همهچیز از چند عطسه و چند سرفه شروع شد تا دراگان و دستیارش وحید هاشمیان مبهوتِ رویاهای ملموس خود اسیر کرونای لعنتی شوند و در مهمترین روزها از اردوگاه تیم ملی دور بمانند.
در غیاب آنها، اما تیم ملی تنها نیست و سخنی به اشاره از سوی مردی که در این فوتبال بیحرمت، هنوز حرمت دارد میتواند تنور تمرینات را در آستانه نبرد با سربازان شام گرم کند.
مردی با بیش از ۸۰ بازی ملی گرچه این سالها در پرسپولیس به خاموشی مقدر روی نیمکت تن داده و کمتر کنار خط ظاهر شده، اما آنقدر پتانسیل دارد که بتواند در روزهایی که همکارانش از تنفسی عمیق بازماندهاند، شور و حرارت را به اردوی یوزها بیاورد و تیمی تا بن دندان مسلح را به مصاف سوریه بفرستد.
دومین گلزن برتر تاریخ تیم ملی با اتوریته خاص خود این روزها به کانون اخبار بدل شده و همه نگاهها در غیاب مستر اسکوچیچ به اوست. در شرایطی که قرار است در یکی از حساسترین جدالهای فوتبال ایران با سوریها شانه به شانه شویم، این توپچی سابق آرمینابیله فلد و چارلتون است که ماموریت دارد آسایشی بیانتها را برای تفنگداران حاضر در اردوی تیم ملی مهیا کند و با سِحر سخنانش توپچیهای تازه دور هم جمعشده را به گلباران کردن پسران دمشقی ترغیب کند. شاید تقدیر این است مربی خوشنام ۴۸ ساله که در خانه سرخ چندان دیده نمیشود و گهگاه در قامت ریش سفید خود را در قاب چشمها جا میدهد، اینجا در تیم ملی بتواند کورهراهی از امید را پیش روی شاگردانش بگذارد و خود به سکانداری تاثیرگذارتر و کاریزماتیکتر بدل گردد تا معلوم شود اعتماد به پسر دامنههای سهند میتواند نتایج قابل قبولی بر جای بگذارد و کاری کند که در کنار پیشتازی تیم ملی شاهد تبلور ترک اوغلان در اتمسفری جدید باشیم.
آزمون نابهنگام با ارتش سوریه که قطعا برای گرفتن یک تساوی به تهران خواهد آمد فرصت مغتنمی است تا آقا کریم سکانداران و سربازان میهمان را مغلوب نگاه خویش کند و با تکیه بر توپچیهایی که بهرغم دوری از یکدیگر قادرند در کسری از ثانیه نسخه حریف را بپیچند چکامههای ناکامی را زیر گوش سوریها نجوا کند.
او کریم باقری است. مردی به غایت متواضع که لااقل برای نود دقیقه فروتنی را باید کنار بگذارد و با جامه جنگجویی پرالتهاب در کنار خط مردانش را به دریدن و جنگیدن و گذشتن از مسلخ تشویق و فرامین تاکتیکی اسکوچیچ را به رنجرهای کارزار دیکته کند.
آیا دومین بازیکن محبوب جهان در سال ۲۰۱۰ میتواند اینجا در فضایی جدید غریو غرور خود را به گوشها برساند و بیگاه و بیشکیب در قامت مربی تیم ملی کشورش گوشههایی از کاراکتر کریم باقری دوران جوانیاش را رو کند. تا پنجشنبه چیزی نمانده. عطسهها و سرفههای دراگان اسکوچیچ گرچه به بلای جان تیم ملی بدل شده، اما این خود مجال مناسبی است تا کریم باقری با حلقومی که دیگر به کهربای سکوت آغشته نیست روی عرشه کشتی سفید خودنمایی کند و با فریادهایش در قامت یک ناخدای موفق درد به جان بکوبد و از دریاهای متلاطم به سلامت رد شود. لطمه پاییز در روزگار حکمرانی تابستان نباید امان پسر کوچههای جنوب شهر تبریز را ببرد. بی، اما و اگر.