پسر سرآسیاب حالا دیگر آنقدر وضعش توپ هست که نه به کارگری در نانوایی کوچک روستای خود دل خوش کند و نه شبها در فستفود آن ضلع میدان آزادی بخوابد.
دنیا عوض شده و سرانگشتان مردی با ۴۹ بازی ملی آرامش را برایش به ارمغان آورده.اما حیف و صد هزار حیف که او این روزها شباهت چندانی به روزگار اوج خود ندارد و با تلنگری فرو میشکند تا آفتاب پهنای صورتش را پاک کند و مهتاب ندیم خوابهای شیرین دم صبحش نگردد.
گل بادآوردهای که علیرضا بیرانوند از لبنانیها خورد بار دیگر این پرسش را در ذهنها احیا کرد که آیا آشیانه بانی با ۱۹۴ سانتیمتر قد از روزهای خوب خود فاصله گرفته و سر از محدوده گرگ و میش درآورده است؟
بیرو البته فقط در نبرد با فینیقیها سنگر تیم ملی را به پاشنه آشیل بدل نکرد.فلاشبک که بزنیم و به عقب برگردیم گل زجرآوری که عقاب خرمآباد از چشم فندقیهای کره جنوبی خورد را لختی به خاطر خواهیم آورد.
به نظر میرسد قفسبانی که رویال آنتورپ را به مقصد بواویشتا ترک کرد تا در قامت سنگربان قرضی قفل محکمی به دروازه تیم جدیدش بزند از روزهای اوج خود فاصله گرفته و با پرندهای که پروازهایش پرندگان تیزپرواز را به حسادت وا میداشت، فرسنگها فاصله دارد.چه اینکه پیش از نبرد صیدا، بیرانوند در دو نبرد بوآویشتا هفت بار برابر شکارچیان کم آورد تا سهمش از روزهای ملتهب، گمشدگی در مدار صفر درجه باشد.
حالا دروازهبانی که روزگاری با کلین شیتهایش آسیا را مقهور خویش میکرد، علامت سوالی به بلندای قامت خویش فراروی کارنامه و نامه اعمالش قرار داده است. همو که در ضیافت پنالتی با سرخهای «لوسا» موفق شد کریس رونالدوی کبیر را به زانو درآورد و حسرت لرزاندن قلعه ایران را بر دل جهانگشای مرتع سبز بگذارد.
به راستی بیرانوند واقعی این روزها کجاست و در کدام بنبست خاموش هروله میکند که مربیان تیم ملی به فکر جایگزین کردن امیر عابدزاده به جای وی در دروازه ایران هستند.
بیشک در ایامی که جام جهانی به رویمان لبخند زده و دیر و دور نیست که جشن صعود به دوحه را برپا کنیم، افول مرد شماره یک دروازه ایران تاثربرانگیز جلوه میکند و سبد سبد نومیدی را به همراه میآورد.
شاید نوبت آن رسیده باشد که علیرضا نسخهای برای خویش بپیچد و با عبور از بحران خود ساخته کاری کند که بادها خبر از تغییر فصل گلری دهند که با پرتابهای دستش میتواند توپ چرمی را از کره خاکی به جایی در حوالی سیاره بهرام بفرستد.
وقتی کابوسهای مچاله خواب آرامت را بر هم زدهاند و دنیا مجوز لبخند را از لبانت گرفته، بهتر است برای مرور خاطرات سری به نانوایی سرآسیاب بزنی و آلبومهای نوجوانیات را تورق کنی. تو یکشبه گام در مسیر فلاح و رستگاری نگذاشتی که یکشبه به خانه اول برگردی و در مرداب رویاهایت به تماشای نیلوفران پژمرده آبی بنشینی و غمبرک بزنی.