مربی با سابقه فوتبال ایران میگوید در مقاطع مختلفی این شانس را داشت که هدایت پرسپولیس، استقلال و تیم ملی را برعهده بگیرد اما برخی شریط اجازه این کار را نداد. او همچنین میگوید طرح مسائلی نظیر جادوگری برای ضربه زدن به وی است.
مجید جلالی در گفتوگویی درباره زندگی ورزشی خود به صحبت پرداخت. او در این گفتوگو به مرور خاطرات خود از فوتبال پرداخت و عنوان کرد برخی با طرح اتهاماتی نظیر جادوگری قصد ضربه زدن به او را داشتند. جلالی در این گفتوگو اشارهای هم به دیدار هفته پایانی لیگ ششم که منجر به قهرمانی استقلال شد داشت و عنوان کرد زمانی که سرمربی فولاد بود، برخی به او پیشنهاد دادند برابر ذوبآهن شکست بخورد تا این تیم قهرمان لیگ ششم شود و در عوض فولاد در جام حذفی برابر ذوبآهن به برتری برسد و راهی فینال شود.
در ادامه گفتوگوی مجید جلالی را با ایسنا میخوانیم:
*درباره شروع فوتبالتان صحبت کنید. مجید جلالی فوتبال را از کجا شروع کرد؟
اگر بخواهم به این سوال پاسخ بدهم باید بگویم دقیقا نمیدانم از کی فوتبال وارد زندگی من شد چون از زمانی که یادم میآید در کوچهها به دنبال یک توپ بودیم و فوتبال بازی میکردیم. من از ۱۲ سالگی یک تیم محلی تشکیل داده بودم و با تیمهای محلی خودمان فوتبال بازی میکردیم اما به طور کلی از سال ۱۳۵۲ به صورت حرفهای وارد یک تیم فوتبال شدم. در حوالی خیابان عارف یک زمینی بود که ناماش غیایی بود. برادران غیایی آن زمین را ساختند تا محلیها بتوانند فوتبال بازی کنند. در آن زمین یک تیم به اسم البرز که در دسته سه باشگاههای تهران بازی میکرد حضور داشت و یک تیم دیگر هم که ناماش جوانان بود در آنجا بازی میکرد. تیم البرز زیر نظر ناصر عبدی کار میکرد که اولین مربی من محسوب میشود. من در آن زمین فوتبال بازی میکردم و کم کم زندگی فوتبالی من شکل گرفت. در آن زمان بزرگانی چون ناصر عبدی، غلام مرتضیزاده و مسعود غیایی حضور داشتند. آنها به ما فقط فوتبال یاد نمیدانند بلکه آداب و معاشرت را هم میآموختند تا افراد باشخصیتی بشویم.
تمام کسانی که در آن زمین فوتبال بازی کردند مدیون این عزیزان هستند. من در سال ۱۳۵۳ برای تیم البرز بازی کردم و به مرور همان تیم ناماش به ابومسلم تغییر پیدا کرد و ما از دسته سه به دسته دو آمدیم و در ادامه به دسته یک باشگاههای تهران رسیدیم. من یک مهاجم بودم که هم در گوش چپ و هم در گوش راست بازی میکردم. بعد از انقلاب تیمها را ردهبندی کردند و ما به دسته دو رفتیم و در ادامه توانستیم به دسته یک باشگاههای تهران صعود کنیم. در ادامه ما تیمی داشتیم که در زمینهای خاکی مسابقه میداد که ناماش وحدت بود. از همان جا تیم وحدت شکل گرفت و من برای این تیم بازی کردم. از سال ۵۸ تا ۶۵ برای وحدت بازی کردم و بعد از اینکه فوتبال را کنار گذاشتم همان موقع سرمربی تیم وحدت شدم. مدتی هم برای شاهین بازی کردم و از این بابت بسیار خوشحالم که در باشگاههایی بازی کردم که صاحب مکتب بودند. این باشگاهها هم به اخلاق و هم به مباحث فنی بازیکنان اهمیت میدانند. تا سال ۱۳۶۵ همزمان با اینکه فوتبال بازی میکردم مربی تیم جوانان و نوجوانان وحدت بودم و از سال ۱۳۶۵ هم به طور رسمی وارد عرصه مربیگری شدم.
*آیا در طول دوران بازیگری به تیم ملی هم دعوت شدید؟
بله، در دوره آقای ناصر ابراهیمی در مقطعی به تیم ملی دعوت شدم و در ادامه نام من خط خورد. آن زمان ۴۴ نفر به تیم ملی دعوت شده بودند که من تا ۳۲ نفر پایانی در تیم بودم. در ادامه کنار رفتم.
*شما از فوتبالیستهایی بودید که پیش از انقلاب هم بازی کردید و بعد از انقلاب هم در تیم وحدت حضور داشتید. میخواهیم تفاوتهای فوتبالی قبل و بعد از انقلاب را تشریح کنید؟
پیش از انقلاب بدنه فوتبال در ایران حالت محلی داشت. جامهای محلی رواج زیادی داشت. ما یک لیگ تخت جمشید داشتیم که بازیکنان بزرگ در آن لیگ بازی میکردند و لیگ هم مربوط به باشگاه های دسته یک تهران میشود که یک سطح از جام تخت جمشید پایینتر بود. در ادامه با وجود اینکه دسته دو و دسته سه هم در تهران وجود داشت اما بیشتر بازیهای محلی رواج داشت. آن زمان در محلهای که ما زندگی میکردیم نزدیک به ۲۵ زمین خاکی وجود داشت و بازیکنان در آن زمینها بازی میکردند. الان شرایط فرق کرده است و با وجود اینکه برخی بچهها استعداد کافی دارند اما جایی برای بازی کردن ندارند. هر کسی پول داشته باشد میتواند فرزندش را به یک مدرسه فوتبال بفرستد اما کسی که پول نداشته باشد چنین امکانی ندارد. اما در زمان ما زمینهای خاکی رواج داشت و مربیان تیمهای محلی بودند و بازیها برگزار میشد. خاطرم هست قدیم اگر به سمت کوهسنگی یعنی انتهای خیابان پیروزی میرفتید بیش از ۲۰ زمین خاکی وجود داشت که در آن ها مسابقات برگزار میشد.
