ستایش و تقدیرهای زیادی از هنر شما شده است؛ چهرههای جهانی بسیاری از هنر و کار شما تعریف کردهاند و این برای هنرمندان ما کمتر پیش آمده. به عنوان مثال مجسمه صلح شما برگزیده و در جهان دیده شد، این موفقیت را نتیجه چه چیزی میدانید؟ آیا فقط تلاش خودتان بود؟
یقینا تلاش خودمان بوده اما در راستای مثالی که زدید، اجازه دهید داستان پدید آوردن تندیس صلح را برایتان تعریف کنم.
دوران جنگ بود که دغدغهام این شد که چه میشود اگر جنگ نباشد، در نتیجه به صلح اندیشیدم.
جالب این است که شما به بازنمایی و بازآفرینی نمادهای مشهور و جاافتاده صلح نپرداختید، مانند کبوتر معروف پیکاسو بلکه به تابش مفهوم صلح و آشتی از طریق تندیس یک جفت قو پرداختید. این انتخاب، خود حاوی بسیاری مفاهیم ضمنی و تازه است؛ درباره این موضوع توضیح دهید.
دراینباره مطالعه گستردهای انجام دادم و خیلی چیزها را سنجیدم. این بررسی و پژوهش حدود دو سال طول کشید و درنهایت دریافتم که قو بهترین نماد و نمونه برای این کار است. من قو را انتخاب کردم.
بعد از پژوهش و مطالعه، به جای کلمه جنگ در برنامه پدید آوردن اثر، به گنجاندن واژه صلح پرداختم و نهایتا این کار را بعد از دو سال مطالعه انجام دادم.
جریان آفرینش تندیس صلح؟
در حقیقت مجسمه صلح بازتابی از سه مفهوم است: صلح، واژه علی و عشق. درحقیقت «صلح، عشقِ علی».
سازمان یونسکو در فرانسه مسابقهای برگزار کرد و از هنرمندان دعوت کردند در زمینههای آموزشی شرکت کنند. همسرم به من گفت که این تندیس صلح را شرکت دهم. من چندان راغب نبودم اما با اصرار او، کار را به یونسکو ایران نشان دادم که پسندیدند و ما را به سازمان صلح جهانی معرفی کردند. با بررسی آثار از کشورهای مختلف، نهایتا دو اثر نهایی شد که یکی از آنها اثر من بود و اعلام شد که علاوهبر یک برنده جایزه نقدی ۶۵ هزار یورویی، به اثر اینجانب نیز تقدیرنامه اهدا شده است. الان مجسمه صلح من روی میز دفتر مدیرکل یونسکو قرار دارد. ارتفاع تندیس صلح ۵۰ سانتیمتر است.
زندگی هنری شما فراز و نشیب زیادی داشته و درواقع جستوجوی زیادی کردهاید. این جستوجوهای درونی، شما را به کجا رسانده است؟ در بخش سفر درون و خودشناسی چه کشفیاتی داشتید؟
وقتی که مدتها مطالعه کردم، به این نتیجه رسیدم که خدا هست، و بر این مبنا که من آفریده خدا هستم، اگر شبانهروز سرم را به زمین بگذارم و تعظیم کنم، باز هم کمکاری کردهام بنابراین همه کارها را با وضو انجام میدهم.
کار برای شما عبادت است، این سفر در بیکرانهای عشق خدا را به یکی از دورههای کاریتان یعنی «خاک» پیوند دهیم؛ همان چیزی که ما خودمان هم از آن پدید آمدهایم؟
پیش از دوران انقلاب کتابی برای آموزش و پرورش نوشتم. مقدمه آن کتاب بر اساس آیه «إِنَّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیهِ رَاجِعونَ» بود. البته مهندس حسین پورنادری نیز با من همکاری داشت.
موضوع اصلی بر سه محور انسان، مادهای که در محیط وجود دارد و محیطی که در آن بیشک، محصولهای انسان شکل گرفته بود. این سه عنصر در چرخهای دایرهای در مفهوم «إِنّا لِلّهِ و انا الیه راجعون» کنار هم قرار میگیرند و در هم تنیده میشوند.
شهید جواد باهنر که در آن زمان معاون آموزش پرورش بودند، این اثر را امضا کردهاند. همچنین به آقای نائینی، مدیرکل تحقیقات و برنامهریزی، پیشنهاد دادند که کتاب هنری آقای حسین فخیمی زودتر بررسی شود و تصمیم روشنی در مورد آن گرفته شود. همچنین در زمینه همکاری ایشان تشکر کردند.
