سیاهی، تباهی و پوچی زندگی بشری و بیمعنا بودن تمام معیارهای امیدبخش و باورهای اخلاقی، مغز چیزی است که در فیلمهای کوتاه شاگردان کارگاه هومن سیدی میشود، دید.
درحالحاضر آموزشگاههای سینمایی بسیار گرانقیمتی که در تهران وجود دارد و تقریبا تمامیشان وصل به چهرههای مشهور سینما هستند، تعداد زیادی از علاقهمندان به بازیگری و فیلمسازی را دور خودشان جمع میکنند که مدل فکری و جایگاه اجتماعی و اقتصادی خاصی دارند. کسانی که فکر میکنند با پرداختن بعضی از هزینههای بالا، در حقیقت دارند روی آینده کاریشان در سینما سرمایهگذاری میکنند و درنهایت آنچه میتواند خروجی این کلاسها باشد، کسانی هستند که در یک دوره از زندگیشان سعی کردهاند «موقعیت» را با پول بخرند؛ نه کسانی که خودشان را آزمایش میکنند تا بفهمند استعداد دارد یا ندارد و بفهمند چه نقاط ضعفی دارند و باید در آن بخشها تقویت شوند.
هومن سیدی و آموزش سیاهی
سیاهی، تباهی و پوچی زندگی بشری و بیمعنا بودن تمام معیارهای امیدبخش و باورهای اخلاقی. این مغز آن چیزی است که در فیلمهای کوتاه شاگردان کارگاه هومن سیدی میشود، دید. تماشای فیلمهای کوتاهی که در آموزشگاه هشت میلیمتری به مدیریت او ساخته شدهاند، تقریبا همه مخاطبان را به یک تم ثابت میرساند؛ نشانههایی از همجنسبازی، خون و خونریزی شدید، خودکشی و چیزهای دیگری از این دست که در اکثر این فیلمها تکرار میشود. این فیلمهای کوتاه عمدتا گران هستند. از حرکتهای دوربین گرفته که مشخص است با تجهیزات گرانقیمت انجام شدهاند تا لوکیشنهای گران و عوامل حرفهای. اینها اما نشانهای از خلاقیت نیست، بلکه رقابت بین سازندگان فیلم کوتاه را به زمین ناعادلانهای میبرد که در آن پول حرف آخر را خواهد زد. فیلمهایی که در هشت میلیمتری ساخته میشوند، عمدتا به جشنوارهای در تورنتوی کانادا میروند؛ جایی که با این آموزشگاه هماهنگ است و به فیلمهای این موسسه اجازه حضور میدهد. این جشنواره در رنکینگهای جهانی تقریبا هیچجایگاهی ندارد اما به درد فریب هنرجویان مشتاقی میخورد که در ابتدای راه هستند. استاد کارگردانی هشت میلیمتری در دورههای اخیرش فرنوش صمدی بود. فیلمسازی که یکی از سیاهترین و در عین حال ضعیفترین آثار سالهای اخیر را ساخت و جشنوارهای در اسپانیا که به او جایزه داد، در متن بیانیه هیات داورانش علنا به دلایل سیاسی اعطای این جایزه اشاره کرده بود. تابهحال خروجی مشخصی از این کارگاه در سینمای بلند داستانی ایران دیده نشده و این تمهای بهشدت سیاه، ممکن است تمامی هنرجوها را از قرار گرفتن در مسیر طبیعی فیلمسازی در ایران دور کند. البته در یکی، دو کار از هومن سیدی، تعدادی از کسانی حضور داشتند که در کلاسهای بازیگری او شرکت کردهاند. این روشی است که خیلی از کارگردانان سینمای ایران برای مطرح کردن و مهم جلوه دادن کلاسهای بازیگریشان از آن استفاده میکنند. این آموزشگاه با مدیریت سیدی و چنانکه عنوان شده به یاد عباس کیارستمی راهاندازی شد که این البته عنوان عجیبی بود چون هنگامی که کیارستمی زنده بود، سیدی در یک برنامه تلویزیونی به طعنههایی جدی نسبت به او پرداخت. کارگاه کارگردانی در سینما را کیانوش عیاری برگزار میکرد و کارگاه بازیگری مقابل دوربین توسط خود سیدی برگزار میشد. درحالحاضر فرنوش صمدی مربی کارگردانی این آموزشگاه است.