*خیلی از فوتبالیستهای قدیمی میگویند قبل از انقلاب فوتبال در بخش خصوصی اداره میشد و به همین خاطر پولهای زیادی هم به بازیکنان پرداخت میکردند. شما این موضوع را قبول دارید؟
بله در باشگاههای بزرگ پولهای خوبی پرداخت میشد. مثلا در باشگاه تهران جوان به بازیکنان ماهی ۲۰۰ تومان میدادند. با این پول بازیکنان هزینه رفت و آمد و خورد و خوراک خود را تأمین میکردند. البته در ردههای بالاتر پولهای بیشتری هم پرداخت میشد. یادم میآید در تیم دارایی به برخی بازیکنان تا ۱۰۰۰ تومان هم پرداخت میکردند.
سال ۱۳۵۳ زمانی که بازیهای آسیایی در تهران برگزار شد وقتی خارجیها به اینجا میآمدند با تعجب نگاه میکردند. در آن زمان وضعیت اقتصادی نه در کشورهای عربی خوب نبود و در ژاپن و کره هم اوضاع مناسب نبود. ژاپنیها و کرهای در ایران کارگری میکردند.
*پیش از انقلاب تیم ملی فوتبال ایران سه بار به طور پیاپی قهرمان جام ملتهای آسیا شد اما بعد از انقلاب این مهم شکل نگرفت. دلیلاش را چه می دانید؟
واقعیت این است که از اواخر دهه ۴۰ وضعیت اقتصادی در ایران خوب شده بود و نتیجه آن این بود که فوتبال هم از این شرایط اقتصادی بهرهمند بود اما این حالت در سایر کشورهای آسیا وجود نداشت. خاطرم هست سال ۱۳۵۳ زمانی که بازیهای آسیایی در تهران برگزار شد وقتی خارجیها به اینجا میآمدند با تعجب نگاه میکردند. در آن زمان وضعیت اقتصادی در کشورهای عربی هنوز خوب نبود و در ژاپن و کره هم اوضاع مناسب نبود. ژاپنیها و کرهای در ایران کارگری میکردند. همان طور که گفتم وضعیت اقتصادی خوب بود و به همین خاطر در فوتبال هم اوضاع بهتر بود. آن زمان بازیهای تدارکاتی تیم ملی با تیمهایی چون آرژانتین و فرانسه برگزار میشد. در آن سالها کشورهای آسیایی خیلی در فوتبال سرمایهگذاری نکرده بودند و فوتبال ما سرمایهگذاری خوبی انجام داده بود و پیشرفت کرده بود. در آن زمان رقیب ایران در آسیا تیم برمه بود و در مقطعی هم تایلند تیم خوبی شده بود. در ادامه ژاپن و کره روی فوتبال سرمایهگذاری کردند و به پیشرفت رسیدند.
من فکر میکنم به این دلیل بود که ما در آن سالها به قهرمانی میرسیدیم و جامهایی به دست آوردیم. زمانی که ما لیگ تخت جمشید را برگزار میکردیم در آسیا لیگ چندانی وجود نداشت. همان سالی که تیم ملی در کویت بازی کرد اگر جنگ نمیشد شاید باز هم به قهرمانی میرسیدیم چون همان تیم بود که به قهرمانی رسیده بود و دوباره به کویت رفته بود. ما در اوایل انقلاب با جنگ روبهرو شدیم که همین امر باعث تعطیلی فوتبال شده بود. آن زمان اولویت با جنگ بود و اگر مسابقهای هم برگزار میشد به فاصله هر یک ماه بود. اینکه بعد از انقلاب فوتبال ما ۱۰ سال ساکن بود و پیشرفتی نداشت، تأثیر زیادی روی شرایط فوتبال بعد از انقلاب داشت.
*بعد از پایان جنگ و در دهه ۷۰ فوتبال تقریبا شکل گرفت و هزینههای زیادی هم برای باشگاهها شد. چرا در این سالها تیم ملی فوتبال ایران نتوانسته به قهرمانی آسیا برسد و یا حتی هیچ کدام از باشگاههای ایرانی نتوانستهاند قهرمانی لیگ قهرمانان آسیا بشوند؟
قطعا بعد از دهه ۶۰ در فوتبال سیاستگذاری خوبی نشد و به فوتبال به عنوان ورزشی که میتواند یک قدرت نرم باشد نگاه نشد. باید بپذیریم که فوتبال خوب مدیریت نشد و آنهایی که سیاستگذاری کردند تصمیمات اشتباهی داشتند. در این برهه زمانی کسانی میآمدند و در فوتبال مدیریت میکردند که فوتبال را نمیشناختند. وقتی این فضا فراهم میشود افراد فرصتطلبی هم که بیرون فوتبال هستند تلاش میکنند خودشان را وارد این مقوله کنند و از سود مالی آن بهره ببرند. در دهه ۷۰ پول بیحساب و کتابی وارد فوتبال شد که برای افراد فرصتطلب منافع مالی زیادی ایجاد کرده بود. آنها شبکههایی ایجاد کردند که خیلی از مسائل را در اختیار بگیرند.
برخی مدیران با وجود اینکه افراد سالمی بودند هم مجبور بودند با این افراد کار کنند. یعنی مدیران فوتبال آن زمان مجبور بودند با این افراد کار کنند و براساس نظرات آنها افرادی را بیاورند و ببرند. به همین خاطر هر روز شرایط بدتر شد. بعد از دهه ۶۰ برای فوتبال تبلیغات زیادی انجام شد اما مدیریت خوبی انجام نشد. شما ببینید الان نزدیک به ۳۶ هزار مدرسه فوتبال در کشور وجود دارد اما امسال هیچ پدیدهای در لیگ برتر ندیدیم. این به خاطر این است که در مدارس فوتبال برای سود مالی کار میکنند نه اینکه به دنبال بازیکنسازی باشند. قطعا شما هر چیزی که به دنبال آن باشید به آن میرسید. مدارس فوتبال هم برای سود مدیران آن تشکیل شده است. همان طور که گفتم در فوتبال خوب سیاستگذاری نشد.
دراوایل انقلاب میگفتند ما اصلا به فوتبال فضا بدهیم یا خیر. برخی میگفتند فوتبال برای غربیها است و باید تعطیل شود. اما برخی هم میگفتند ما میتوانیم برویم و در این بازیهای بینالمللی قهرمان بشویم و آنجا شعار الله اکبر بدهیم و انقلاب را صادر کنیم.
