چه کسی می تواند بگوید که از یک درام تاریخی خوشش نمی آید؟ این فیلم ها دستکم به آن دسته از مخاطبانی که اطلاعات تاریخی کافی ندارند کمک می کنند. اما حتی برای افراد مطلع از تاریخ نیز تماشای زندگی بخشیدن به شخصیت های تاریخی می تواند تجربه ای هیجان انگیز باشد. نیاز به گفتن ندارد که هنگام ساخت یک فیلم سینمایی تاریخی باید یک سری اصول هنری را نیز در متن داستان وارد کرد. بخش اعظم این دستکاری هنری به دیالوگ های ساختگی و فشرده کردن خط های زمانی باز می گردد. حتی وسعت بخشیدن به واقعیات و بزرگنمایی در رخدادها به خاطر ایجاد تنش نیز قابل قبول است.
اما گاهی اوقات کارگردانان چنان تغییرات بزرگی در واقعیات تاریخی ایجاد می کنند که باعث نوعی توهین به آن شخصیت ها یا وقایع می شود. ایجاد توازن مناسب بین خلق یک داستان جذاب و نمایش دادن واقعیت یک نکته کلیدی در ساخت فیلم های تاریخی است. وقتی پای دنبال کردن تاریخ به میان می آید، فیلمسازان مسئولیت ویژه ای دارند زیرا برای بسیاری از مخاطبان، این فیلم ها تنها پنجره های موجود رو به تاریخ هستند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم تاریخی باکیفیت و زیبایی آشنا کنیم که ارزش سرگرمی بالایی دارند اما به نحوی اشتباهاتی نابخشودنی در مورد تاریخ مرتکب شده اند.
۱۰- The King (۲۰۱۹)
از همان ابتدای فیلم مشخص بود که مقدار قابل توجهی آزادی هنری در این فیلم به کار گرفته شده است. دیوید میچود، کارگردان فیلم، با جوئل اجرتون برای نوشتن سناریویی بر اساس نمایشنامه هنریاد از ویلیام شکسپیر همکاری داشتند. شکسپیر در نوشتن داستان این نمایشنامه بر اساس سرگذشت هنری پنجم نیز آزادی هایی بسیاری به خود داده بود و به همین خاطر وقتی پای دقت و صحت تاریخی به میان می آید، سناریونویسان این فیلم از همان ابتدا چند بر صفر عقب بودند. برخی از اشتباهات تاریخی The King را می توان چشم پوشی کرد زیرا به نفع فیلم بوده اند. اما شاه هنری پنجم هیچگاه آنطور که در فیلم به تصویر کشیده می شود در جوانی انسان عیاشی و دائماً مستی نبوده است بلکه یک فرمانده نظامی دنیا دیده و کاندیدایی محبوب برای رسیدن به پادشاهی بود.
اما برای این که اوج شخصیتی او را دراماتیک تر سازند، نویسندگان سناریو آغاز راه او را سخت تر و پیچیده تر کردند. اما بزرگ ترین اشتباه و بی دقتی فیلم در نبرد آگینکورت رخ می دهد. جدای از تاکتیک های نظامی نادرست این فیلم، روی حضور شخصیت لویی دافین (رابرت پتینسون) در این نبرد تمرکز می کنیم. دافین مغرور وارد این نبرد شده و به نحوی نبرد را متوقف می کند تا پیشنهاد یک نبرد تن به تن را مطرح کرده و در نهایت کشته می شود. در واقعیت اما دافین صدها مایل دورتر در بستر بیماری بود و شخصیتی بسیار پرهیزکار و فروتن بوده است. نبرد تن به تن دو نفر نیز اتفاقی بود که به ندرت رخ داده و دستکم در میانه نبرد اتفاق نمی افتد.
