«پیکر محمدعلی فردین عضو سابق تیمملی کشتی و بازیگر فیلمهای پیش از انقلاب از محل ورزشگاه شهید شیرودی به سمت قطعه هنرمندان بهشتزهرا تشییع شد.»این جملات شاید امروز، عادی به نظر برسند، اما شنیدن آنها در روز ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۹ از زبان فواد بابان مجری اخبار تلویزیون شبکه یک عادی نبود. آخرین خبری که به طور رسمی درباره محمد علی فردین منتشر شده بود خبر پایان زودهنگام فیلم «برزخیها» بود. خبر کوتاه و بدون هیچ توضیحی بود. توضیح در تصاویر گزارشی بود که بعد از خبر پخش شد. گزارشگر از مرگ و تشییع دو بازیگر خبر میداد. نعمتالله گرجی که چند روز قبل درگذشته بود و غریبانه به خاک سپرده شده بود و محمدعلی فردین که تصاویر خبر از حضور هزاران نفر در تشییع این ستاره ورزش و سینمای ایران میداد.
ستارهای که گمان میرفت، با غیبتش از صحنه سینما از خاطرها محو شده باشد، اما جمعیت انبوهی که صبح روز شنبه ۲۰ فروردین در ورزشگاه شهید شیرودی برای وداع با فردین جمع شد، نشان میداد که مردم ستاره فیلمهای عامهپسند که در آثارش فتوت و جوانمردی را به شکل همهگیری توصیه میکرد و دوست صمیمی جهان پهلوان تختی بود، فراموش نکردهاند. محمدعلی فردین ۱۵ بهمن ۱۳۰۹ در تهران در خیابان ادیبالممالک خیابان ری به دنیا آمد. پدرش علی گل فردین هرچند کارمند اداره تسلیحات بود، اما بازیگر تئاتر و از دوستان تقی ظهوری بود. فردین ابتدا بخت خود را در ورزش امتحان کرد و با وجود مخالفت پدرش سر از باشگاه نیرو و راستی در آورد و کشتیگیر شد.
او به گفته مربیاش کشتیگیری باهوش بود و بیشتر از آن که به زور بازو تکیه کند با هوشش بازی میکرد. فردین بعد از آن به باشگاه تهران رفت و زیر نظر حبیبالله بلور که بعدها از دوستان نزدیکش شد و در فیلمهایش هم بازی کرد، کشتی حرفهای را ادامه داد. در همین زمان بود که با جهان پهلوان غلامرضا تختی آشنا شد و دوستی آنها تا زمان درگذشت تختی ادامه داشت. در سال ۱۳۳۳ در وزن ۷۳ کیلو وارد تیم ملی کشتی شد و در دومین دوره مسابقات جهانی در سال ۱۹۵۴ مدال نقره را بهدست آورد. در سال ۱۳۳۶ از کشتی آزاد به کشتی فرنگی رفت و در سال ۱۳۳۷ قهرمان کشور شد.
درباره چگونگی حضور فردین در سینما، ۲ داستان وجود دارد. داستانی است که خودش تعریف میکند و داستانی که ناصر ملک مطیعی در کتاب خاطراتش نوشته است. فردین در کتاب «سینمای فردین» غلام حیدری نشر قطره، تعریف میکند که زمانی که برای دیدن یک فیلم وسترن به سینما متروپل/ رودکی رفته به طور اتفاقی با دکتر اسماعیل کوشان، تهیه کننده و مدیر پارس فیلم ملاقات میکند و پیشنهاد بازی در فیلم «چشمه آب حیات» را به کارگردانی سیامک یاسمی همان جا مطرح میشود. اما ملک مطیعی در کتاب خاطراتش مینویسد که دکتر کوشان تمایل داشت که فیلمی با حضور تختی بسازد.
