وقتی داود میرباقری از صدایِ آقای مجری برای وصیتنامه امام علی (ع) استفاده کرد
امیر افشار درباره سریال امام علی (ع) و خاطرات اجرای خود در تلویزیون گفت.
چهل تیکه در تازهترین قسمتش باز هم به سراغ یکی از خاطرهسازانِ سینما و تلویزیون رفت. این بار یک مجری روی صندلی میهمان “چهلتیکه” نشست. مجری که مخاطبان را به گذشتههایی برد که مجریان برای دیدنِ فیلم سینمایی، فوتبال و یا هر آیتمِ دیگری، پشت تریبون قرار میگرفتند و اعلام برنامه میکردند.
برنامه با آهنگِ زیبای سریال “ولایت عشق” شروع شد. سپس محمدرضا علیمردانی با تبریک ولادت حضرت زینب (س) و ادای احترام به مقام پرستاران، میهمان را اینگونه معرفی کرد: یک زمانی تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت و قبل از هر برنامه، مجری میآمد و برنامه بعدی را اعلام میکرد؛ اعلام فیلم سینمایی و اعلام ورزش و گلچین هفته و تابستانه. برای زنده شدن برخی از خاطرات قدیمیمان امیر افشار مجری قدیمی تلویزیون را دعوت کردیم.
همزمان با حضور مهمان برنامه تیزری از کارهای او پخش شد. امیر افشار به سبکِ همان روزها که اعلام برنامه میکرد، صحبتهایش را آغاز کرد. به همان زمانهایی اشاره کرد که مردم منتظر بودند فیلم و یا برنامهشان را ببینند و مجری برای اینکه آن برنامه و فیلم آماده پخش شود چند دقیقه یا شعر میخواندند و یا صحبت میکردند و مردم منتظرِ تماشای آن برنامه مورد علاقهشان بودند.
او سپس در پاسخ به این سؤال که کجا به دنیا آمده و چه سالی پا به عرصه وجود گذاشته، گفت: سال ۱۳۴۴ در پایتخت تاریخ و تمدن، قطعهای جدا شده از بهشت، شهر یادها و خاطرهها، شهری که اگر یک سال کامل از ۸ صبح تا ۱۲ شب بگردید و جاذبههای گردشگریاش را نگاه کنید، تمامی ندارد.سپس لحظاتی به لهجه همدانی صحبت کرد و آیتمی از طبیعت همدان نیز پخش شد.
او سپس به این نکته اشاره کرد که با تئاتر شروع کرده و بلافاصله با شروع انقلاب به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفته و آنجا مسئول گروه کُر سرود ارشاد اسلامی همدان شده است. همزمان تئاتر را هم پیش برده و سال ۱۳۳۶۰ هم جایزه بهترین بازیگری منطقه غرب را به خودش اختصاص داده است.
به قصهگویی«قصه ظهر جمعه»بسیار علاقه داشته یا آقای رهگذر و یا آقای سرشار میخواندند. در خانواده هم عاشقِ اشعار مادرش است.یکی از کارهای قدیمی این مجری روی آنتن رفت. بعد از آن امیر افشار گفت: این خاطرات را که میبینم به یاد میآورم قبل از سال ۷۰ بود؛ همان سالهای ۶۵ و ۶۶ که وارد دانشگاه صداوسیما شدم.
او در پاسخ به این سؤال که وقتی اولین بار تصویرش روی آنتن تلویزیون دیده شده چه حسّ و حال و بازتابهایی به همراه داشت، افزود: بسیار خوشحال شدم، اینکه مؤثرم و میتوانم کار مهمی کنم. اطرافیانم هم واکنشهای مثبتی داشتند و این کار را تأیید کردند. مخصوصاً پدر و مادرم که بسیار ابراز رضایت و شادمانی کردند. به خصوص اینکه از تئاتر به تلویزیون آمده بودم. در صورتی که میتوانستم تئاتر هم بروم، اما همزمان در دانشگاه صداوسیما بودم، قابِ تلویزیون را انتخاب کردم.
