ابراهیم حاتمیکیا مدعی نیست هر فیلمسازی باید فیلم اسلامی بسازد؛ بلکه فیلمساز در تماس با اسلام و جنگ و انقلاب را موظف به چنین امری میداند.
جدال بر سر فیلم معیار در دهه شصت، جدال جذابی بود. میان طیفهای فکری و انشقاقهای فرهنگی پس از انقلاب، هر کسی تلاش داشت نگاه فرهنگی خود را مسلط کند. ابزار سلطه نیز مجلات بودند. در تمرکز عمومی روزنامهها بر سیاست، دو مجله سوره و فیلم، بزنگاهی جذاب در تقابل میان دو طیف فکری را فراهم میکردند: طیف فارابی و طیف حوزه هنری. جدالی که هنوز پابرجاست و مساله کدام یک بالاخره سینماست، کماکان حکمفرما. اما در اواخر دهه شصت، یک فیلم محل اتصال میان دو طیف میشود. ابراهیم حاتمیکیا که با «دیدهبان» توجهی در میان منتقدان جلب کره بود به سراغ ساخت «مهاجر» میرود. فیلمی که هم از آن اشکال معنوی مدنظر سوره است و هم از نظر فرمی مدنظر مجله فیلم. اما شروع ماجرا با یک مصاحبه رقم میخورد؛ گفتوگویی با مجله سوره در اردیبهشت۶۸، پشتصحنه فیلمبرداری «مهاجر» و با عنوان «من از جنگ به سینما آمدهام». بریدهای از گفتار حاتمیکیا که به نظر میرسد تا امروز به گفتمان او در مواجهه با رسانهها باشد.
مشخص نیست مصاحبه را چه کسی ترتیب داده است، با این حال مصاحبهکننده گفته «از قدیم ابراهیم را میشناختم.» از همینجاست که کل مصاحبه دوستانه و با لفظ «آقاابراهیم» صورت میگیرد. شاید این اولین گفتوگوی مهم حاتمیکیا باشد، جاییکه سکوی پرتابش به سینما و توجه عمومی به او میشود. گفتارش را با آیه ۴۳ سوره اعراف، «الحمدللَّه الّذی هدینا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدینااللَّه» آغاز میکند، شاید وجه متفاوتی از ابراهیم این روزها. او میگوید چطور از دل دبیرستان مسیری به سوی سینما مییابد، مسیری که از جبهه عبور میکند، نه از دانشگاه. او خودش را فیلمساز بسیجی میداند و برای منطق حضورش در سینما، از یک منطق مبتنی بر مفهوم بسیج بهره میبرد. میگوید «میخواهم بگویم حقیقت قضیه در یک جور عشق است؛ اصلا تفسیرپذیر نیست. یک ارتباط درونی است با خالقی که از جهات خدایی، مطلق است. این عشق، این حس، نسبت به جنگ و انقلاب، همان است که میبینید فوجفوج جوان مشرف به ازدواج و آدم زن و بچهدار را راهی کوه و بیابان و مواجهه با طاقتفرساترین مشکلات میکند و بالاتر، شهادت را همچون جان شیرین در آغوش میکشند.»
رفیق قدیمی، از ابراهیم میپرسد چرا پس از یک دهه فیلمی در حد انقلاب اسلامی ساخته نشده است، همان پرسش جدلبرانگیز و ابراهیم هم میگوید «علم حضوری مساله مهمی است.» برای او شناخت در وجه فنی خلاصه نمیشود. نقدی هم میکند کنایهآمیز به اوایل انقلاب که به هر چیزی برچسب اسلامی زده میشد، خودش از مثال «ما حتی برمیخوریم به تابلوهایی مثل ساندویچی اسلامی! و حال آنکه درونش…» از ساندویچی به سینما نقبی میزند و میگوید «آنهایی که وارد کار شدند، عجله کردند و اسمش را اسلامی زدند و بعد فهمیدند که اینجور نیست.» ابراهیم میگوید همهچیز به باور بازمیگردد و این باور محصول مواجهه طولانی و مستمر با پدیدهای چون انقلاب است. به نظر میرسد گفتمان ابراهیم ملایمتر از دوستانش است. او حداقل مدعی نیست هر فیلمسازی باید فیلم اسلامی بسازد؛ بلکه فیلمساز در تماس با اسلام و جنگ و انقلاب را موظف به چنین امری میداند. در بیانی اعتراضی به فیلمهای جنگی پیش از مهاجر به المانهای مشهور خاکریز و گونی اشاره میکند و میگوید «اگر فیلمساز…با هوای جبهه نتوانسته باشد یک دمی را بگذراند، با آن خاکریزها، با آن خاک…. چگونه میخواهد آنها را تفسیر کند که چه تأثیری اینها دارند.»
ابراهیم درباره نویسنده بودن خودش هم میگوید، اینکه نمیتواند روی متون دیگران کار کند. البته بعدها با اصغر فرهادی همراهی میکند؛ اما در ۱۳۶۸ باورش بر این است «تا خودم مسائل فیلمنامه را لمس نکرده باشم، نمیتوانم روی آن کار کنم.» از همینرو میگوید فیلمنامهنویسان همانند او جنگ را درک نکردهاند و این یک مانع برای همکاری است. دوست ابراهیم به کنایه این «من» را به نوعی خودشیفتگی همانند میکند و جواب این است که «من اعتقاد دارم که اصولا سینما حدیث نفس است. همه موضوعات حول یک فرد است.»
میانه مصاحبه عیان میشود دوستی دو طرف به «روایت فتح» بازمیگردد؛ جاییکه ابراهیم در مقام مستندساز حضور داشته و خودش میگوید حضورش با دوربین به مثابه حضور با اسلحه بوده است. «حضور نیاز بود؛ ولی فکر کردم در این سنگر کار مهمتر است. حضور در این سنگر، لمس واقعیتها از نزدیک بود.» نکته جذاب دیگری را هم مطرح میکند، اینکه در سینمای داستانی «منیت حضور پیدا میکند؛ اما در فیلم مستند کمتر دخل و تصرف میشود.» با وجود نقد محافظهکارانه وجود «من» در کارهای حاتمیکیا؛ اما گویی حاتمیکیا خودش نیز از وجود «من» در فیلم داستانی آگاه است، او پس از این گفتوگو مستند بدان معنا نساخت.
جایی از او پرسیده میشود تا چه زمانی فیلم جنگی میسازید و او میگوید «با مسئولان لابراتوار یک صحتبی داشتم. به آنها گفتم اگر فیلم دیگری غیر از جنگ به نام حاتمیکیا به لابراتوار آمد، شما از طرف من اجازه دارید که آن فیلم را بسوزانید.» حاتمیکیا بعدها در «دعوت» و «ارتفاع پست» از موضوع جنگ فاصله گرفت. خودش البته همان جا گفته بود «اگر فیلم خانوادگی هم بسازم، از نوع جنگی آن میسازم.»