پول بدهید تا با حضور شهاب فیلمتان را پخش کنیم
پنجم مرداد امسال بود که در برخی رسانهها عنوان شد: «شهاب حسینی، تهیهکننده، کارگردان و بازیگر پرسابقه سینما مجموعهای جدید با هدف حمایت از سینمای مستقل و فیلمهای کوتاه و مستند را افتتاح کرده است. این موسسه بر آن است تا با حمایت «معنوی» از فیلمسازان مستقل در تمام دنیا، مسیر را جهت معرفی و هموار کردن روند پخش و ارائه آثار به بستر جامعه را که بسیار مشتاق بهنظر میرسد، گسترش بخشد.» در ادامه این خبر آمده بود: «گفتنی است اندیشکده مستقل فرهنگ و هنر با برگزاری اکرانهای خصوصی «فیلمهای کوتاه، مستند و مستقل» از هفته اول مردادماه در جهت معرفی و ارائه این آثار به بستر جامعه آغاز به کار خواهد کرد.» چندماه بعد در نیمههای دیماه بود که «فرهیختگان» پروندهای بست با عنوان «شبحکارگردان» این پدیده جدیدی در سینمای ایران بود که طی سالهای اخیر بسیار فراگیر شد و در آن آدمهای پولدار و بیاستعداد که دوست داشتند نامشان بهعنوان کارگردان برده شود، به فرد دیگری پول میدادند تا فیلمها را به جایشان کارگردانی کند. برای این پرونده با سه نفر از دستیاران کارگردان در سینمای ایران صحبت کردیم؛ یکی از آنها سهیل برخورداری بود که در میان حرفهایش گفت: «یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت فیلم کوتاهی ساخته است و در موسسه آموزشی آقای بازیگر «ش-ح» به آنها گفتهاند که میتوانید دومیلیون تومان پول بپردازید تا فیلمتان در اینجا نمایش داده شود. دو نفر منتقد را هم خودتان باید بیاورید و میهمانها را هم خودتان دعوت کنید و پذیرایی از میهمانها نیز با خود شماست. البته آن آقای بازیگر در جلسه حضور دارد. آن شخص از من پرسید که به نظرت این کار را انجام بدهم یا نه؟ چون میخواست به این واسطه دیده شود و مراحل بعدی فیلمسازی را ادامه بدهد. اما اولا معلوم نیست که چنین کارهایی نتیجه بدهد و ثانیا تکلیف کسانی که هزینه دعوت از منتقدان و پذیرایی از میهمانان را به اضافه دومیلیون تومان پول ندارند تا فیلمشان را در این کارگاهها نمایش بدهند، چه میشود؟» ظاهرا این همان کلاسهایی بود که شهاب حسینی ادعا میکرد برای معرفی فیلمسازان مستقل در تمام دنیا و فراهم کردن بستر دیده شدنشان تاسیس کرده است. اینجا حتی آموزشی هم در کار نبود و فقط فیلمها را نمایش میدادند. خبری که در همان مردادماه درباره این جلسه نمایش فیلم منتشر شد، در خودش نام یکی از کسانی را داشت که بعدا در جای دیگری جزء قربانیان آموزشگاههای فیلمسازی قرار گرفت. اعلام شد که رضا آشفته، پویان عسگری و محمدرضا مقدسیان نقد آثار اکرانشده را برعهده داشتند و البته یک نفر دیگر؛ آزاده مسیحزاده.
بامداد و بهرهکشی از هنرجو؟
نام موسسه بامداد را در این روزها تقریبا همه شنیدهاند. لااقل بهخاطر یک ماجرای بسیار پرحاشیه و مهم که اصغر فرهادی را بابت آخرین فیلمش به سرقت ادبی متهم میکرد. پریسا بختآور، همسر فرهادی مدیر این مجموعه بود که توانست نامهای بزرگ عرصه سینما را در مجموعهای درخشان گرد هم آورد و مسیر شهرت را سپری کند. در این مجموعه تمام زمینههای بازیگری، کارگردانی، فیلمنامهنویسی، فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه و لباس، گریم و… آموزش داده میشود. اصغر فرهادی هم گاهی در قالب کارگاههایی یک یا چند روزه به آموزش هنرجویان میپردازد. نام موسسه بامداد اما سال گذشته و در خلال فستیوال فیلم کن سر زبانها افتاد. مراسم رونمایی و اکران فیلم «قهرمان» در هفتادوچهارمین دوره جشنواره کن درحال برگزاری بود که در این بین، هنرجویان فیلمسازی خانه بینالملل بامداد متعلق به اصغر فرهادی و همسرش در اتفاقی عجیب، از فرد دیگری بهعنوان عامل موفقیت فیلم سینمایی قهرمان در جشنواره کن تشکر کردند. این اتفاق توجهات فضای مجازی را شدیدا به خودش جلب کرد. فردی که شاگردان فرهادی بهعنوان صاحب اصلی قهرمان از او تقدیر میکردند، یکی از همکلاسیهایشان در آن موسسه بهنام آزاده مسیحزاده بود. ماجرا از این قرار بود که مسیحزاده، یکی از هنرجویان سابق فرهادی در موسسه کارنامه، چندسال پیش مستندی در شیراز ساخته بود با عنوان «دوسر برد، دوسر باخت» و این مستند همان داستان زندگی شخصیت اصلی قصه فیلم فرهادی را روایت میکرد. مسیحزاده با این فیلم تقدیرنامه هشتمین جشنواره فیلم کوتاه شیراز را هم دریافت کرد. فرهادی هم در یکی از نشستهای خبری جشنواره کن عباراتی گفت که الهام گرفتنش از ماجرای مستند آزاده مسیحزاده را بهنوعی تایید میکرد.
هرچند نسخه نهایی فیلمنامه کپیبرداری از آن مستند نیست اما ظاهرا دعوای اصلی که ایجادشده بر سر این است که چرا در عنوانبندی فیلم فرهادی، هیچنامی از آزاده مسیحزاده نیامده است. همزمان با اکران فیلم فرهادی بحثها درباره فیلم مسیحزاده مجددا بهطور جدی مطرح شدند. مدتی بعد معلوم شد که فرهادی از تمام شاگردان خواسته تا درباره سوژهای واحد، داستانهای مختلف بسازند و سپس از همهشان امضا گرفته که حقوحقوق معنوی این سوژهها متعلق به خودش است. مشخص است که فرهادی از ابتدا قصد داشته میان این سوژهها بگردد و آنهایی را که مناسب میداند برای خودش بردارد وگرنه کجای دنیا از هنرجوها امضا میگیرند که هر سوژهای در این کارگاه مطرح کردی، برای ماست و خودت حقی نسبت به آن نداری؟ این علنا استثمار هنرجوهایی است که فکر میکردند با پرداختن یک مبلغ بالا و شرکت در کلاسهای اصغر فرهادی میتوانند پارتی مهمی در سینمای حرفهای پیدا کنند.