هر آنچه که هست، اولین هفته جشنواره مثل برق و باد گذشت… اما جدای از فیلم دیدن و نوشتن از این فیلمها، یکی از جذابیتهای کن برای ما خبرنگاران و منتقدین، جر و بحثهای بعد از دیدن فیلمهاست. وقتی که در یکی از سالنها یا تراسی که به خبرنگاران اختصاص داده شده، از روزنامهها و مجلات مختلف، از کشور و ملیتها و مذهبهای مختلف، دور هم جمع میشویم و درباره فیلمی که دیدهایم حرف میزنیم و بحث میکنیم.
در این جور مواقع حتی لازم نیست که همدیگر را از قبل بشناسیم. هر کسی از راه میرسد و چیزی میگوید و بدون سعی در قانع کردن همدیگر، از چرای دوست داشتن یا نداشتن فیلم میگوییم. بسیار کم پیش میآید که همگی بر روی فیلمی توافق داشته باشیم اما گاهگداری حتی این اتفاق نادر هم پیش میآید. یکی از نمونههای این توافق فیلم «پارازیت» ساخته «بونگ جون-وو»، محصول کشور کره بود که همه را راضی کرد و البته نخل طلای آن سال کن (سال ۲۰۱۹) را از آن خود کرد. اما فکر نکنید که فیلمی که همه منتقدین را راضی میکند، حتما برنده از میدان مسابقه بیرون میآید. گاهی دقیقا خلاف این اتفاق هم میافتد.
هیچوقت یادم نمیرود که ۹ سال پیش (جشنواره کن ۲۰۱۶) برای فیلم «تونی اردمن» ساخته «مارن آده»، فیلمساز آلمانی، چه اتفاقی افتاد. آن سال هم همه موافق بودیم که این فیلم بهترین جشنواره و لایق نخل طلاست. فیلمی که در مجله «اسکرین» که به فیلمهای هر سال بخش مسابقه از نگاه چندین منتقد بزرگ از اقصی نقاط دنیا، نمره میدهد، با اختلاف بهترین نمره را داشت و جایزه «فیپرچی» که جایزه بهترین فیلم از نگاه منتقدین است را هم دریافت کرد.
در آخر اما «تونی اردمن» بدون حتی کوچکترین جایزهای جشنواره را ترک کرد تا همه ما متحیر بر جا بمانیم که چگونه سلیقهمان آنقدر با هیات داوران که آن سال «جرج میلر»، فیلمساز استرالیایی، ریاستش را بر عهده داشت میتواند تفاوت داشته باشد… همه اینها را گفتم که بگویم نظرات و سلیقهها متفاوتند و همین هم از جذابیتهای سینماست.
بنابراین نظرات و نقدهایی که هر خبرنگار و منتقدی مینویسد کاملا شخصی است و خوب و بد مطلقی وجود ندارد. امسال و تا اینجای کار که نیمی از جشنواره گذشته است اما هنوز هیچ فیلمی نتوانسته خبرنگاران و منتقدین را متفق القول کند. من و منتقدین مجله اسکرین اما تا به اینجای کار با هم موافقیم، چون از نظر آنها هم تا به اینجای کار، بهترین فیلم جشنواره «دو دادستان» (با نمره ۳/۱ از ۵) بوده است.
فیلمی که همان اول کار برایتان از آن نوشتم. بعد از این فیلم «صدای افتادن» (با نمره ۲/۸) در رتبه دوم است و «موج نو» و «مامور مخفی» (که امروز برایتان از آن مینویسم) با نمره ۲/۷رتبه سوم را بهطور مشترک به خود اختصاص دادهاند. راستش را بخواهید اما در ته دلم خوشحالم که هنوز فیلمی که همه را راضی کند به نمایش درنیامده چون دو فیلم ایرانی حاضر در بخش مسابقه، هنوز هیچ کدام به نمایش در نیامدهاند… حالا اما میخواهم برایتان از سه فیلم دیگر حاضر در بخش مسابقه بنویسم که هر سه به نظرم خوب بودند اما هیچ کدام نتوانستند از نظر من لایق نخل طلای امسال باشند.