*در اوایل انقلاب فوتبال در ایران تعطیل شد و بعد با جام شهید اسپندی شروع شد. البته در آن سالها بازیها به صورت استانی برگزار میشد و لیگ سراسری نداشتیم. از آن سالها برایمان بگویید؟
وقتی انقلاب شد میخواستند به علاقه مردم توجه کنند و فوتبال ادامه داشته باشد اما از طرفی اولویت با جنگ بود و نمیخواستند فوتبال خیلی داغ بشود. بحثهایی در آن زمان بود که ما اصلا به فوتبال فضا بدهیم یا خیر. برخی میگفتند فوتبال برای غربیها است و استدلالشان این بود که فوتبال را انگلیسیها آوردند و باید تعطیل شود. اما برخی هم استدلالهایی میآورند و میگفتند ما میتوانیم برویم و در این بازیهای بینالمللی قهرمان بشویم و به جای اینکه جام را بالای سر ببریم، پرچم را بالای سر ببریم و انقلاب را صادر کنیم. این بحثها در آن زمان وجود دارد و مقالاتی در برخی نشریات منتشر میشد. سوال اساسی هم این بود که فوتبال هدف باشد یا یک وسیله. اوایل دهه ۶۰ هم کسانی در فوتبال مسئولیت داشتند که نگاهشان این بود که به فوتبال نباید پروبال داده شود. آنها طرحی آوردند که به طرح منطقهای مشهور شد و یا طرح دیگری را به اجرا گذاشتند به نام طرح ۲۷ سالهها که براساس آن بازیکنان بعد از ۲۷ سال نباید بازی میکردند. آن زمان شرایط طوری بود که وقتی یک بازی انجام میشد و قرار بود ۵۰۰۰ نفر تماشاگر بیاید اما به یک باره ۷۰۰۰ نفر میآمد و میگفتند بازی را تعطیل کنید و باید یک ماه صبر میکردیم تا بازی بعدی انجام شود. همان موقع به خاطر این شرایط بازیهای محلات رونق داشت. آن زمان من هم در اوج فوتبال بودم و میتوانستم به باشگاههای خوب بروم اما فوتبال رونق نداشت و ما در زمین خاکی بازی میکردیم. اواخر دهه ۶۰ مسئولینی که مدیریت فوتبال را در اختیار گرفتند با دیدگاههای جدیدی آمدند. آنها فکر میکردند باید به فوتبال رسیدگی شود و این شرایط در حالی رقم میخورد که به اواخر جنگ رسیده بودیم. اینجا بود که من فوتبال را کنار گذاشته بودم و وارد عرصه مربیگری شده بودم. خاطرم هست وقتی از سربازی آمدم به تمام ادارههای آموزش و پرورش رفتم تا به عنوان معلم ورزش کار کنم چون واقعا مربیگری و کار ورزش را دوست داشتم.
*اولین دوره مربیگری خود را چه سالی پشت سر گذاشتید؟
در سال ۱۳۶۱ اولین دوره مربیگری خودم را در استادیوم داودی که به صورت شبانهروزی و یک ماهه بود پشت سر گذاشتم. سال ۱۳۶۴ کلاس درجه دو را پشت سر گذاشتم و کم کم دورهها را پشت سر میگذاشتم و آموزش میدیدم. سال ۱۳۶۵ هم آقای مرتضوی که خودش سرمربی تیم وحدت بود آمد و گفت که دیگر وقت آن است که مجید جلالی سرمربی تیم شود و این گونه شد که در ۲۸ سالگی فوتبال را کنار گذاشتم و وارد عرصه مربیگری شدم. این دورهها سیکلهای جدیدی برای من باز کرد و بعد که به دورههای بینالمللی نظیر دوره مالزی رفتم ذهنم نسبت به فوتبال دگرگون شد.
*در صحبتهایتان به نگاههای مسئولان ورزش به فوتبال در اوایل انقلاب اشاره کردید. به خاطر همین نگاهها بود که نام باشگاههای استقلال و پرسپولیس تغییر کرد؟
اوایل دهه ۶۰ نشریاتی منتشر شد که با هم مقابله میکردند. برخی در آن زمان دیدگاه شان این بود که هدف در ورزش نباید قهرمانی باشد بلکه باید پهلوانی باشد. یعنی به ورزش نگاه پهلوانی داشتند نه اینکه قهرمان بشود. برخی هم پاسخشان این بود در فوتبال اگر قهرمان نشوید کسی به حرف شما گوش نمیدهد. اینها با یکدیگر در مبارزه بودند. در نیمه اول دهه ۶۰ کسانی در ورزش مسئولیت داشتند که میگفتند هدف باید پهلوانی باشد و به همین خاطر بود که بحث آقای تختی را مطرح کردند. همان سالها بود که نام باشگاه تاج را به استقلال و پرسپولیس را به پیروزی تغییر دادند. آنها دیدگاههای تندی داشتند. طرح ۲۷ سالهها هم برای این بود که آنهایی که از قدیم فوتبال بازی میکردند را کنار بگذارند یا به طور مثال طرح منطقهای طرحی بود که با هماهنگی مدرسه، مسجد و محلات با محوریت مسجد انجام میشد. این طرح هم بیشتر از یک سال دوام نیاورد. در این میان کسانی هم بودند که تلاش میکردند ورزش قهرمانی از بین نرود.
*پس با این شرایط آیا میتوان گفت در آن سالها نسلی از فوتبال ایران سوخت؟
قطعا همین طور است و در این مورد تردید نکنید. بازیکنانی بودند که از نظر سطح مهارتی در جایگاهی قرار داشتند که میتوانستند در خارج بازی کنند و بازیکنان بزرگی بشوند. مجید نامجومطلق، مهدی ابطحی، ناصر محمدخانی و محمد پنجعلی از فوتبالیستهای بسیار خوب ایران بودند اما اینها یک بازی انجام میدادند و بازی بعدی یک ماه دیگر انجام میشد.
