هنوز جام جهانی ۲۰۰۶ برای فوتبال ایران به پایان نرسیده بود که محمد دادکان توسط رییس وقت سازمان تربیتبدنی اخراج شد. اخراجی که در وهله اول پای فوتبال ایران را به تعلیق کشاند و بعد از آن یکی از موفقترین مدیران ورزشی ایران را خانهنشین کرد. از آن زمان تا امروز ۱۵ سال گذشته و در این ۱۵ سال محمد دادکان همچنان دور از جایی است که به آن تعلق دارد.
اینکه گفته میشود محمد دادکان در کار خود موفق بوده یک فکت است که براساس نظرات کارشناسان و آمار و ارقام صادر شده. اما اینکه او چرا بعد از جام جهانی ۲۰۰۶ در هیچ سمت مهمی به کار گرفته نشده هیچ پاسخ مشخصی ندارد. برخی میگویند او سیاسی است و عدهای هم معتقدند کار کردن با دادکان سخت است.
در مصاحبهای که با محمد دادکان در سالنامه اعتماد ۱۴۰۰ انجام دادم از او پرسیدم آیا شما سیاسی هستید؟ یعنی به یکی از جناحهای قدرت نزدیکترید؟ ایشان جواب داد من سیاسی هستم به این معنا که پیگیر مسائل هستم، مطالعه میکنم و دوست دارم در این زمینه اطلاعات کسب کنم وگرنه از نظر نزدیکی به جناحهای قدرت نه، سیاسی نیستم. با این حال برخی اظهارنظرهای محمد دادکان باعث شده او را بیشتر به جناح اصلاحطلب نزدیک بدانند. مهمترین نقل قول در این زمینه هم برمیگردد به سال ۸۸ که دادکان در برنامه نود حاضر شد و گفت: «من سه افتخار در ورزش دارم که خواستهام روی سنگ قبر من هم بنویسند. اول کسب لوح لیاقت مدیریت از دست آقای خاتمی. دوم صعود تیم ملی به جام جهانی و سوم اخراج از فدراسیون فوتبال به دست محمد علیآبادی.» آوردن اسم خاتمی و تقابل با علیآبادی که نماد احمدینژاد در ورزش بود این ذهنیت را به وجود آورد که دادکان اصلاحطلب است.
در همان مصاحبه سالنامه اما دادکان به این نکته اشاره کرد که حتی در دوره اول احمدینژاد با رییسجمهور رابطه خوبی داشته و ایشان چند بار از او خواسته بود که با قدرت به کارش ادامه دهد اما علیآبادی اجازه این کار را نداد. به هر حال چه دادکان را اصلاحطلب بدانیم چه اصولگرا تفاوت چندانی نمیکند زیرا رییس اسبق فدراسیون فوتبال از هیچ کدام از این دو جناح خیر ندیده.
از سال ۱۳۸۸ تا به امروز چهار دولت در ایران سر کار آمده. دو تا اصولگرا و دو تا اصلاحطلب. در هر چهار دولت هم همیشه بحث استفاده از نخبههای مدیریت ورزشی فارغ از جناحبندیهای سیاسی در پستهای مهم مطرح شد اما باز هم خبری از دادکان نبود. این نشان میدهد فرضیه نزدیکی دادکان به یکی از جناحهای سیاسی منتفی است. در سال ۱۳۹۲ حسن روحانی دو وزیر که معلوم بود از مجلس رای اعتماد نمیگیرند را برای وزارت ورزش به مجلس معرفی کرد اما حاضر نشد نام محمد دادکان را در لیست وزرایش قرار دهد. رییس دولت دوازدهم در سال ۹۶ و در حالی که با مجلسی تقریبا اصلاحطلب مواجه بود هم از محمد دادکان استفاده نکرد. انتقادات دادکان از وزیر ورزش، رییس کمیته ملی المپیک و فدراسیون فوتبال در این مدت باعث شد ایشان حتی مورد غضب هم قرار بگیرد. در دولت سیزدهم هم در بر همان پاشنه چرخید. در حالی که باز هم هنگام اعلام اسامی وزرا نام دادکان به گوش رسید، درنهایت این حمید سجادی بود که با رای ناپلئونی راهی وزارتخانه شد.
اینکه نمیتوان با دادکان کار کرد هم یکی از نظراتی است که زیاد به گوش میرسد. البته این به عنوان یک نکته مثبت برای رییس اسبق فدراسیون فوتبال مطرح میشود یعنی ایشان روی سالم کار کردن تاکید زیادی دارد و برخیها چندان علاقهای به سلامت کاری و پیروی از قانون ندارند.
جز وزارت ورزش پستهای مهمی که میتواند از وجود دادکان بهرهمند شوند یکی ریاست کمیته ملی المپیک است که امسال قرار است انتخاباتش برگزار شود و دیگری ریاست فدراسیون فوتبال. فدراسیون فوتبال که عملا برای دادکان ممکن نیست، چراکه برنده آن کسی است که با هیاتهای استانی هماهنگ باشد و دادکانی که سالهاست از مدیریت فوتبال دور بوده شانسی نخواهد داشت. درست مثل علی کریمی. میماند کمیته ملی المپیک که آن هم در وهله اول با مساله احراز صلاحیت روبهرو است و در قدم بعد به لابیگری با روسای فدراسیونها و آنها که حق رای دارند وابسته. همچنین حمایت وزارت ورزش و جوانان از یک نامزد هم در بیشتر مواقع چارهساز بوده. در چنین شرایطی بعید است دادکان شانسی در این زمینه داشته باشد. البته نباید از مدیرعاملی سرخابیها هم چشمپوشی کرد که یک جایگاه مهم در ورزش ایران است. آبان سال گذشته نام محمد دادکان برای مدیرعاملی پرسپولیس مطرح شد اما درنهایت مسعود سلطانیفر حکم را برای جعفر سمیعی امضا کرد.
دادکان یکی از چندین مدیر خوشنامی است که ممکن است دوره ۱۵ ساله خانهنشینیاش به ۲۰ سال برسد. محسن صفایی فراهانی یا رسول خادم نمونههای دیگر هستند. سوال اینجاست که چه زمانی قرار است مدیران موفق و امتحان پس داده به کار گرفته شوند؟ آیا در شرایطی که مدیران فعلی هر روز یک دسته گل جدید به آب میدهند و یک حاشیه جدید ایجاد میکنند رواست مدیران موفق دور از ورزش بمانند؟ شعار شایستهسالاری بدون نگاه به جناحبندیهای سیاسی که هر دو جناح قدرت در ایران مدعی آن هستند چه زمانی قرار است تبدیل به واقعیت شود؟