با سابقه بیش از نیم قرن تیتر یک ماندن، هنوز و همچنان هر خبری درباره مسعود کیمیایی جذاب و کنجکاویبرانگیز است و اینبار خبری آمده که از ۲ رخداد تقریبا همزمان درباره کارگردان تاریخساز سینمای ایران حکایت میکند. نمایشگاه تصاویر فیلمهای کیمیایی و آثار نقاشی کارگردانی که در ۸۰سالگی همچنان میتواند همه را غافلگیر کند.نمایشگاه عکس «غزل غزلهای کیمیایی» که مروری بر تصاویر فیلمهای ساخته مسعود کیمیایی است، از ۲۸ آبانماه تا ۴ آذرماه در گالری گلستان برپا میشود.
اینطور که در خبر آمده، عکاسان حاضر در این نمایشگاه عبارتند از: امیر نادری، جعفر اکبری، کیومرث درمبخش، فرهاد فرهادی و اسفندیار منفردزاده. همچنین این عکسها از فیلمهای «رضا موتوری»، «داش آکل»، «بلوچ»، «خاک»، «غزل» و «سفر سنگ» ساختههای مسعود کیمیایی ثبت شده است.
عکسهای این نمایشگاه به انتخاب سینا خزینه و مانی رضایی و از مجموعه آنها ارائه میشوند.اواخر دهه۴۰ وقتی کیمیایی جوان در دفتر مولنروژها در تدارک ساخت نخستین فیلمش بود، جوانی آبادانی که سراغش آمد تا عکاس «بیگانه بیا» شود، امیر نادری عکاس مجلات سینمایی آن سالها که تازه گرفتن پرتره از ستارههای روز را شروع کرده بود، حالا میخواست عکاسی فیلم را بهصورت جدی شروع کند.
این روایتی از سالهای دور است. نادری گفت میخواهم عکسهای بیگانه بیا را بگیرم ولی الان دوربین ندارم. کارگردان جوان که آنموقع حقوق ماهانه از تهیهکننده میگرفت، مساعدهای از برادران اخوان صاحب مولنروژها گرفت، دوربینی خریداری شد و نادری شد عکاس بیگانه بیا که فیلم مطرحی نشد ولی امیدهایی را برانگیخت. اتفاق با «قیصر» افتاد که عکسهایش هم مثل خود فیلم، خون تازهای داشت و متفاوت از عکسهای متداول سینمای فارسی بود. خیلیها معتقدند مقوله عکس فیلم با فیلمهای کیمیایی در سینمای ایران جدی گرفته شد؛ مثل موسیقی متن، تیتراژ و…
مطبوعات مشتاق چاپ عکس و خبر از فیلمهای کیمیایی معمولا با تصاویری قابلتوجه مواجه میشدند و مرور نشریات اواخر دهههای۴۰ و ۵۰ نشان میدهد که عکسهای فیلمهای کیمیایی چگونه به صفحات جلوه داده است. حالا دیگر عکس فقط یک عنصر تبلیغاتی برای نصب در ویترین سینما برای جلبنظر تماشاگران نبود. نادری عکسهای «رضا موتوری» را هم برای کیمیایی گرفت و رفت تا فیلمهای خودش را بسازد. بعد از او عکاسهای دیگری آمدند؛ از آنها که حرفهشان صرفا عکاسی بود (مثل جعفر اکبری عکاس داشآکل و بلوچ) تا کیومرث درمبخش مستندساز و کارگردان فیلم «بوف کور» که عکسهای خاک و گوزنها را گرفت.
و نکته جالب توجه اینکه جز عکس صحنه، عکس پشت صحنه هم اهمیتی ویژه و خاص داشت. مثل عکسی از پشتصحنه رضا موتوری که نصرتالله کنی با دوربین کف خیابان دراز کشیده و کیمیایی بالای سرش ایستاده. یا تصاویری از کیمیایی و نعمت حقیقی در پشت صحنه گوزنها که نشانهای آشکار از رفاقتیاند که از پشت قاب به جلوی دوربین منتقل میشد. حالا قرار است بخشی از این تصاویر در گالری گلستان به نمایش درآید؛ قرارگرفتن نام اسفندیار منفردزاده در میان عکاسان مورد عجیبی است. تنها در ۲ فیلم قبل از انقلاب کیمیایی نام عکاس در تیتراژ نیامده است؛ غزل و سفرسنگ. عکاس غزل فرهاد فرهادی بوده که عکسهای چند فیلم متفاوت دیگر دهه۵۰ ازجمله غریبه و مه (بهرام بیضایی)، شازده احتجاب(بهمن فرمانآرا) و شطرنج باد (محمدرضا اصلانی) را هم گرفته است. پس بهنظر میرسد عکسهای سفرسنگ باید کار منفردزاده باشد اما اینطور نیست!دوست قدیمی و آهنگساز ثابت اغلب فیلمهای قبل از انقلاب کیمیایی در سفرسنگ مدیر تولید بود. در فیلمی که عکاس نداشت و عکسهای موجود از روی نگاتیوهای سفرسنگ تهیه شده است. در واقع کار لابراتواری تبدیل نگاتیوهای فیلم به عکس با نظارت منفردزاده انجام شده است.