برخی در اوایل انقلاب دیدگاه شان این بود که هدف در ورزش نباید قهرمانی باشد بلکه باید پهلوانی باشد. یعنی به ورزش نگاه پهلوانی داشتند نه اینکه قهرمان بشود
*در آن سالها برخی فوتبالیستهای ایرانی به قطر رفتند و حرف و حدیثهایی در مورد آنها مطرح شد. مثلا اینکه میگفتند دلارهای عربی را میگیرند در حالی که ایران در جنگ با عراق است؟
همان طور که گفتم در آن زمان دو نگرش متضاد وجود داشت. در سال ۶۶ خاطرم هست یک روز پس از پایان تمرین تیم، مهدی ابطحی در حال شستن کفشهایش بود. محمد پنجعلی هم برای دیدار با دوستانش به محل تمرین ما آمده بود. این موضوع برای زمانی است که آنها از تیم ملی استعفا کرده بودند. برخی بازیکنان آن سال به خارج رفته بودند و مهدی ابطحی را هم میخواستند. محمد پنجعلی همان جا آمد و به مهدی ابطحی گفت به ما پنج میلیون تومان پول میدهند اما به تو هفت میلیون تومان میدهند. آن زمان با هفت میلیون تومان میشد سه آپارتمان خوب در تهران خرید اما مهدی ابطحی در پاسخ گفت که ما با اینها در حال جنگ هستیم بعد تو به من میگویی که بروم برایشان فوتبال بازی کنم؟ چنین دیدگاهی در کشور وجود داشت اما برخی بازیکنان طور دیگری فکر میکردند. برخی فکر میکردند که ما به خارج میرویم و پول میگیریم و پولش را به ایران میآوریم برخی هم میگفتند ما برایشان فوتبال بازی نمیکنیم. به هر حال دیدگاههای متضاد وجود داشت. الان باید خودشان قضاوت کنند که آیا کار درستی انجام دادهاند یا خیر.
* وحدت گربه سیاه پرسپولیس و استقلال بود. تیمی که خیلی نتایج خوبی نمیگرفت اما استقلال و پرسپولیس را میبرد. دلیل آن چه بود؟
تا سال ۶۵ وحدت معمولا در پایین جدول بود و آن سالها با وجود این شرایط استقلال و پرسپولیس را میبرد. همان زمان که من سرمربی تیم شدم با بازیکنان صحبت کردم و گفتم که دیگر نمیخواهیم در انتهای جدول باشیم و باید خودمان را به فوتبال ایران نشان بدهیم. آن زمان هفتهای سه جلسه و در روزهای زوج تمرین میکردیم. اما من به بازیکنان گفتم که باید هر روز تمرین کنید. بازیکنان هم مخالفت کردند و گفتند که ما کار و زندگی داریم اما من پای حرفم ایستادم و گفتم هر کسی کار دارد، برود و این گونه شد که بازیکنان جوانی آمدند و کار را شکل دادیم و تیم وحدت بسیار قدرتمند شد. ما سال ۶۵ و ۶۶ در لیگ تهران پنجم شدیم. برای تیمی که در زمین خاکی تمرین میکرد واقعا نتیجه قابل قبولی بود.
*شما هم بازیکن وحدت بودید و هم مربی این تیم شدید. میخواهیم درباره تفاوت های مربیگری و بازیگری بگویید. آنهایی که از بازیگری به مربیگری میرسند از تفاوتهای این دو مقوله میگویند؟
نمیشود این دو مقوله را با یکدیگر همخوان دانست. دنیا بازیگری با دنیای مربیگری متفاوت است. فقط کسانی که بازیکنان خوبی هستند، میتوانند از کاریزمای دوره بازیگری خود رانتی بگیرند و خیلی زود پلهها را طی کنند. آنها تا زمانی که این کاریزما را دارند در بالا هستند و میتوانند مربیگریکنند. این کاریزما به آنها ایدههای جدید نمیدهد اما به آنها کمک میکند تا تیمشان را به خوبی مدیریت کنند. به مرور که آنها از کاریزمای دوره بازیگریشان فاصله میگیرند دیگر باید قابلیتهای مربیگری خودشان را نشان بدهند. اگر در آن بخش خوب نباشند کارشان تمام است. به طور مثال کلینزمن کاریزما داشت اما بعدا وقتی از دوره بازیگری فاصله گرفت نتوانست هنرهای مربیگری خود را به اثبات برساند. در کشور خودمان هم چنین نفراتی داریم. یک بار درباره این موضوع با علی دایی صحبت کردم و به او گفتم سعی کن در این بخش کار کنی چون با کاریزمای بازیگری خودت چهار تا پنج سال میتوانی پیش بروی اما در بخش یادگیری و دانشافزایی بیشتر باید کار کنی تا موفق بشوی.
*سالهای سال است که مربیان خارجی چه به عنوان سرمربی و چه به عنوان دستیار به فوتبال ایران میآیند و میروند. شما از نفراتی بودید که خیلی به کار مربیان خارجی اعتقاد نداشتید و حتی در یک مصابه گفتید که قلعهنویی از مورینیو چیزی کم ندارد. واقعا اعتقاد دارد امیر قلعهنویی چیزی از مورینیو کم ندارد و مربیان خارجی به فوتبال ایران کمک نکردند؟
فوتبال از دید من مثل یک تکنولوژی و صنعت است. برای اینکه این تکنولوژی در فوتبال ایران جا بیفتند نیاز به خارجیها داریم اما این حضور تا کی باید باشد؟ حرف من این است. برخی میگویند برای همیشه باید مربیان خارجی باید باشند. در کشور ما خیلیها از حضور مربیان خارجی منافع دارند اما من میگویم حضورشان نباید همیشگی باشد. سالهاست اینها میآیند و در کنارشان باید مربیسازی کنید. ایسنا آماری داد که نشان میداد در ۲۰ سال گذشته نزدیک به ۱۰۰ میلیون دلار خرج مربیان خارجی شده اما در این سالها، ایا یک دلار خرج تربیت مربی در کشور شده است؟ حرف من این است. اگر من میگویم قلعهنویی از مورینیو بهتر است، برای این است که در آن مصاحبه بحثی درباره مربی ایرانی و خارجی بود و بحث محیط مطرح بود. چقدر محیط میتواند در شکوفایی استعداد تاثیر بگذارد؟ در پرتغال دیدند مورینیو با استعداد است و او را به عنوان مترجم کنار سر بابی رابسون فرستادند که کار یاد بگیرد. بعد وقتی بازگشت او را در پورتو مشغول به کار کردند و با این تیم قهرمان اروپا شد. مورینیو خودش پتانسیل داشته اما سیستم هم به او کمک کرده است. حالا در ایران ببینید قلعهنویی چه کرده است؟ خودش در نازیآباد بازی و مربیگری کرده و پیش رفته است. چه کسی برای او یک دلار خرج کرده که قلعهنویی مربی شود؟ هر کاری کرده، خودش کرده است. با این استعداد هم ۵ جام گرفته است. پس از نظر استعداد قلعهنویی چیزی از مورینیو کم ندارد. محیط او را مورینیو و این را قلهنویی کرده است. همین باعث میشود که در بین افکار عمومی مورینیو و قلعهنویی فاصله زیادی با هم داشته باشند که این غلط است. این محیط را چه کسی درست کرده است؟ کسانی که سیاستگذاری کردهاند! اول کلاس مدیریت میگویند الفبای مدیریت توسعه منابع انسانی است. کدام مدیران فوتبال منابع انسانی را توسعه داده است؟ پس این محیط است که منابع انسانی را نساخته تا شما محتاج این باشد که از خارج مربی بیاورید. من مخالف مربی خارجی نیستم. من حتی خودم برای خودم دستیار خارجی میآورم و اینگونه نیست که بگوییم خارجی ستیز هستم.