۹- Outlaw King (۲۰۱۸)
فیلم Outlaw King با بازی کریس پاین در نقش شخصیت مشهور رابرت بروس، را می توان دنباله ای موضوعی بر Braveheart (1995) دانست. بعد از اینکه تلاش برای استقلال اسکاتلند همراه با ویلیام والاس به نتیجه نمی رسد، بروس بر می خیزد تا استقلال کشور را محقق کند. در حالی که Braveheart مملو از اشتباهات و بی دقتی های تاریخی است، فیلم Outlaw King کار فوق العاده ای در به تصویر کشیدن واقعیت نسبی انجام می دهد و اتفاقات فیلم در واقعیت نیز کم و بیش به همان ترتیبی که در فیلم دیده می شود رخ می دهند. بدین ترتیب بسیاری از اشتباهات تاریخی فیلم قابل چشم پوشی هستند و به خاطر روایت داستانی خوب صورت گرفته اند. اما آخرین رویارویی فیلم در نبرد لودون هیل جدای از تغییرات در تاکتیک هایی که استفاده شده بود، سکانس موثری است که واقعیت نبردهای دوران قرون وسطی را روایت می کند. اما در اواخر نبرد، پرنس ادوارد به بروس پیشنهاد مبارزه تن به تن می دهد که با باخت او همراه بوده و اجازه می یابد که فرار کند. این سکانس تمام فیلم را خراب می کند. نه تنها پرنس ادوارد در این نبرد حضور نداشت بلکه اگر هم بود هیچ راهی نداشت که چنین گروگان باارزشی به این راحتی اجازه فرار کردن پیدا کند.
۸- Zulu (۱۹۶۴)
برای فیلمی که در دهه ۱۹۶۰ ساخته شده، Zulu کار فوق العاده ای در به تصویر کشیدن شخصیت های اصلی با کمی واقعیت نگری انجام داده است. زولوها در این فیلم دیگر چهره وحشی و شیطانی دیگر فیلم ها را ندارند و شجاعت آن ها به درستی به تصویر کشیده می شود. البته شکی در قدرت و توانایی استعمارگری بریتانیا در گذشته نیست اما امکان اینکه همه جنگ ها را ببرید نیز وجود ندارد. فیلم Zulu که مایکل کین در مهم ترین نقش ابتدای دوران حرفه ایش را داشت داستان نبرد سال ۱۸۷۹ را روایت می کند که در آن کمتر از ۱۵۰ افسر بریتانیایی در برابر ۴۰۰۰ جنگجوی زولو قرار گرفتند.
به عنوان روایت مرحله به مرحله این نبرد، در فیلم Zulu واقعیت ماجرا روایت می شود. اما رویارویی آخر فیلم هیچگاه رخ نداده و به وضوح زولوها و بریتانیایی ها هرگز در آخرین مراحل نبرد به یکدیگر ادای احترام نکرده اند. یکی از بی دقتی ها و اشتباهات بزرگ فیلم اما پرداخت شخصیت تاریخی واقعی سرباز هنری کوک است. این شخصیت که نقش او را جیمز بوث بازی می کند به عنوان یک شخصیت مست نافرمان و دزد سابق به تصویر کشیده می شود. در واقعیت اما بوث یک سرباز نمونه بود که هرگز مست نکرده و بسیار مورد احترام همقطارانش بود. بستگان او از این تصویر ارائه شده از بوث چنان ناراحت شدند که مراسم اکران فیلم را ترک کردند.
۷- The Patriot (۲۰۰۰)
برای کسانی که فیلم The Patriot را ندیده اند، باید گفت که در اینجا با نسخه آمریکایی Braveheart روبرو هستیم. این فیلم مملو از غرور بزرگنمایی شده آمریکای بوده و در یکی از سکانس های پایانی دیده می شود که مل گیبسون پرچم آمریکا را به دست می گیرد که نشان از هویت و پیام میهن پرستانه فیلم دارد. گیبسون در این فیلم نقش بنجامین مارتین را بازی می کند، شخصیتی ترکیبی که از چند شخصیت تاریخی الهام گرفته است. بعد از اینکه انگلیسی ها خانه اش را به آتش کشیده و یکی از فرزندانش را می کشند، بنجامین به ناچار دست به اسلحه می برد. به دلیل اینکه روایت این شخصیت کاملاً داستانی و ساختگی است، سازندگان در انتخاب واقعیت های تاریخی بسیار آزاد بودند. اما با توجه به اینکه داستان فیلم در دوران جنگ های انقلاب آمریکا رخ داده، باید این درگیری های نظامی را به شکلی درست به تصویر می کشید.
