حسن میرباقری بازیگر شخصیت «ابراهیم» در سریال مختارنامه از چگونگی پذیرش ایفای این نقش گفت.
حسن میرباقری، نویسنده، کارگردان و بازیگر سریال «یلدا» که مهمان برنامه «سریالیست» با اجرای پدرام کریمی بود، در ابتدای این برنامه گفت: همیشه آدم اصرار دارد اتفاقی بیفتد، اما اتفاق دیگری میافتد. نویسندگی، بازیگری و خیلی کارهای دیگری که از ابتدای ورودم به این حوزه علاقه ام بود با کارگری صحنه از سریال امام علی (ع) شروع شد. بعدها وارد دانشگاه شدم. در حوزههای دیگر هم در بخشهای مختلف دیگر سریال سازی هم فعالیت داشتم، اما همواره اگر نوشتم و بازی کردم به امید این بوده است که روزی بتوانم کار مورد علاقه ام را بسازم.
او افزود: کارگردانی به یک وزنه خیلی سنگین تبدیل شده است. هربار به سمتش رفته ام یک طوری نشده است. شاید من خیلی نگاه ایده آل گرایی دارم و دوست دارم یک اتفاق خیلی شایسته در این زمینه بیفتد. شاید وقتش نرسیده است. میوهای است که هنوز کال است و نرسیده است. باید صبر کنم.
میرباقری در ادامه بیان کرد: سریال «یلدا» اولین کار بلند کارگردانی من بود و البته حضور داوود میرباقری به عنوان مشاور من بسیار تاثیرگذار بود. کار به دلایلی باید در یک تایم بسیار فشرده آماده میشد. زمانی به فیلمبرداری این کار تخصیص داده بودند و این زمان با توجه به کنداکتور پخش کمی زمان فشردهای بود. از جایی به بعد سیدداوود هم به کمک آمد و نتیجه اش محصولی شد که دیدید.
وی تصریح کرد: از حاصل کار راضی نیستم. به لحاظ جوهری کار بسیار قابل احترامی است و دوستش دارم. چون مفهوم خیلی گسترده و بدیعی را در یک ظرفی خواستیم بریزیم که خیلی نو بود. اما احساسم بر این است که در نیامد. بخشی به دلیل همان تعجیلی که وجود داشت بود.
بازیگر سلمان فارسی در ادامه درباره نقش ابراهیم بن مالک اشتر در «مختارنامه» گفت: یکی دو روایت در یکی از نسخ تحقیقی داریم و به این مورد برخورد کردم که براساس آنها ابراهیم بن مالک از دوستان نزدیک حضرت عباس (ع) بوده است.
او درباره نحوه اضافه شدنش به عنوان بازیگر در مختارنامه توضیح داد: «معصومیت از دست رفته» و «مختارنامه» پشت هم کار شدند. قرار نبود بازی کنم. سر معصومیت داشتم خودم را آماده میکردم که بتوانم کاری را بسازم. سرصحنه بودیم و نقشی بود آنجا و نمیدانم چه اتفاقی افتاد که بازیگری قرار بود بیاید و نیامد. رضا شریفی نیا گفت تو بیا بازی کن. در معصومیت از دست رفته چریکهایی هستند که یک جایی در یک مخفیگاهی کار رزمی میکنند و از مخالفین حکومت وقت دمشق هستند. این رل کوتاه را که بازی کردم خیلی به چشم آمد. دوستان زنگ زدند و گفتند تبریک میگوییم.
میرباقری اظهار کرد: بعد از اینکه سریال تمام شد، نگارش مختارنامه توسط سیدداوود هم تمام شد. او براساس نقش کوتاهی که در «معصومیت از دست رفته» داشتم و نقش را دوست داشت به من گفت میخواهم نقش ابراهیم را تو بازی کنی. ظرفیت را در آن چند سکانس دید. آن زمان شرایطی برای کارگردانی برایم پیش آمد و خودم نوشته بودم و قصه بحیرا در کودکی حضرت رسول (ص) بود. این اثر را که مرحوم حسینی نوشته بود بازنویسی کردم و میخواستم این را کار کنم. اما سیدداوود گفت فعلا بیا این طرف نیاز دارم این نقش را بازی کنی. من هم لبیک گفتم. آمدم و وظیفه بود و نقش را سپرده بودند. عادت دارم وقتی در کاری وارد میشوم و متعهد میشوم باید بهترین خودم باشم. اینکه نتیجه چه میشود را کار ندارم. مبنا را برکم نگذاشتن میگذارم.
قصه «معصومیت از دست رفته» داشت کمرمان را خرد میکرد
وی افزود: داوود یک روز ایدهای به من داد. گفت بیا کار مذهبی انجام بده. گفت من یک ایده دارم به تو میدهم. ایده «معصومیت از دست رفته» را داد. گفت این را بنویس و کار کن. روی نوشتن آن کار کردم. محمد بیرانوند خبرنگاری میخواند و به نوشتن سریال قصه و نمایشنامه علاقه داشت. داوود به او نزدیک شده بود و کارهایش را تعقیب کرده بود و یک طور رابطه شاگرد استادی پیدا کرده بودند. از این طریق محمد را بردم و گفتم کنار من باش. خیلی سخت بود. ۴- ۵ ماه به جنون رسیدیم. بسیار سنگین بود. محمد از یک لحظاتی فرار کرد. لحظاتی که شوذب مجنون میشود آن حس به ما رسیده بود. شرایط عجیبی بود. برای اولین بار جوگیر شده بودیم و در دل قصه رفته بودیم. قصه داشت کمرمان را خرد میکرد. شخصیت به عبارتی با ما همگن شده بود. با هم یکی شده بودیم. نتیجه کاردرآمد و شرایط به گونهای شد نتوانستیم آنجا کار کنیم. کار را به تلویزیون دادیم و روایت آنطور شد و قرائتی شکل گرفت و معصومیت از دست رفته شد.