من ایرانی باور هستم و گروهی هستند که ایرانی ستیز و خارجی باور هستند. کم میگویم مربیان خودمان با استعداد هستند. همین الان نکونام میتواند بهترین مربی در سطح دنیا باشد. یا فرهاد مجیدی، مهدی رحمتی و یحیی گلمحمدی هم میتوانند باشند. چرا نشوند؟ اما فدراسیون فوتبال برای اینها چه کرده است؟ سال ۱۳۹۳ به فرانسه رفتم و قبل از رفتن آقای کفاشیان به عنوان رئیس وقت فدراسیون فوتبال نامهای به عنوان معرفینامه به من داد. در فرانسه به فدراسیون فوتبال ایران این کشور رفتم و آنها من را به کمپ کلیرفنتین در نزدیکی پاریس بردند. یکی از بهترین کمپهای دنیا همین جا است. در آنجا با پیشنهاد من برای آوردن ۱۰۰ مربی موافقت کردند تا این ۱۰۰ مربی را برای آموزش بدهیم. در نهایت گفته شد که برای هر مربی ۵۰۰۰ هزار یورو پرداخت شود. یعنی ۵۰۰ هزار یورو برای همه گروه پرداخت شود. قرار هم بر این بود که این ۱۰۰ نفر در قابل ۴ گروه بروند. بعد از بازگشت هرچه تلاش کردم کسی را پیدا نکردم که این ۵۰۰ هزار یورو را تامین کند تا این ۱۰۰ مربی برای آموزش به آن کمپ بروند. آقای کفاشیان رئیس فدراسیون وقت هم به من گفت هرچه بخواهید نامه مینویسم اما از من پول نخواهید! پولی نداریم که بدهیم! همان موقع پرسپولیس ژوزه را از پرتغال آورده بود و بعد از ۷ هفته او را اخراج کرد و یک میلیون دلار به او دادند. اگر مربی به آنجا میرفت نگرشش به فوتبال تغییر میکند و دیگر کنار زمین شلوغ نمیکند که تیمش ببرد.
خوش خیالی من این بود اگر برای احمدینژاد نامه را بنویسم مسیر فوتبال مسیر بهتری خواهد بود. اما کسانی که در کار واسطه گری و دلالی بودند آنقدر فحش دادند و تهمت زدند که من لطمه دیدم
*درباره حمایت از مربیان ایرانی و شاید علیه مربیان خارجی سال ۸۴ هم یک نامه به محمود احمدینژاد رئیس جمهور وقت نوشتید. آن نامه پاسخی نداشت؟
فکر میکردم او رسیدگی میکند. خوش خیالی و خیالبافی من این بود اگر نامه را بنویسم، مسیر فوتبال مسیر بهتری خواهد بود. اما کسانی که در کار واسطه گری و دلالی بودند آنقدر فحش دادند و تهمت زدند که من لطمه دیدم. این نیست که من با خارجیها بد باشم، دیدگاهم را صادقانه گفتهام. گفته بودم که کمی هم برای مربیان ایرانی هزینه کنید. همین الان هم میتوانید آن را نامه را بخوانید که چه گفتم. شاید ۲۰ سال دیگر کسی آن را نامه را بخواند بگویید کاش به این نامه عمل شده بود.
*میخواهیم به دوران حضورتان در پاس برسیم. تیمی که قهرمان ایران و آسیا شد. چطور سرمربی پاس شدید و شرایط کار در آنجا چطور بود؟
یک سال قبل از پاس در سایپا کار میکردم. سال ۸۱ قرار بود سرمربی پاس شود. حتی قرار بود جلسه معارفه من باشد اما به یکباره گفتند جلسه معارفه بهم خورده است. آن سال نشد که به پاس بیایم. بعد دو هفته بعد آقای آجرلو تماس گرفت و گفت که مدیر آکادمی پاس شوم. او میخواست از من دلجویی کند. در ابتدا قبول نکردم اما در ادامه قبول کردم که این کار را انجام بدهم. یک سال مدیر تیمهای پایه پاس بودم و تجربیات خوبی به دست آوردم. همان سال پاس نایبقهرمان شد و همایون شاهرخی به تیم ملی رفت. در ادامه آقای آجرلو خواستند سرمربی پاس شوم که این اتفاق رخ داد. سال خوبی بود و ما از نظر بازیکن تیم بی نظیر بود. همین الان هم وقتی اسامی بازیکنان آن تیم را میبینیم، با خود میگویم چه تیمی بود. آن زمان قهرمانی برای من هدف نبود و به این فکر میکردم که فوتبال ایران ایده بدهم. خوشحالم که در این کار توفیق پیدا کردم. آن پاس قهرمان شد و خیلی چیزها را برای اولین بار به فوتبال ایران آورد. اگر کسی باشد که شاخص کیفی تعیین کند، میبیند هنوز تیمی مثل آن تیم پاس نیامده است. من در درون دروازه حسن رودباریان، بهزاد غلامپور و نیما نکیسا را داشتیم. در خط دفاع بهروز رهبریفر و در خط هافبک جواد نکونام و خداداد عزیزی بازی میکردند.
*پاس قهرمان شد اما بعد از آن حرف و حدیثهای زیادی ایجاد کردند و به شما اتهاماتی نظیر جادوگری مطرح کردند. درباره این موضوعات هم صحبت کنید. نظرتان درباره اتهامات جادوگری چیست؟
از این بابت سختترین روزهای کاریام بود. از این بابت واقعا من آزار دیدم. همین الان هم وقتی تیمی موفق میشود، همین حرفها را میزنند. در اینجا اگر کسی بخواهد روی پای خودش باشد و بخواهد پیشرفت کند، او را میزنند. این فضای خوبی نیست. متاسفانه خودم فکر میکنم خیلی بیش از این که برای فوتبال کار کردم، میتوانستم به فوتبال خدمت کنم اما به من لطمه زدند. گاهی در خانه در خلوت خودم میگفتم به اینها چه بگویم؟ حتی نمیگذارند از خودم دفاع کنم. اگر بگویم اهل خرافات نیستم، پس میگویند خرافاتی هستی که میگویی نیستم!