افشار خاطرنشان کرد: سال ۱۳۷۲ اولین برنامه مشترک شبکه یک و شبکه دو در تابستان سال ۱۳۷۲ برنامهای به نام تابستان، ورزش و سلامت روی آنتن رفت. آن زمان شبکه سه نبود و سال ۷۳ آمد. همزمان با اینکه خدمت سربازی بودم و صبح تا ظهر اجرا میکردم و ظهر به سربازی میرفتم. چون آن ساعت شبکه یک و دو صبح برنامه نداشت. برنامه]ا آن موقع بعدازظهرها شروع میشد. این را اولین بار گذاشتند صبح تا ظهر وقتِ خالی هم تلویزیون پر شود و هم مخاطب ارتباط برقرار کند.
در این جای برنامه، امیر افشار دکلمهای اجرا کرد. سپس علیمردانی از او موسیقی مورد علاقهاش را پرسید و او زمزمهاش کرد:» از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما .. جاودانه شو از فروغ سفر پگاه ما… آهنگ گلریز؛ این پیروزی خجسته باد این پیروزی… «و آهنگ پخش شد.
بعد از آن عکسهای قدیمی این مجری تلویزیون به نمایش درآمد و او دربارهاش صحبت کرد.او به این نکته اشاره کرد که بعد از ۱۰ سال به تلویزیون آمده است؛ و آرزو دارد که دوباره بازیگری کند. چرا که چندین سال در اجراهای نمایش ایفای نقش کرده و به خاطر نقش« شیطان »جایزه بهترین بازیگری را به خودش اختصاص داده است.
علیمردانی از او خواست چند دقیقه کوتاه کاری را اجرا کند و نقش یک معتادی را بازی کرد. بعد از آن صدایِ امیر افشار که بر روی سریال امام علی (ع) بود، پخش شد. افشار در این بخش توضیح داد: میدانید که دوبلاژ ما بهتریناند و من افتخار میکنم این فرصت نصیبِ من شد بتوانم در کار فاخر آقای میرباقری نقشی ایفا کنم. قرعه به من افتاد که وصیتنامه حضرت علی (ع) را برای سریال امام علی (ع) بخوانم. یکی از بزرگترین افتخارات زندگی من است و بینندگان عزیز بدانند از آن روز به بعد زندگی من متحول شد. افتخار است نام من امیر است، چون شب تولد حضرت علی (ع) متولد شدم و اسمم به همین خاطر امیر است. سریالی که فاخر است و هیچوقت هم تاریخ مصرف ندارد. خدا را شاکرم با آقای میرباقری کار کردم که از هیچ ظرافت و دقتی نمیگذرند.
سپس مجری برنامه از امیر افشار سؤال کرد که به کدام کارتونها علاقه دارد و او به حنا دختری در مزرعه، گوریل انگوریل و یوگی و دوستان اشاره کرد و یوگی و دوستان پخش شد.
علیمردانی در ادامه سؤال کرد اگر سوار ماشین زمان بشویم از همینجا شروع کنیم به عقب. دوست دارید این ماشین در کدام ایستگاه زندگیتان نگه دارد، افزود: وقتی که سال سوم راهنمایی بودم و پدرم گفته بود اگر معدلت خوب باشد دوچرخه برای تو میگیرم. من درسم مایل به خوب بود. خوشبختانه رفتم و کارنامهام را نشان دادم و ایشان هم خوشقول بودند. شغلشان کفاش سنتی بودند؛ نمیدانید آن دو ساعت که پدرم مغازه را ببندد برای من ۱۰ سال طول کشید و ساعتی که گفتند برویم و دوچرخه بخریم داشتم بال درمیآوردم.
سپس مسابقه هفته منوچهر نوذری به نمایش درآمد و در عینِ خاطرهبازی، سؤالات را میهمان برنامه به عنوان شرکتکننده پاسخ داد.