برای اینکه حس تنفر نسبت به بریتانیایی ها را در مخاطب ایجاد نماید، این فیلم بریتانیایی ها را به دو شکل به تصویر می کشد. آن ها یا انسان هایی جلف با لباس های پرزرق و برق و لهجه های پرطمطراق هستند یا جنایتکارانی جنگی و شیفته خونریزی که هیچ ابایی از ارتکاب جنایت ندارند. دیده می شود که بریتانیایی ها اسرا را می کشند و غیرنظامیان را زنده زنده در داخل کلیسا می سوزانند. در حالی که هیچ مدرکی دال بر چنین رفتارهایی از جانب بریتانیایی ها وجود ندارد، بلکه حمله به غیرنظامیانی که هنوز شهروندان پادشاهی بریتانیا به شمار می آمدند نیز منطقی جلوه نمی کند. شخصی به نام فرانسیس ماریون که الهام بخش شخصیت گیبسون در این فیلم بوده نیز به کشتار بومیان آمریکا و تجاوز به بردگانش مشهور بوده است.
۶- Hacksaw Ridge (۲۰۱۶)
درام جنگ جهانی دوم Hacksaw Ridge ساخته مل گیبسون مورد تمجید همه منتقدان قرار گرفت و یک نامزد اسکار برای اندرو گارفیلد به خاطر بازی اش در نقش دزموند داس را نیز در پی داشت. داس یک سرباز جوان مذهبی بود که علیرغم ورود به ارتش ایالات متحده از کشتن یا حمل اسلحه خودداری می کرد. علیرغم تمسخرهای فرماندهان و دیگر سربازان، او در نهایت به عنوان یک قهرمان مورد تمجید قرار گرفت. در جریان نبرد خونین اوکیناوا، داس مدام جان خود را به خطر انداخته و در مجموعه ۷۵ سرباز آمریکایی را از مرگ نجات داد و مدال شجاعت گرفت. اما یکی از حیرت انگیزترین کارهایی که دزموند داس انجام داد در فیلم گیبسون گنجاندن نشده است زیرا گیبسون فکر می کرد مخاطبان آن را باور نخواهند کرد.
در جریان نبرد اوکیناوا، داس در حال دور کردن یک نارنجک از دیگر سربازان دیده شده و در نهایت با یک برانکارد از محل برده می شود. در واقع داس ساعت ها مجروح به حال خود رها شده بود و وقتی برانکارد از راه رسید، اصرار داشت که یک نفر دیگر از سربازان مجروح را با آن منتقل کنند. البته این پایان کار نبود زیرا در ادامه دست او مورد هدف گلوله یک اسنایپر ژاپنی قرار گرفته و مجبور شد به تنهایی خود را به نقطه ای امن برساند.
۵- Enemy At The Gates (۲۰۰۱)
فیلم Enemy At The Gates یک فیلم حماسی مربوط به جنگ جهانی دوم ساخته ژان ژاک آنود است که مدعی می شود داستان واقعی یک اسنایپر روسی به نام واسیلی زایتسف (جود لا) را روایت می کند که با یک اسنایپر آلمانی به نام سرگرد اروین کونیگ (اد هریس) روبرو می شود. این داستان در پس زمینه نبرد استالینگراد روایت می شود و دوئلی که بین دو اسنایپر به عنوان نمادهای دو ملت رخ می دهد. تصویرسازی کارگردان از استالینگراد یک جهنم ترسناک است. نبرد استالینگراد خونین ترین نبرد جنگ جهانی دوم بود که به کشته شددن بیش از دو میلیون نفر در طی پنج ماه منجر شد.