*به طور کلی آیا اعتقاد دارید در فوتبال ایران جادوگری وجود دارد؟
من به طور کلی به این مسائل باور ندارم. شاید از سر کنجکاوی کمی به این موضوع نزدیک شدم که ببینیم داستان چیست اما این قاعدهای نیست. اگر به این موضوع باور داشته باشیم، پس نباید به علم باور داشته باشیم. به سازندگی و آینده نگری هم نباید باور داشته باشیم. درست است که در فوتبال عناصر پیشرفت زیاد است. در همه کشورهای دنیا میگویند ۱۰ درصد به شانس مربوط است که برخی به این شانس هم اتفاقات فوتبال میگویند. آنهایی که به شانس اعتقاد ندارند، میگویند این اتفاقات فوتبال است. شاید ۱۰ درصد باشد که برخی به این ۱۰ درصد هم باور ندارند و میگویند شانس همیشه با کسانی است که بیشتر تلاش میکنند. کسی که درباره این موضوعات (جادوگری) صحبت میکند، در اصل خودش به فوتبال اعتقادی ندارد. در دنیا مرکز توسعه تمرینات راه اندازی کردند چون میگویند از طریق تمرین میشود بازیکنانی ساخت که با سرعت بیشتری بازی کنند. پس اگر به آن مسائل (جادوگری) اعتقاد دارند، باید همه این موضوعات تمرین را دور بریزند.
*درباره شما حرفهای زیادی میزدند و میگفتند مجید جلالی چرا همیشه یک گرمگن را بر تن میکند.
بله میگفتند. در باشگاهی کار میکردم که مدیرعامل میگفت آقای جلالی این گرمکن را نپوشید. مدیرعامل شش دانگ مراقب من بود و حتی تلفن من را کنترل میکرد. بعدا به خودش ثابت شد که این مسائل (جادوگری) مطرح نیست اما میگفت چرا این گرمکن را عوض نمیکنی؟ که پاسخ دادم این گرمکن مثل نماد برای من است. کلا رنگ سفید و سورمهای را دوست دارم. الان هم اگر ببینید در بیشتر مواقع پیراهن سفید و شلوار سرمهای بر تن میکنم. در دوران مربیگری هیچوقت رانت رنگ را نبردم. از نظر من رنگ سفید و سرمهای همیشه مستقل هستند و به همین خاطر گرمکن سرمهای و پیراهن سفید میپوشیدم و میگفتم بگذار هرچه میخواهند بگویند تا اینکه آن گرمکن را کنار گذاشتم. این حرفها واقعا من را اذیت میکرد. اگر من این کارها (جادوگری) را کرده باشم، هرکه هرچه گفته نوش جانش اما اگر من اینطوری نبود و آنها این حرفها را زدند، هیچوقت از آنها نمیگذرم.
*به تراکتور برسیم. سرمربی تراکتور شدید و شرایط سختی را سپری کردید. در تبریز چه مسائلی رخ داد که در نهایت جدا شدید؟
وقتی به تراکتور رفتم، سال ۹۲ بود. وقتی برنامههایم را به باشگاه دادم گفتم که در شروع چالشهایی خواهیم داشت اما با گذشت زمان شرایط بهتر خواهد شد. همین طور هم شد. ما در بازی اول برابر پرسپولیس باختیم و در بازی دوم در تبریز مساوی کردیم اما کم کم تیم بهتر شد. ما هم در هفته شانزدهم صدرنشین شدیم. دقیقا در همان زمانها چالشهایی برای ما ایجاد کردند. یک بار با هواداران صحبت کردم که تیم صدرنشین است و شما چه میگویید؟ آنها میگفتند ما تیکی تاکای تونی اولیویرا را میخواهیم. در تمرین هم شعارهایی میدادند که من بروم و تونی اولیویرا بیاید. قبل از این مسائل، یک جلسه با استاندار آذربایجان داشتم که استاندار به من گفت اگر خانواده شما اینجا هستند، آنها را به تهران بفرستید و خودتان هم زیاد از خانه خارج نشوید. به استاندار گفتم که آمدهام مربیگری کنم اما از حرفهای شما میترسم. یک شب زنگ خانه من به صدا در آمد. دیدم دو نفر از لیدرها آمدهاند. رفتم آنها را دیدم و بعد از ابراز محبت به من گفتند که هر کدام ۳۰ الی ۴۰ نفر را داریم که در فضای مجازی فعالیت میکنند و ما میتوانیم کار را هدایت کنیم. آنها گفتند که از اولین بازی پیش رو فضای ورزشگاه را به سود من تغییر میدهند اما بابت این کار هر نفر ۳۰ میلیون تومان از من میخواستند. گفتند اگر این پول را بدهید فضای استادیوم را مثبت میکنند. من قبول نکردم و به خانه آمدم. برادرم که آنجا بود، به من گفت اگر فکر میکنی با پرداخت ۶۰ میلیون تومان فضا مثبت میشود این کار را انجام بده، که پاسخ دادم موضوع این است که اگر این کار را انجام بدهم اولین قدم را در راهی گذاشتهام که از نظر من راه کثیف است. این ۶۰ میلیون شروع کار است. در شهرهای دیگر هم کار کردهام و میدانم فضا چگونه است. خلاصه این پیشنهاد را قبول نکردم و بازی بعد شروع به فحاشی کردند. با وجود اینکه از حریف یک بر صفر پیش بودیم، آنقدر فحاشی کردند که گل مساوی را خوردیم و در هفتههای بعد هم به جایگاه سوم سقوط کردیم. میدیدیم که مسئولان هم حریف این مسائل نمیشوند و به همین خاطر از تراکتور جدا شدم. همان زمان علی کریمی میگفت ارزش ندارد. شاید من از ورزشگاه تبریز آزار دیده باشم اما در تمام مدتی که در تبریز بودم از مردم جز محبت چیزی ندیدم.