مقدمه کتاب با این جمله شروع میشود: «من خاک هستم او آب است». خاک وقتی با آب ترکیب شود، گِل میشود.
خاک بهعلاوه آب مساوی گِل است.
خاک رس یکی از انواع خاک است که چسبنده و شکلپذیر است.
انسان، کاملترین موجود هستی است و از گِل آفریده شده و خداوند از روح خود در او دمیده است.
اگر من، یعنی خاک را بشناسید و با ویژگیها و کارایی من آشنا شوید، یا با من بیشتر خو بگیرید، میتوانید مرا به هر شکلی که بخواهید درآورید.
در کتاب، نمونههایی از مواد مختلف مثل سنگ، چوب، فلز، پوست، پشم و استخوان و… نیز آورده شده تا تنوع و قابلیت شکلپذیری آنها نشان داده شود.
کودکی شما چگونه به شکوفایی خلاقیتتان کمک کرد؟
از سه سالگی به نوعی خلاقیت داشتم. یادم میآید زیر کرسی نقاشی میکشیدم.
با گِل و خمیر نان، اشکال میساختم. دایی و مادربزرگم همیشه مرا تشویق میکردند. این تشویقها باعث خلاقیت و رشد من شد.
در اسپانیا که درس میخواندید، چگونه روزگار میگذراندید؟
من در اسپانیا روزانه ۲۰ساعت به عشق ایران درس میخواندم و کار میکردم و ۲۶۰واحد درسی را در دوسال و نیمه گذراندم. همیشه حس وطندوستی را در دل داشتم.
علاوه بر این وطندوستی، درباره کارهایی که در فضای دفاعمقدس انجام دادید، مثلا نشانهایی برای رزمندگان طراحی کردید لطفا، کمی توضیح دهید.
برادرم همیار دکتر چمران بود و با هم، زندگی در شرایط سخت و جنگهای نامنظم را آموزش میدادند.
یک روز مهندس چمران به برادرم گفت ما چند نشان نظامی را برای طراحی داریم اما دو سال است معطل مانده و کار به جایی نرسیده. برادرم که از تخصص من اطلاع داشت، گفت ایشان میتواند این کار را انجام دهد.
در نتیجه، طراحی و اجرای نشانهای ذوالفقار و فتح بهعهده من گذاشته شد که این نشانها از سوی رهبری به امرای سپاه و فرماندهان ارتش اهدا میشود.
یادی کنیم از سفارش شهید صیاد شیرازی برای طراحی نشان ارتش به شما؟
بله، این مرد بزرگ، سفارش طراحی و ساخت نشان ارتش را به اینجانب واگذار کردند. این نشان ترکیبی است از شمشیر و سنبل گندم که نماد ارتش محسوب میشود و من آن را به صورت مدال ساخته و تحویل دادم.
درباره پیکره خیام؟
شهردار فلورانس ایتالیا و سفیر ایران در رم طی دو نامه جداگانه از من خواستند به مناسبت بزرگداشت نهصدمین سالگرد خیام، اثری درخور آفریده شود.
تا آن زمان، من خیام را فقط بهعنوان شاعر میشناختم اما پس از شش ماه مطالعه پی بردم که خیام میلی به شاعربودن نداشته. او انسانی با دانش ریاضی، نجوم، فلسفه و بهطور کلی حکیمی بود با دیدگاههایی خاص و سکوتی معنادار. من در کتابخانهها به مطالعه صدجلد کتاب درباره خیام پرداختم و این پژوهشها و ساخت پیکره حدود دوسال به درازا کشید. در این دوره پنج ماکت ساختم و از اشخاص صاحبنظر، منجم، ریاضیدان، خیامشناس، مردمشناس، باستانشناس و هنرمندان برجسته کشور دعوت کردم درباره این اثرها نظر دادند که سرانجام پس از ساختن ماکتها نتیجه مشخص شد سپس مدل یکیکم را با گچ طی دوماه پدید آوردم و توانستم اثر نهایی را دوماهه با موفقیت بسازم. در جستوجوی سنگ مناسب برای پیکره خیام حتی کشورهای دیگر را هم بررسی کردم پس از یکسال مطالعه در شرق ایران، افغانستان، تایلند و چین سپس در یونان، مقدونیه، ایتالیا و… وقتی داشتم ناامید میشدم، در نهایت بار دیگر به ایران و ازنا در لرستان رسیدم و سنگ مناسب را برگزیدم.