اگر چه فیلم کار فوق العاده ای در به تصویر کشیدن حضور همراه با رنج سربازان و غیرنظامیان گیر افتاده در داخل شهر انجام داده اما چندین اشتباه تاریخی نیز وجود دارد. مهم تر از همه اینکه روایت مرکزی داستان هرگز رخ نداده است. واسیلی زایتسف یک اسنایپر برجسته روسی بود که در مجموع ۳۲۵ شکار تایید شده داشت. حتی بعد از پایان جنگ نیز زایتسف در مورد دوئل مشهور خود در خاطراتش نوشت اما اسناد آلمانی ها نشان می دهد که رقیب آلمانی او هرگز وجود خارجی نداشته است. در واقع داستان دوئل قهرمانانه زایتسف با سرهنگ اروین کونیک به عنوان بخشی از پروپاگاندای اتحاد جماهیر شوروی خلق شده بود.
۴- Kingdom Of Heaven (۲۰۰۵)
فیلم Kingdom Of Heaven تلاش های یک مرد برای رستگاری را به تصویر می کشد، داستانی که با رنگ و بویی مذهبی و در تلاش برای سرزمین مقدس روایت می شود. با امتیاز اندک ۳۹ درصد راتن تومیتوز، بعید به نظر می رسد که در فهرست بهترین فیلم های تاریخی هر بیننده ای جایی داشته باشد اما واقعیت این است که Kingdom Of Heaven فیلمی بسیار جالب است و از تماشایش لذت خواهید برد. بخشی زیادی از انتقاد نسبت به فیلم حماسی صلیبی ریدلی اسکات در مورد تصویری است که از شخصیت های مسیحی و مسلمان ارائه می دهد. همچنین اسکات متهم شد که در این روایت تاریخی ساده انگاری کرده تا بیانیه ای تاریخی در مورد شرایط کنونی خاورمیانه پس از حملات یازده سپتامبر داشته باشد.
اما این فیلم پیچیدگی ها و جزییات مفید بسیاری دارد که به آن ها توجه نشده است و دستکم به خاطر اشاره نقادانه اش به ریاکاری اخلاقی برخی از ساختارهای مذهبی قابل توجه است و البته سکانس های اکشن فوق العاده ای دارد. اما این فیلم قربانی چند اشتباه تاریخی است. Kingdom Of Heaven داستان بالیان (اورلاندو بلوم) را روایت می کند، آهنگری جوان که در جستجوی رستگاری به سرزمین مقدس می رود. در انتهای فیلم، آهنگر ناشناس داستان به فرمانده دفاع از اورشلیم تبدیل می شود. بخش زیادی از این روایت جعلی است. اگر چه بالیان شخصیتی واقعی بود که از اورشلیم در برابر حمله مسلمانان محافظت کرد اما نه تنها آهنگر نبود بلکه در خانواده ای نجیب زاده و سلطنتی به دنیا آمده بود. در شرایط آن زمان بعید بود که کسی از آهنگری به چنین جایگاهی رسیده و با ملکه اورشلیم وارد رابطه شود.
۳- Gladiator (۲۰۰۰)
ریدلی اسکات خوب می داند که چطور فیلم های درام تاریخی موفق و باشکوه بسازد. فیلم حماسی رومی او با نام Gladiator نیز از این قاعده مستثنی نیست. این فیلم داستان ماکسیموس دسیموس مریدیوس (راسل کرو) را روایت می کند، ژنرالی رومی که بعد از خودداری از بیعت با کومودوس (واکین فینیکس) مورد خیانت قرار گرفته و خانواده اش قتل عام می شوند. ماکسیموس در ادامه به نقطه ای دوردست در روم باستان رفته و گلادیاتور می شود اما خیلی زود مهارت و شهرتش او را به سالن آمفی تئاتر مشهور روم باز می گرداند. او موفق نمی شود آزادی اش را بدست آورد اما در نهایت انتقام گرفته و کومودوس را می کشد.
روایت داستانی خیالی در یک فضای تاریخی مشکلی ندارد اما وقتی شخصیت های خیالی با شخصیت های واقعی تاریخی روبرو می شوند باید اعتبار تاریخی را رعایت نمود. درست است که کومودوس یک حاکم بسیار بیرحم و منفور بود اما هرگز در مبارزه ای شرکت نمی کرد که جانش را به خطر بیندازد. سرنوشت کومودوس نیز آن چیزی نیست که در فیلم به تصویر کشیده می شود زیرا در واقع، وی پس از سال ها حکمرانی با وحشت و پارانویا، توسط یک کشتی گیر رومی در حمام خفه شد.
