورش خواهم شد که از بخت خوش، چنین اتفاقی نیفتاد. بعد از یکی دو هفته در ۱۴سالگی صاحب یک برنامه مستقل شدم و بهقول امروزیها یک سلبریتی شدم. در رادیو آبادان و هر کجا که میرفتم با انگشت مرا نشان میدادند. شاید این بزرگترین نعمتی بود که نصیبم شد. من شهرت را در سالهای نوجوانی تجربه کردم و دیدم آدم مشهور چه خصوصیاتی باید داشته باشد، چه لذتهایی دارد و چه خطراتی سر راهش است. این است که بعد از دوران یکی دو ساله رادیو نفت آبادان هرگز شیفته شهرت نشدم. گاهی وقتی مرا در خیابانها میدیدند و از من تعریف میکردند، همسر مرحومم میگفت چرا اینقدر سرد تشکر میکنی؟! در پاسخ میگفتم اینها حرفهای لحظهای و فراموششدنی است. هرگز شیفته، دلباخته و ذلیل شهرت نشدم.