«رنوار» – چی هایاکاوا
فیلم «رنوآر» داستان «فوکی»، دختر ۱۱ سالهای در توکیوی دهه ۱۹۸۰ را روایت میکند که با بیماری لاعلاج پدرش و فشارهای زندگی خانوادگی مواجه است. او در تلاش است تا با واقعیتهای تلخ زندگی کنار بیاید و مسیر رشد و بلوغ را به تنهایی پیدا کند… این فیلم ژاپنی، ساختهای شاعرانه، آرام و وسواسی درباره غم و گناه، است، بدون اینکه زیاد از حد احساساتی شود.
داستان با ریتمی کند آغاز میشود و به آرامی جلو میرود و با گذشت زمان و به تدریج، جذاب و جذابتر میشود. این فیلم تصویری همدلانه از دوران کودکی را درجامعهای که با مشکلات فراوانی از جمله مشکلات اخلاقی و مخصوصا تنهایی و فشار آن روبه رو است به ما نشان میدهد. «یویی سوزوکی» یازدهساله که نقش اصلی فیلم را بازی میکند، زیباست و با بازی دلنشینش همه را با خود همراه میکند.
فیلم «رنوار» را دوست داشتم اما کندی اولیه آن و پایانبندی دو سه مرحلهایش دو مشکل من با این فیلم است. با کندی اولیه آن میتوانم کنار بیایم اما با سه پایان بندیاش کمتر. در آخر فیلم، انگار سه سکانش پشت سر هم وجود دارند که هر کدام به تنهایی میتوانستند سکانس آخر این فیلم باشند، اما حضور هر سه در پشت هم، سر درگممان میکند که چرا فیلم سهبار تمام میشود! منتقدین مجله «اسکرین» از این فیلم اما خیلی خوششان نیامده و به آن نمره ۲/۵ دادهاند.
«مامور مخفی» – کلبر مندونسا فیلیو
در سال ۱۹۷۷، «مارسلو»، متخصص فناوری، از گذشتهای مرموز فرار میکند و به زادگاهش «رسیف» بازمیگردد. او در جستوجوی آرامش و ساختن زندگی جدید با پسر کوچکش است، اما بهزودی متوجه میشود که این شهر کوچک، در دوران دیکتاتوری نظامی و خفقان آن زمان، مکانی امن برای زندگی نیست… این فیلم که محصول کشور برزیل است، فیلمی شخصی است که به دوران تاریک دیکتاتوری نظامی برزیل میپردازد.
«کلبر مندونسا فیلیو» که قبلا خودش منتقد فیلم بوده است، در آخرین ساختهاش، این فیلم دو ساعت و چهل دقیقهای، به بررسی مقاومت، نقش هویت در زندگی انسان و تاریخ پنهان کشورش میپردازد. در این فیلم خوش تصویر، که در آن رنگهای زنده و گرم غالبند، میتوانیم خلق و خوی مردم برزیل و مناظر زیبایی از این کشور ببینیم. شخصیتهای فیلم تعمدا اغراقآمیزند و صحنههایی مانند پای قطعشدهای در شکم کوسه یا تیر خوردن پلیسان، فضایی کارتونی و در عین حال تأملبرانگیز ایجاد میکنند.
«مامور مخفی» را با ترکیب داستانی سیاسی، ساختار روایی غیرمتعارف و بازیهای قدرتمند، شاید بتوان یکی از آثار برجسته سینمای برزیل در سالهای اخیر محسوب کرد. پیام عمیق و کارگردانی خوب این فیلم، تجربهای جذاب را برای تماشاگر رقم میزند. این فیلم اما ساختاری نامنسجم دارد که با اینکه خواسته کارگردان بوده تا پیچیدگیهای دوران دیکتاتوری نظامی در برزیل را نشان دهد، مرا اما تا حدی از فیلم به بیرون کشید و خسته کرد.
«مامور مخفی» همانطور که بالاتر گفتم، تا به اینجای کار با نمره ۲/۷ از منتقدین مجله «اسکرین» توانسته در کنار «موج نو» رتبه سوم بهترین فیلم را کسب کند. راستش «مامور مخفی» را برای یک روز تعطیل، وقتی در خانه روی کاناپهتان نشستهاید، یا در روزی تابستانی، در سینمایی سر باز حتما توصیه میکنم. اما اگر سوالتان این است که «مامور مخفی» لایق بردن نخل طلای امسال جشنواره کن است، جوابم قطعا منفی است.