۲- Braveheart (۱۹۹۵)
به عنوان یک اثر سرگرم کننده سینمایی، چیزی بهتر از فیلم Braveheart پیدا نخواهید کرد. در این فیلم عشق، تراژدی، اکشن و حتی طنز خواهید داشت. موسیقی متن فیلم تهییج کننده است، شخصیت های اصلی جالب هستند و دیالوگ ها شما را به وجد می آورد. و همچنین سکانس های متعدد نبرد باعث شده هنگام تماشای این فیلم چیزی در زمینه هیجان و آدرنالین کم نداشته باشید. اما شاید بتوان Braveheart را توهین آمیزترین و تحریف آمیزترین تصویرسازی از تاریخ در تاریخ سینما دانست، حتی بدتر از فیلم Inglorious Basterds ساخته کوئنتین تارانتینو. برشمردن تحریفات تاریخی در فیلم گیبسون دشوار است و به همین خاطر به واضح ترین آن ها می پردازیم. اول از همه اینکه نبرد مشهور پل استیرلینگ بدون پل به تصویر کشیده می شود.
دوم اینکه پرنسس ایزابلا که در فیلم از والاس صاحب فرزند می شود، در زمان مرگ والاس تنها ۹ سال داشته است. سوم اینکه نام شجاع دل در واقع لقبی بود که اسکاتلندی ها به رابرت بروس دادند. هیچ یک از این اشتباهات به خنده داری پوشاندن دامن به اسکاتلندی ها در این فیلم نیست. دامن های اسکاتلندی تا دویست سال بعد از مرگ والاس در میان مردم این کشور رایج نشدند. این اشتباه مانند این است که شخصیت های فیلمی در مورد جنگ جهانی دوم، کفش های ورزشی برند جی زی به پا داشته باشند.
۱- Apocalypto (۲۰۰۶)
مل گیبسون که بیشتر فیلم های این فهرست به او تعلق دارند در ساختن فیلم های مسحور کننده تخصص دارد. فیلم اکشن ماجراجویانه او با نام Apocalypto نیز در مکزیک و در اوایل دهه ۱۵۰۰ روایت می شود که فیلمی بسیار هیجان انگیز است. تصویری که از تمدن رو به زوال مایاها در این فیلم ارائه می شود بسیار شبیه شرایط جامعه کنونی ماست. نخبگان و طبقه مرفه مایاها در حال خوشگذرانی و لذت بردن هستند در حالی که طبقات پایین تر به بردگی گرفته شده اند. سوء استفاده از محیط زیست نیز در قالب از بین رفتن جنگل ها به تصویر کشیده شده و قربانی کردن انسان ها به عنوان سمبلی از فریب سیاسی عامه مردم به کار گرفته می شود. به عنوان کنایه ای به دنیای مدرن، این فیلم بسیار بی نقص عمل می کند.
استفاده از جامعه ای تاریخی برای مطرح کردن نقدی بر جامعه مدرن می تواند آسیب زننده باشد اگر با دقت انجام نشود. درست است که تمدن مایاها در آن برهه به سقوط نزدیک شده بود و برآورد می شود که برای تولید آهک خام مورد نیاز برای پوشاندن تنها یکی از اهرام آن ها باید جنگلی به مساحت ۱۶۰۰ هکتار از بین می رفت. اما وقتی پای سکانس های قربانی کردن دسته جمعی انسان ها به میان می آید، گیبسون دیگر وارد عرصه خالی بندی می شود. اگر چه در تمدن مایاها سنت قربانی کردن انسان ها وجود داشته اما هرگز به قساوت و وحشیگری که در فیلم به تصویر کشیده می شود نبوده است. این آزتک ها بودند که به خاطر قربانی کردن جمعی انسان ها شناخته می شدند و ترکیب این دو تمدن در یک فیلم تاریخی توهین آمیز به نظر می رسد.