در بهترین فیلم کیمیایی «گوزنها» به خوبی میتوان لحظههای احساسی سینمایی را دید، یعنی تحقق بخشیدن و واقعی کردن تم و محتوای داستان در قالب «سینمای خود کیمیایی»، به عبارت دیگر به کار گرفتن تکنیکی که نهتنها تماشاگر را وامیدارد آن چه را روی پرده در هر لحظه میگذرد «ببیند»، بلکه کاری میکند که جلوه و تجسم واقعی آن لحظه خاص را در همان لحظه تجربه و احساس کند.
در بخشی از یادداشت پرویز نوری در روزنامه اعتماد آمده است: «… چرا هنوز هم ما باید مسعود کیمیایی را به مثابه یکی از مهمترین و بهترین فیلمسازان خودمان جدی بگیریم؟
این درست همان پرسشی است که رابین وود در کتاب خودش درباره هیچکاک کرده بود. او گفته بود دریغ چنین پرسشی که اصولا باید مطرح شود و افزوده بود اگر بشود واقعا سینما را به عنوان هنری مستقل به حساب آورد، به عینه در مورد کیمیایی میتوان همین خصوصیت را به کار گرفت. سینمایش غریزی و فطری است. شاید بتوان گفت سینمایی جوشان از درون خود او – آن گونه که ما همیشه منظور نظرمان بوده – به همین خاطر درک فیلمهایش (خاصه آن چه پیش از انقلاب ساخته) نیاز به درک ماهیت تکنیک و جوهر سینمای خود کیمیایی دارد. کافی است نگاهی داشته باشیم به «قیصر» او، میدانیم که فیلم ماندگاری است. فیلم همه زمانها که هیچوقت کهنه و رنگ باخته نمیشود (مثل بسیاری از فیلمهای بزرگ دیگر). یادم هست اولین نقد را بر این فیلم من در مجله «ستاره سینما» نوشتم با عنوان «سینمای ایران تولد یافت» و بعد دیگران به وفور دربارهاش نوشتند، «قیصر» گرفت و نوع سینمایی دیگر را سبب شد و در حقیقت رنسانسی در سینمای از پا افتاده ما ایجاد کرد.
چرا «قیصر» چنین کرد؟ به درستی نمیتوان پاسخی برای این سوال یافت. شاید آن سوی دیگر سینمایی بود که سالها بر آن سینما سایه انداخته بود. آن چه قیصر را از آن سینمای عامی و متعارف متمایز میساخت، نگاه و شکل بازگویی نامتعارف فیلمساز بود. درست در زمان و موقعیتی مناسب، درست در لحظهای که باید به وقوع میپیوست.
«قیصر» تکهای از جامعه بیعدالت، نامردمی و نابرابریها بود. تفاوت قیصر از آنجا ناشی میشد که قهرمان این بار بیش از آن چه ظاهری و مادی عمل کند، احساسی و درونی بود. برای همین هم بود که شخصیت او به آدمهای معمول بیشتر نزدیک بود تا یک قهرمان ساختگی. به همین رو مخاطب خود را در کنار «قیصر» و با او در کشاکش همه اتفاقات میدید. نظرم بر این است در بهترین فیلم کیمیایی «گوزنها» به خوبی میتوان لحظههای احساسی سینمایی را دید، یعنی تحقق بخشیدن و واقعی کردن تم و محتوای داستان در قالب «سینمای خود کیمیایی»، به عبارت دیگر به کار گرفتن تکنیکی که نهتنها تماشاگر را وامیدارد آن چه را روی پرده در هر لحظه میگذرد «ببیند»، بلکه کاری میکند که جلوه و تجسم واقعی آن لحظه خاص را در همان لحظه تجربه و احساس کند…