مجری “چهلتیکه” همچنین از امیر افشار سؤال کرد که کجای زندگیاش خدا را خیلی واضحتر حس کرده است، گفت: سال ۷۳ از استودیوی پخش بیرون آمدم با یکی از دوستان بازی کوچکی کردیم دوستم ما را دنبال کرد و استودیوی پخش شبکه یک به حالت دویدن رفتم تا انتهای سالن؛ در کنار انتهای آن لابی، یک دستگاه آب سردکن داشتیم آبش نشتی داشت و روی زمین ریخته بود. لیز خوردم پای راستم رفت بالا و از پشت از سر، به زمین خوردم.
او تأکید کرد: طوری زمین خوردم تمام عوامل شبکهها به بیرون ریختند. من با خودم گفتم مغز پخش شد. یکی از همکاران که آبدارچی بود بالای سرم ایستاده بود و بدنش میلرزید. همان همکارم که دنبالم کرده بود چشمانش سرخ شده و بهت زده شده بود. چیزی به نام سر وجود نخواهد داشت. همان لحظه هیچ چیزی متوجه نمیشدم فقط نگران بودم ساعت ۳ برنامه شبکه یک را داشتم و باید فیلم سینمایی را اعلام میکردم.
افشار خاطرنشان کرد: بچهها دست و بالای مرا گرفتند و بردند عکس گرفتند و پزشک گفت چیز خاصی نیست، یک بریدگی نشان میدهد، اما اگر ۷۲ ساعت دیگر حالت طبیعی نداشتند، باید به بیمارستان بیایند که احتمالاً ضربه مغزی شده است. با همان حالت یک باندی زدند و من آمدم تقریباً یک ربع به سه به استودیوی پخش رسیدم و با همان حالت نامتعادل و گیحی خاصی که داشتم اعلام برنامه کردم. واقعاً آنجا دستِ خدا را دیدم که مرا در آغوش پُرمهر و محبتش را قرار داد.
سپس آیتمی از یکی از برنامههای قدیمی امیر افشار به نمایش درآمد. او درباره این برنامه گفت: این برنامه سال ۱۳۷۵ است اولین برنامه شبانه بعد از انقلاب است. ۱۲ به بعد بامداد جمعه تا ساعت ۶ صبح. عزیزان ما در صداوسیما به خصوص سیمای جمهوری اسلامی ایران ما وقت خالی شب تا صبح را با یک برنامه زنده پُر کنیم. این جا خالی است و جای یک برنامه کم است و میگفتند مخاطب خیلی زیادی نخواهد داشت. اما باورتان نمیشود این برنامه پخش شد تلفن پخش شبکه از طرف روابط عمومی وصل میشد از ۱۲ شب یا ۲ بامداد تا صبح یک لحظه تلفن از زنگ خوردن نمیایستاد.
وی افزود: این برنامه طوری جای خودش را باز کرد که سریال و ترانه و فیلم سینمایی درخواستی داشتیم. بعد از من مرحوم اسکندری اجرا کردند. مجریان عزیز جوانی که الان فعالیت میکنید و برخی اوقات متأسفانه به خاطر جوانی خیلی از مسائل و احترامی که پیشکسوت را فراموش میکنید بدانید مرحوم اسکندری با این که وظیفه نداشت، تماس گرفت تا اجازه بگیرد.
افشار همچنین در پاسخ به این سؤال که اگر بخواهید یکی از درگذشتگان را ببینید و با او صحبت کنید آن شخص کیست، گفت: بگذارید این طور بگویم. جایزه زیباترین صدایِ دنیا را تقدیم میکنیم به صدایِ کلیدانداختن در توسط پدر. خیلی دلتنگ پدرم. واقعاً از هیچ تلاشی برای فرزندان و خانوادهشان دریغ نکردند. عشقم این بود که اواخر عمرشان که باید روی ویلچر مینشستند تا از پلهها بالا بروند، ایشان را کول میکردم و به این کار افتخار میکردم. خودشان میگفتند من خجالت میکشم و من میگفتم من از این کار لذت میبرم.
او در پایان این برنامه یک جمله طلایی تقدیم برنامه چهلتیکه کرد و گفت: خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را یکی همچون نسیم دشت میگوید کنارت هستم تنها. خدایا سالها دست ما را گرفتی مبادا رها کنی.