*چرا جو ورزشگاه یادگار امام تبریز اینگونه است که گاهی با پرتاب سنگ باعث لغو بازی میشوند؟
قاعده روی سکوهای ورزشگاه بد است و به آنها رسیدگی نکردند. در بازی پرسپولیس و تراکتور همه به دنبال مقصر هستند و هیچکس به دنبال علت نیست. اگر به دنبال علت بروید، میتوانید آسیب شناسی کنید و تمام شود. الان یک فرد مقصر را پیدا میکنند و جریمه و محروم میشود اما بار بعدی فرد دیگری مقصر میشود. شما باید به دنبال علتها باشید. ببینید علتها چه چیزی است که سکوها اینگونه است. ۲۰ سال پیش مدیرانی به فوتبال ایران آمدند که تلاش کردند سکوها را مهندسی کنند. بعد از آن مربیان هم به راه رفتند. وقتی سکو را مهندسی میکنید، نتیجه همین میشود. الان به خیلی از باشگاهها اگر نگاه کنید نزدیک به ۱۰۰ نفر هستند که حقوق میگیرند. کجای دنیا به لیدرها حقوق میدهند؟ اگر میخواهید به یک هوادار کمک کنید، از راههای آشکار این کار را کنید نه اینکه پنهانی حقوق بدهید. وقتی پنهانی حقوق میدهید، یعنی میخواهید آنها آدم شما باشند. در تیمی کار میکردم که قرار بود برابر پرسپولیس بازی کنیم. شب قبل از بازی لیدرها را جمع کردند و گفتند به جلالی طوری فحاشی کنید که از ورزشگاه به خانه برود. چرا؟ چون با مدیر باشگاه تنش داشتم که چرا حقوق بازیکنان را پرداخت نمیکند. به لیدرها پول میدهید که اینگونه بهره برداری کنید. جای دیگر کسی پول بیشتری میدهد و از دست شما خارج میشود. الان این همه جریمه کردند، حاصلش چه شد؟ چرا بعد از ۲۰ سال چیزی درست نشد؟
*در مقطعی قرار بود سرمربی پرسپولیس بشوید. چه اتفاقی رخ داد که نشد سرمربی پرسپولیس بشوید؟
در دهه ۸۰ دو بار قرار بود سرمربی استقلال بشوم که نشد. در سال ۸۸ که مدیرعامل استقلال آقای آشتیانی بود با من صحبت کرد تا سرمربی استقلال بشوم. او به من میگفت آنقدر که به تو اصرار میکنم سرمربی استقلال بشوی، به وزیر اصرار نکردم. پرسپولیس دو بار در دو مقطع سراغ من آمد. یک بار آقای پروین در سال ۸۴ با من صحبت کرد تا سرمربی پرسپولیس بشوم. بعد از اینکه صبا را قهرمان جام حذفی کرده بودم، با من برای پرسپولیس صحبت شد. یک بار هم در دوره عباس انصاریفرد برای پرسپولیس با من صحبت شد.
*چه شد که روی نیمکت استقلال نشستید؟
آن زمان سرمربی فولاد بودم و کارهای خوبی برای این تیم کرده بودم. در جلسه با آقای آشتیانی او اصرار داشت سرمربی استقلال شوم و حتی در خلال جلسه بارها موبایل خود را نشان داد که ببینید چه کسانی تماس میگیرند. پس به استقلال بیایید. حتی یک بار هم که قرار بود سرمربی پیکان شوم، نزد آقای یکهزارع مدیرعامل ایرانخودرو رفتیم و او هم موبایل خود را نشان داد و گفت ببینید چه کسانی میگویند مجید جلالی را نیاورید.
*در دوره آقای پروین چه شد که سرمربی پرسپولیس نشدید؟
در راه بشاگرد به میناب بودم که آقای پروین با من تماس گرفت و خودت را برسان. با توجه به اینکه با آقای پروین در خیابان عارف آشنا بودیم، از من شناخت داشت. من به تهران آمدم و صحبت کردیم. گفتم الان پرسپولیس مدیرعامل ندارد و اجازه بدهید شرایط مشخص شود، بعد تصمیم بگیریم. علی پروین گفت بیا کلید پرسپولیس را به تو میدهم و اگر دوست داشتی سر تمرینات روی سکو مینشینیم اما اگر دوست نداشتی، روی سکو هم نمیآیم. تو داخل زمین را حفظ کند و من بیرون زمین را. من اصرار کردم و گفتم که باشگاه مدیرعامل ندارد. آقای خطیب استعفا کرده بود اما هنوز با استعفای او موافقت نکرده بودند. علی پروین میگفت همه کاره پرسپولیس من هستم و بیا سرمربی پرسپولیس شو. همان موقع قبول نکردم و غروب دوباره با آقای پروین جلسه برگزار کردم. پروین به من گفت من با تو بچه محل هستم و الان به تو نیاز داریم. در نهایت پذیرفتم و وقتی درحال خروج از دفتر آقای پروین بودم، دیدم نزدیک به ۸۰ خبرنگار و عکاس حضور دارند. آقای پروین گفتند اینها خودشان متوجه میشوند و میآیند. قرار بود ساعت ۹ صبح فردایش قرارداد نوشته شود. علی پروین گفت که صبح فردا قراردادت را امضا میکنیم و چک پیش قراردادت را هم بگیر و عصر خودم به محل تمرین میبرمت. فردای آن روز ساعت ۹ صبح هرچه انتظار کشیدم کسی به دنبال من نیامد. در نهایت ساعت ۱۱ شد و با آقای پروین تماس گرفتم که گفتند منتظر باش خبر میدهم. همان موقع متوجه شدم که موضوعات دیگری رخ داده است. نمیدانم چه اتفاقاتی رخ داد که همه چیز برگشت. من مقابل تلویزیون نشسته بودم که متوجه شدم دوربین در محل تمرین پرسپولیس با آقای پروین مصاحبه میکند. از آقای پروین پرسیدند که چه شد، قرار بود مجید جلالی بیاید که گفتند: نه قراری نداشتیم. شاید خودش چنین حرفی زده است. من توقع چنین حرفی از علی پروین نداشتم. آنقدر ناراحت شدم که در خانه ۵ روز خوابیدم و جواب کسی را نمیدادم. مریض شدم. اصلا توقع نداشتم. خودم به آقای پروین گفتم که صبر کن اما او اصرار کرد. همین الان هم من آقای پروین را دوست دارم اما باروم نمیشد، چنین حرفی زده باشد.
علی پروین گفت بیا کلید پرسپولیس را به تو میدهم و اگر دوست داشتی سر تمرینات روی سکو مینشینیم اما اگر دوست نداشتی، روی سکو هم نمیآیم. تو داخل زمین را حفظ کند و من بیرون زمین را.