ملک مطیعی موضوع را با تختی را در میان میگذارد و او ضمن رد پیشنهاد بازیگری، دوستش محمد علی فردین را معرفی میکند. اولین حضور فردین در فیلم دوقلوها ساخته سیامک یاسمی رقم میخورد. حضوری در حد یک عبور از خیابان در یک نمای عمومی. اما همین حضور زمینه آشنایی او با یاسمی و بازی در فیلم چشمه آب حیاب را فراهم میکند. حضور فردین در سینمای ایران با موفقیت ملودرامهایی که در میانه دهه ۴۰ بازی میکرد. به اوج خود رسید. او جوان اول سینمای ایران بعد از افول ناصر ملک مطیعی شده بود. موفقیت فیلم گنج قارون (۱۳۴۴) نقش مهمی در تثبیت ستارگی فردین داشت. تشکیل مثلث فردین بازیگر، چنگیز جلیلوند گوینده و ایرج خواننده اقبال عمومی پیدا کرد و باعث تداوم حضور موفق شخصیت جوانمرد تهیدست، علی بی غم فیلم «گنجقارون» در فیلمهای دهه ۴۰ شد. موج فیلمهای فردینی در سال ۱۳۴۷ با سلطانقلبها به اوج خود رسید. فیلمی که فردین سعی کرد تفاوتهایی در کاراکتر شخصیت محبوبش ایجاد کند.
این آخرین موفقیت بزرگ فردین در سینما بود. او در حالی دهه ۵۰ را در سینمای ایران شروع کرد که با حضور ستارههای جدید و تغییر ساختارهای روایی در سینمای فارسی دیگر محبوبیت سابق را نداشت، اما به شمایل همیشگیاش بهعنوان نمادی از شخصیت اخلاق مدار و پیرو صفات جوانمردی در سینمای ایران خدشهای وارد نکرد. زندگی خصوصی بیحاشیه و مردم داری معروفی داشت که از دنیایی پهلوانی و کشتی و هم نشینی با پهلوانانی، چون تختی با خود همراه کرده بود و همین به شخصیتی که در فیلمها بازی میکرد، ابعادی واقعی میداد.
پس از انقلاب و در سال ۶۱ به دعوت ایرج قادری و با هدف آشتی سینمای عامهپسند با فضای فرهنگی جدید، فردین در کنار چند ستاره دیگر در فیلم برزخیها بازی کرد. فیلمی که توسط نیروهای جوان انقلابی و به خاطر برخی تندرویها با وجود استقبال خوب مردم از پرده پایین کشیده شد و آخرین حضور او در مقابل دوربین سینما برای همیشه رقم خورد.فردین در سالهای دوری از سینما به مشاغل آزاد و سینما داری روی آورد؛ سینما نیاگارا/ جمهوری در سال ۳۷ با شراکت رحمان گلزار و بعدها با شراکت او با علی حاتمی اداره میشد. در سالهای بعد از انقلاب فردین در ایران ماند و دور از هیاهو بیشتر وقتش را در سینما یا در مغازه فرشفروشیاش در ابتدای پاساژ ونک میگذراند. با موها و ابروهایی که دیگر سفید شده بود و صدایش با آن صدایی که در فیلمها شنیده بودند فرق داشت.
چند تلاش برای بازگشت فردین به سینما به شکست منتهی شد. حضور در پروژههایی به کارگردانی کیومرث پور احمد و داود میرباقری همه در حد حرف و شایعه باقی ماند و محمد علی فردین هرگز روی پرده سینما دیده نشد. محمدعلی فردین ۱۸ فروردین ۱۳۷۹ به دنبال یک حمله قلبی در منزلش درگذشت. خبر تا شنبه در همه ایران پیچیده بود. جمعیت انبوهی در ورزشگاه شیرودی جمع شدند تا از ورزشکار قدیمی و ستاره سالهای دور سینما خداحافظی کنند. انگار تشییع فردین بزرگداشت مردمی صفاتی بود که فردین آنها را نمایندگی میکرد. او زمانی در مراسم درگذشت علی تابش گفته بود: «همه مردم هر روز زندگی میکنند تا یک روز بمیرند. ما هر روز میمیریم تا یک روز زندگی کنیم». اشاره تلخ او به زندگی دور از سینما بود. این سخن تلخ، اما با تصاویر وداع مردم با او تناقض عمیقی را رقم زد. انگار مردم میخواستند ثابت کنند که اصیل بودن اصل است، نه بر اسب بودن.