کیمیایی نقاش
نخستینبار چندماه پیش بود که لیلی گلستان از برپایی نمایشگاه عکسهای مسعود کیمیایی خبر داد. و حالا قرار است بعد از برپایی نمایشگاه تصاویر فیلمهای کیمیایی، نمایشگاه نقاشیهای این فیلمساز برجسته هم برگزار شود. اگر عکسهای فیلمهای کیمیایی را قبلا دیدهایم و تصویری آشنا از آنها در ذهنمان ثبت شده است، درباره کیمیایی نقاش تقریبا هیچ نمیدانیم. فقط این را میدانیم که او مثل خیلی چیزهای دیگر سلیقه و نگاه خوبی هم در نقاشی دارد. تابلوهای نقاشی خانه کیمیایی بخشی از همین سلیقه را بازتاب میدهد. اما نقاشیهایی که کیمیایی آفریده، چه ویژگیهایی دارد؟ هنرمندی که در سختترین شرایط هم دست از خلق برنمیدارد و اگر فیلم نسازد، رمان مینویسد یا شعر میگوید، حالا نقاشیهایش قرار است عرضه شود. ورود به حوزهای که البته برای کیمیایی تازه نیست؛ فقط رسانهایشدن ماجرا و برپایی نمایشگاه است که تازگی دارد. لیلی گلستان در گفتوگویش با همشهری از شلوغی خیـــابان دروس در روزهـــــای برپایی نمایشگاه نقاشیهای مسعود کیمیایی خبر داده بود؛ به آن روزها نزدیک شدهایم.
مسعود کیمیایی: از ۱۸سالگی نقاشی میکردم
مسعود کیمیایی که قرار است در جشن حافظ مورد تجلیل قرار گیرد، در سختترین روزها و در روزگاری صعب همچنان ایستاده و تداوم حضورش در بطن جامعه ایران امیدبخش و تأثیرش بر فرهنگ و هنر این سرزمین، مثالزدنی و جالب توجه است. با کیمیایی در شرایطی گپ میزنیم که بهتازگی جراحی سختی را پشت سر گذاشته است. در صدای خستهاش اما همچنان عزمی مشهود است که شاید مهمترین دلیل ماندن و ادامه دادنش باشد؛ عزمی که باعث میشود مسعود کیمیایی هنوز و همچنان چهره شاخص فرهنگ و هنر ایران باشد.
فکر میکنم خبر نمایشگاه نقاشی شما همه علاقهمندانتان را غافلگیر کرد. چه شد که سراغ نقاشی رفتید؟
من از ۱۸ سالگی نقاشی میکردم.
پس نقاشی دغدغه تازهای نبوده؟
نه دیگر. سابقهاش به سالهای خیلی دور بازمیگردد. خانم لیلی گلستان تعدادی از تابلوها را دید و پیشنهاد برپایی نمایشگاه را داد.
گویا بخشی از تابلوها را در این یکی، دوسال و در این روزگار کرونایی کشیدهاید. آنچه در نمایشگاه به نمایش درمیآید، شامل چه دورهای از آثارتان میشود؟
هم نقاشیهای قدیمیتر هست و هم کارهای این اواخر. به هر جهت دغدغهای بوده که وجود داشته؛ مثل فیلمهایی که ساختهام.
در مورد فیلمها و حتی داستانها و اشعار کیمیایی اشراف و ذهنیت دقیق و کاملی وجود دارد، ولی درباره تابلوهای نقاشی که امضای مسعود کیمیایی را بر خود دارد، خالی از هر نوع ذهنیتی هستیم.
خب به هر جهت نقاشیها به نمایش درخواهد آمد و دیده خواهد شد. آنها که نقاشیها را دیدهاند، مثل خانم گلستان، میگویند عین فیلمهایم است.
یعنی شاید بشود گفت نقاشی بهمعنای مرسوم و متداولش نیست. همانطور که «زخم عقل» ربطی به مجموعه اشعار روز نداشت یا «جسدهای شیشهای» و «سرودهای مخالف ارکستر ندارند» با رمانهای مرسوم ادبیات معاصر خیلی نسبتی نداشت؛ یک جور فردیت و امضای خاص که در هر کار کیمیایی نمود مییابد.
اینها را باید کسانی که آثار را میبینند بگویند و قضاوت کنند. فقط یک چیزی را بگویم. کلا تن به انتشار کاری که کمتر از فیلمسازیام باشد، نمیدهم. اگر احساس کنم کاری پایینتر از حد فیلمسازیام است یا به شکلی به آن ممکن است لطمه بزند، قطعا منتشرش نمیکنم؛ حالا چه شعر باشد، چه رمان و چه نقاشی.
و در مورد نمایشگاه تصاویر فیلمهایتان که در گالری گلستان و قبل از نمایشگاه نقاشی برپا میشود.
دوستانی بودهاند که این کار را انجام دادهاند و تصاویر را از فیلمهای قدیمی من انتخاب کردهاند.
عکس در فیلمهای شما همیشه اهمیتی ویژه داشته است؛ از همان اول که امیر نادری عکاس فیلمهایتان شد. ماجرایش را قبلاً یکبار روایت کرده بودید.
نشسته بودم در مولن رژ که بیگانه بیا را بسازم. پسر جوانی آمد و گفت: هاکس. گفتم: خب؟ گفت: فورد. گفتم: خب؟ گفت: باد باتیچر. گفتم: خب؟ گفت: عکاسم، ولی دوربین ندارم. گفتم: با این سلیقه سینمایی حتما عکاس خوبی هستی.
حقوقم آن موقع ۹۰۰ تومان بود. گرفتم دادم امیر که دوربین بخرد. خرید و شد عکاس بیگانه بیا و بعد هم قیصر و رضا موتوری.