سال نودوسه وقتی مهدی طارمی در قامت یک خرید گمنام لیگ یکی وارد ساختمان باشگاه پرسپولیس شد، یک عکاس هم به سمت او نرفت. لنزها با مهاجم ترکهای غریبی میکردند و حتی مهدی دغاغله، خرید جدید از ملوان را به او ترجیح میدادند. همان روزها اما پیام صادقیان، ستاره اول سرخها بود؛ ایستاده در بلندای شهرت و محبوبیت. لیگ سیزدهم به نایبقهرمانی گذشته بود و اگر قرار بود طلسم فتح جام در فصل جدید بشکند، لابد عمده این بار را صادقیان باید روی دوش میکشید. روزگار اما، بازیهای دیگری داشت….
سالها بعد از آن روز، حالا باید پرسید این کجا و آن کجا؟ طارمی کجاست و صادقیان چه میکند؟ امروز یک کهکشان فاصله بین دو ستاره جوان پرسپولیس در نیمه اول دهه نود وجود دارد. پیام بر سر دار و ندار هموطنانش قمار میکند و در لیست اعلان قرمز اینترپل قرار گرفته؛ هر خبری از مهدی طارمی اما مایه مباهات و دلگرمی است. نه این که مهدی آدم پرفکت و بیاشتباهی بوده باشد. او هم خطا کرد، لغزید، ناسپاسی کرد، محروم شد، گوشتتلخی داشت و هنوز هم دارد. قصه طارمی اما یک فرق بزرگ داشت؛ اینکه به موقع فهمید امتیاز بزرگ او «فوتبال» است و اگر این را از کف بدهد، کلاهش پس معرکه است.
گول این چهار روز شهرت را نباید خورد. پشت کار را که ول کنی، طوری مثل برق و باد از یادها میروی که انگار هیچوقت وجود نداشتی. این، قصه تلخ پیام صادقیان است که امروز حتی «گریهکن» هم ندارد؛ کسی که سقف فوتبالش شد یک پاس گل به محمدرضا خلعتبری جلوی ملوان. مهدی طارمی اما همین هفته پیش گلی به عراق زد که به معنای واقعی کلمه کلاس درس بود. او به تاخت جلو میرود و در حال استفاده از ذره ذره تواناییهایش است.
این مسیر با آقای گلی پرتغال و قیچی برگردان به چلسی و پاس گل مواج بین دو ابروی علیجهان تمام نمیشود. طارمی برای آیندهاش خوابهای بیشتری دیده؛ درست در روزهایی که پیام صادقیان حتی اجازه قانونی حضور در خاک پدریاش را ندارد. با خودت چه کردی انسان؟ آدمیزاد کجا دوست و دشمنی بالاتر از خودش دارد؟ کاش میشد برگردی به هشت سال پیش؛ تلخی زندگی اما در این است که نمیشود. هیچوقت نمیشود.