ما از قدیم بهدلیل یکتاپرستی کمتر مجسمهسازی کرده و بیشتر روی سنگنگارهها و سنگ برجستهها تمرکز داشتیم. نظر شما درباره گذشته هنری ما و سنگنگارهها چیست؟
در طول تاریخ ما سنگنگاری کار بسیار ارزشمندی بوده است، مثل نمونههایی که در تختجمشید با آن ظرافت و ریزهکاریهای ارزشمند همچنین سنگنگارههای کرمانشاه (تاقبستان و…) هست. یا گچکاریهای ما که بسیار کارهای چشمگیری هستند. این آثار اهمیت و ارزش خاصی دارند.
از فضای آموزشی کشور بهویژه در هنر یادی میکنید؟
نحوه آموزش در فضای آموزشی ما نمرهمحور است و فضای بازار کار، به اصطلاح، کپیکاری است اما روندی که در مکتب شهر«تندیسان» ایجاد کردیم تا حدودی این دو مشکل را حل میکند.
شهید رئیسی بودجهای به مبلغ ۵۰۰ میلیارد تومان اختصاص داد و بعد مجلس و شورای نگهبان هم این بودجه را تأیید کردند. در نتیجه، ۱۰۰ میلیارد تومان برای حل این مسأله از آن بودجه تخصیص داده شده است.
به نظرتان این روند به کجا میرسد؟ چه خواهد شد و چه تأثیری خواهد داشت؟
مکتب شهر تندیسان از نظر نحوه آموزش میتواند ایران و دنیا را متحول کند.
قبلا هم فرموده بودید که مدرسه و دانشگاه هنرمند نمیسازند؛ هنرمند باید در ذات خودش به درخشش رسیده باشد؟
بله، هنرمند ساخته نمیشود، ولی آموزش میتواند راهنمایی کند. خلاقیت درونی هم هست، این بخش مهم است.
وقتی من از سفر درونی شما صحبت کردم، یکی از آن بزنگاهها، لحظات خاص و سرنوشتسازی که در سفر درونیتان، در بینشتان، در هنر و خلاقیت شما رخ داد، چه زمانی بود؟ با کدام اثر؟
پیکره خیام من. آن دستاورد، الان انعکاس خوبی در دنیا دارد و ویژگی خاصی پیدا کرده است. دلیلش این است که در آفرینش این اثر، من به پول فکر نکردم؛ بدون تردید، عشق بود.
شما با سنگ آشنایی دارید یا سنگ با دست شما؟ یا هر دو؟ منظورم البته هر مادهای است.
من با هر مادهای کار کردهام؛ بله، شیشه، سنگ، چوب، رزین، سفال… هر کاری که پیش آمده، من انجام دادهام. ولی تصمیمگیرنده اصلی خود من بودم، نه ماده.
وقتی به دستانتان نگاه میکنید، به این دستانی که این هنرها را آفریده و میآفرینند، چه چیزی به ذهنتان میآید؟ به چه میاندیشید؟
خدا به یادم میآید.
عرض کنم که روی فلسفه نماز فکر کردهام و حرف دارم. من به این نتیجه رسیدم نمازی که خوانده میشود آن نیست که باید باشد. نکته این است که وقتی میگوییم «بسماللهالرحمنالرحیم»، مردم فکر میکنند خدا فقط بخشنده است. در حالی که این فقط معنای ظاهری است.
من با خودم روزی چندینبار تکرار میکنم: «من مهربانم و بخشندهام.» من باید مهربان و بخشنده باشم.
در نتیجه، دیگر از کسی کینه و عقده ندارم، چون فقط خدا را خالصانه میبینم.
این نگاه تأثیر عمیقی روی نماز من گذاشته است.
یک آقای رانندهای که نماز نمیخواند، وقتی این فلسفه نماز را برایش گفتم، خودش نمازخوان شد، همسرش هم نمازخوان شد و بچههایش هم نمازخوان شدند.
