من به سختی نقش ماجرای نیمروز را پذیرفتم. برای این تیپ فیلم و نقشها گارد خاصی داشتم اما وقتی فیلم اکران شد تازه فهمیدم حسین مهدویان چه چیزی به من هدیه داده است. آن موقع فهمیدم که همان تفکری که به نظرم اشتباه بود چقدر درست عمل کرد و جواب داد. در حقیقت آن زمان فهمیدم هر دو برای هم چه کردهایم. من برای او و او برای من. در واقع بعد ماجرای نیمروز و نتیجهای که دیدم بهتر است بگویم من مهدویان را رها نکردم.
درباره نقش مالک زخم کاری باید بگویم بیشترین دلیل حضور کهن الگوی مکبث بود. البته جدای از اینکه جاذبه بسیاری برای هر بازیگری دارد برای من ترس زیادی هم داشت نقشی که دربارهاش بارها خوانده بودم و فکر کرده بودم و رویاپردازی کرده بودم و خب همین هم مرا بیشتر ترسانده بود.
من هیچ جا نگفتم اما میگویم که نقش زخم کاری را قبول نکردم. من عذرخواهی کردم و از تهران رفتم بیرون. در واقع برای سومین بار که مهدویان دوباره درباره مالک حرف زد پذیرفتم و وارد کار شدم. مهدویان اصرار داشت من باید کمی اضافه وزن به خصوص در ناحیه شکم داشته باشم. به نظرم مهم ترین نکتهای که زخم کاری را موفق کرد، درک بسیار درست محمدحسین مهدویان از مکبث بوده که در کلیت کار حاکم است. همینطور رعنا آزادی ور که به نظرم بسیار نقش را فهمیده بود.
به هر حال به دلیل بده بستان خوبی که در نقش مالک و سمیرای زخم کاری شکل گرفته بود کلیشهای را در ذهن مخاطب به وجود میآورد که جدا کردن آن کار بسیار سختی است. اما این اتفاق با وجود حضور هر دوی ما در مرد بازنده مهدویان رخ داد و به نظرم با توجه به بازتاب هایی که داشته ام جواد عزتی و رعنا آزادیور مرد بازنده هیچ ربطی به مالک و سمیرای زخم کاری ندارند.
تغییر من برای کاراکتر مرد بازنده فقط گریم و اضافه وزن زیاد یک مرد ۶۰ ساله نبود. تن صدا، رفتار و همه حرکات من باید این شخصیت را مرد شکست خورده ای نشان میداد که میخواهد سرحال به نظر برسد. حتی روی نگاهم باید کنترل داشتم که این آدم، آدم سرحالی نباشد. کارآگاه درهم شکسته ای باشد که دلش میخواهد هنوز هم سرپا بایستد. به نظرم فیلم بسیار آبرومندی است و برایم رضایتبخش بود.
من حتما به آن استایل قبلی بر میگردم و باز هم با همان استایل در سینما مسیر خودم را ادامه میدهم. فعلا هم هیچ پروژهای را شروع نکرده ام نه در سینما و نه در تلویزیون. فکر میکنم هر چند وقت باید کنار بایستم و کارنامه ام نگاه کنم و ببینم چکار کرده ام. دو سه بار پیش آمده که حداقل یکسال هیچ کاری را نپذیرفته ام.