«عقابهای جمهوری» – طارق صالح
«جورج فهمی»، بازیگر مشهورمصری است که به فرعون صحنهها معروف است. او ناگهان مورد غضب مقامات قرار میگیرد و برای نجات موقعیت خود، مجبور میشود تا تحت فشار نقش رییسجمهور السیسی را در فیلمی تبلیغاتی (پروپاگاندا) برای دولت بازی کند.
«جورج» بهتدریج وارد دایره قدرت میشود و با همسر مرموز وزیر دفاع کشور، رابطهای پنهانی را آغاز میکند. او بهطور ناخواسته وارد بازی خطرناک سیاست میشود … «عقابهای جمهوری» آخرین ساخته «طارق صالح» کارگردان سوئدی، داستانی درباره فشارهای سیاسی و شخصی است که یک بازیگر را به مرز فروپاشی میرسانند. «طارق صالح» که مادرش سوئدی و پدرش مصری هستند، با این فیلم، سهگانه (تریلوژی) خود بر روی «قاهره» را به اتمام رساند.
او اولین فیلم این تریلوژی «قاهره محرمانه» را در سال ۲۰۱۷ ساخت. «صالح» با دومین فیلم خود از این سری «توطئه در قاهره» (پسری از بهشت) در سال ۲۰۲۲ (که از آن برایتان نوشته بودم) توانست جایزه بهترین سناریوی جشنواره کن را از آن خود کند. او امسال با «عقابهای جمهوری» این سهگانه را کامل کرد. «طارق صالح» که در هر سه این فیلمها بهطور مستقیم به سیستم و دولت مصر حمله میکند، دیگر نمیتواند به مصر سفر کند. حضور او در مصر مساوی با بازداشت فوری او خواهد بود.
و البته هیچ کدام از این سه فیلم هم حق نمایش در مصر را ندارند… «صالح» این آخرین فیلم خود را هم به مانند «توطئه در قاهره» در خارج از مصر ساخته و قاهره را در خارج از قاهره بازسازی کرده است. او در این آخرین ساخته خود داستانی تیره و پرتنش را روایت میکند که «فارس فارس» در نقش «جورج فهمی» در آن خوش درخشیده است. اگرچه این فیلم به اندازه «توطئه قاهره» درخشان نیست، اما همچنان تماشاگر را شگفتزده میکند.
فیلم بهخوبی تضاد بین هنر و قدرت را به تصویر میکشد و نشان میدهد که چگونه یک هنرمند میتواند در دام سیاست گرفتار شود و تحت فشارهای سیاسی و شخصی، دست به تصمیماتی خطرناک بزند. برای کسانی که تجربه زندگی در سایه دیکتاتورهایی اینچنینی را دارند، داستان این فیلم تجربهای آشناست. جایی که حرف زدن برعلیه نظام مجاز نیست، از حقیقت نباید گفت، از سایه خود باید ترسید، دروغ گفتن لازمه زنده ماندن است و زور حرف اول را میزند… «عقابهای جمهوری» تمام عناصر یک تریلر سیاسی موفق را دارد: بازیگرانی قوی، داستانی جذاب و موضوعی حساس. اما فیلم در اجرا دچار مشکل است چون نمیداند که میخواهد کمدی باشد یا درام یا تریلر.
اینعدم تمرکز باعث میشود که تماشاگر سردرگم شود که آخر سر با چه فیلمی روبه روست. از طرف دیگر دیالوگها و اتفاقات گاه گلدرشتند و توی ذوق میزنند. داستانهای کوچکی هم در فیلم (مثل مشکل دینی «جورج» که حق طلاق از زنش را ندارد) مطرح شده و سپس در هوا ول میشوند و دیگر کسی به سراغشان نمیرود… این مشکلات داستانی باعث شدهاند که «عقابهای جمهوری» با وجود موضوع جذاب و نگاه تیزبینانهاش نتواند بیشتر از این توجهها را به خود جلب کند.
امروز بالاخره نوبت سینمای ایران است و نمایش اولین فیلمش. «یک تصادف ساده» ساخته کارگردان بزرگ کشورمان «جعفر پناهی» امروز در سالن اصلی کاخ جشنواره «لویی لومییر» به نمایش در میآید. حتما از این نمایش، استقبال تماشاگران و منتقدین و خود فیلم برایتان خواهم نوشت.