در پیکره خیام اینگونه میبینم، اندیشهورزی، فرهیختگی و فرزانگی و… کاملا هویداست. ویژگیهای خاص و منحصر بهفرد این فیلسوف بزرگ نیز در کار شما جلوهگر است. چگونه به چنین رسایی و روشنی بیان دست یافتهاید و چه شیوهای در خلق اثر خود به کار بردهاید تا چنین تاثیرگذاری عمیقی بر مخاطب داشته باشد؟
در طراحیهای خود، همیشه سعی کردم معانی عمیقی را که با حماسه و منابع الهامبخش مرتبط هستند، در نظر بگیرم.
داستان ساخت پیکره خیام ۱۵ سال طول کشید.
البته وقتی من برای کاری قرارداد میبندم، نمیپرسم چقدر پول میدهید؛ میپرسم هزینه کار چه مقدار خواهد شد. بعد هر کسی به انصاف خودش حقالزحمهای پرداخت میکند.
هر قطعهای که وارد ایالات متحده آمریکا میشود، در گمرک کارشناسی و قیمتگذاری میشود. پیکره خیام، برای تعیین مبلغ پرداخت حق گمرکی، ۳۰ میلیون دلار قیمتگذاری شد، در حالی که شهرداری بابت آن تنها ۷۵ میلیون تومان به من پرداخت کرد و من بهسختی توانستم هزینههای آن را تأمین کنم.
برای پیکره بسیجی نیز ۷۵ میلیون تومان پرداخت شد.
یا مثلا برای پیکره محیطبان تنها ۱۲ میلیون تومان پرداخت کردند، آن هم از آغاز تا پایان کار؛ در حالی که ۵ میلیون تومان از هزینهها را از محل فروش طلاهای همسرم تأمین کردم تا بتوانم کار را به پایان برسانم.
یکی از آثار شما مربوط به نماد مقاومت بود. مسابقهای از سوی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس برای طراحی پیکره بسیجی برگزار شد؛ داستان آن چگونه بود؟
در ابتدا تصورم بر این بود که پیکره یک رزمنده را طراحی کنم، اما بعد دریافتم که صرفا رزمنده بودن کافی نیست. بنابراین اندیشیدم که پیکره، سوار بر اسب باشد. در نتیجه، اسب و رزمنده را در یک پیکره تلفیق کردم.
خاطرهای درباره پیکره خیام؟
بله، هیأتی از کارشناسان حوزه هنری و گروه هنرهای تجسمی کشور به اینجا آمدند و پیکره خیام را مشاهده کردند، اما اظهار داشتند که این اثر فاقد ارزش هنری است.
واقعا چنین گفتند؟
بله، اما اهمیت ندارد، زیرا آن اثر را رد کردند. با این حال، همان اثر در سطح جهانی انعکاس یافت و در ایالات متحده مورد توجه قرار گرفت و درخشید. ما در این مسیر، آسیبهای فراوانی دیدیم…
آسیب زمانی شدیدتر است که از سوی «خودیها» وارد میشود.
از میان هنرمندان، کدام مجسمهسازان را تحسین میکنید و به آثارشان علاقهمند هستید؟
استاد ارژنگنژاد، و البته استاد صدیقی که آثار قابل توجهی دارند.
و سخن پایانی؟
به نظر من، شایسته است به دانشجویان و هنرجویان آموزش دهیم که در پی کسب درآمد از راه هنر نباشند. نباید برای پول به این مسیر وارد شوند. اگر واقعا به کاری عشق میورزند، آن را دنبال کنند. جملهای که همواره به جوانان گفتهام این است:
اگر کاری را از ته دل دوست داری، انجامش بده؛ و اگر چنین نیست، به آن نپرداز.
باکس
مسئولیتپذیری هنرمندان نسبت به انقلاب
برای من انقلاب خیلی جدی بود و احساس مسئولیت میکردم که از انقلاب حمایت کنم و از کنار آن بیتفاوت نگذرم.
الان که به دستاوردهایم نگاه میکنم، میبینم که وضع آن زمان خیلی با امروز متفاوت بود. آن موقع همه عاشق بودند؛ چه کسانی که در جبهه و جهاد شرکت کردند، چه آنهایی که در انقلاب و دیگر تحولات حضور داشتند.
اما امروز نهتنها آن شور و عشق وجود ندارد، بلکه سوءاستفادههایی هم دیده میشود.
چون بعضیها پستهای بالا میگیرند اما به درد مردم نمیرسند.
من به صراحت نمیتوانم همهچیز را بیان کنم، ولی بهنظر من باید با نگاه دقیقتری به این مسائل پرداخت و از آنها درس گرفت تا بتوانیم راهی برای بهبود پیدا کنیم.