*در دو مقطع هم قرار بود سرمربی تیم ملی بشوید. چه شد که روی نیمکت تیم ملی ننشستید؟
با من تماس گرفتند و گفتند ما در جلسه هستیم و بحث شما مطرح شده است. آیا آمادگی دارید؟ من هم گفتم باید صحبت کنیم و به آنها گفتم که آمادگی دارم. یک ساعت بعد تماس گرفتند و گفتند که تبریک میگوییم و شما قطعی شدید. ساعت ۹ صبح به فدراسیون بیایید تا صحبت کنیم. به من گفتند که یک برنامه هم برای تیم ملی با خود ببرم که گفتم در فاصله یک شب تا صبح که نمیشود برنامه آماده کرد. خلاصه قرار شد به فدراسیون بروم و قرارداد ببندم و بعد برنامه بدهم. همان شب قضایایی رخ داد که حضورم در تیم ملی لغو شد.
*میتوانید به جزئیات این موضوع اشاره کنید؟
با من تماس گرفتند و سوال کردند کادر مربیانت چه کسانی هستند؟ یک مربی را نام بردند و گفتند او باید در کادر باشد که من قبول نکردم.
*نام او را نمیبرید؟
نمیخواهم نامش را بیاورم.
*از مربیان خوش نام فوتبال ایران نبود؟
موضوع این نیست، من نمیخواستم با او کار کنم. هرچه هم گفتند و اصرار کردند که او در کادر باشد، من قبول نکردم. حتی گفتند اگر از او ناراحت هستی، بگوییم با شما تماس بگیرد و دلجویی کند. که من گفتم من چه ناراحتی دارم؟ من باید برای تیم ملی یک کشور برنامهریزی کنم و بنابراین باید کسانی کنار من باشند که کارشان را قبول داشته باشم و در این حد بدانم. در مکالمه آخر گفتند اگر او را قبول نکنید، کلا موضوع منتفی است، که پاسخ دادم باشد، منتفی شود.
در لیگ ششم فولاد هفتم شده بود و چه برابر ذوبآهن به پیروزی میرسیدیم و چه شکست میخوردیم، در جایگاه ما تغییری ایجاد نمیشد. قرار بود روز پنجشنبه برابر ذوبآهن در هفته پایانی لیگ بازی کنیم و بعد دوشنبه هفته بعدش در نیمه نهایی جامحذفی برابر ذوبآهن قرار بگیریم. رفت و آمدهایی صورت گرفت و در نهایت آمدند و به من گفتند که بازی در لیگ را به ذوبآهن بدهید (ببازید) تا بازی در جامحذفی را بگیرید (ببرید)
*شما تقابلهای جالبی با امیر قلعهنویی داشتید. بعد از پیروزی استقلال برابر پیام مشهد درحالی که فولاد تحت هدایت شما ذوبآهن را شکست داده بود، استقلال توانست قهرمان لیگ ششم شود و بعد از آن دیدار امیر قلعهنویی در مصاحبهای گفت که مجید جلالی مرد است. با این حال بعدها رابطه شما با او خراب شد. از بازی فولاد برابر ذوبآهن در هفته پایانی لیگ ششم برایمان بگویید.
تیم ما در آن لیگ هفتم شده بود و چه برابر ذوبآهن به پیروزی میرسیدیم و چه شکست میخوردیم، در جایگاه ما تغییری ایجاد نمیشد. قرار بود روز پنجشنبه برابر ذوبآهن در هفته پایانی لیگ بازی کنیم و بعد دوشنبه هفته بعدش در نیمه نهایی جامحذفی برابر ذوبآهن قرار بگیریم. در هفته منتهی به بازی در لیگ، رفت و آمدهایی صورت گرفت و درگیریهایی وجود داشت. در نهایت آمدند و به من گفتند که بازی در لیگ را به ذوبآهن بدهید (ببازید) تا بازی در جامحذفی را بگیرید (ببرید). اما من این موضوع را نپذیرفتم. یعنی ذوبآهن در لیگ قهرمان شود و ما هم در جامحذفی میبریم و به فینال میرسیم. خاطرم هست روز بازی برابر ذوبآهن در لیگ، بازیکنان به من گفتند که شما برکنار شدید. همان موقع با مدیران فولاد تماس گرفتم اما پاسخی ندادند. در نهایت یکی از معاونهای باشگاه به هتل محل اقامت تیم آمد و گفت این بازی آخر است و ما حق داریم با مربیان دیگر صحبت کنیم. پرسیدم آیا امروز هستم؟ که پاسخ داد، بله شما هستید. من هم به او گفتم پس برو و دیگر اینجا نباشید. در ادامه یکی از مدیران باشگاه هم آمد با اعضای تیم صحبت کرد و به بازیکنان هم گفت آقای جلالی از گزینههای ما است و اما گزینههای دیگر هم داریم. او از بازیکنان خواست با قدرت کارشان را انجام بدهند. من هم به بازیکنان گفتم که از موضوعات خبر دارید. چند روز قبل به من پیشنهاداتی دادند که من آنهایی که این پیشنهاد دادند را از اتاق بیرون کردم. به بازیکنان گفتم اگر بتوانید در بازی خودتان را نشان بدهید، سالهای سال به شما میگویند که تیم پاکی بودید. در نهایت در زمین بازی خوبی انجام دادیم و بردیم.
*بعد در بازی جامحذفی برابر ذوبآهن چه اتفاقی رخ داد؟
وقتی بازی در لیگ را بردیم، تمرین سبکی انجام دادیم و روز یکشنبه هفته بعدش به فرودگاه رفتیم که به اصفهان بریم. در فرودگاه دیدم که نیمی از بازیکنان نیامدهاند. ما کلا با ۱۴ نفر که دو بازیکن هم دروازهبان بودند به اصفهان رفتیم. ما در آن دیدار هم تا دقیقه ۹۰ به تساوی بدون گل رسیدیم و من حتی بازیکن ذخیره نداشتم که به زمین بفرستم. در دقیقه ۷۰ هم داور یک بازیکن ما را اخراج کرده بود. در نهایت هم در وقت اضافه بازی را باختیم. بعد هم من به تهران آمدم. چند ماه بعد از این موضوع همان بازیکنانی که به فرودگاه نیامده بودند تماس گرفتند و گفتند که ما را حلال کن. من از همه موضوعات خبر داشتم.
*به شما القابی در فوتبال ایران دادند. از “آقا معلم” تا “مجید کامپیوتر”. درباره این القاب هم صحبت کنید.
وقتی به تلویزیون میرفتم، با خودم لپتاپ میبردم و برای خیلیها این موضوع تازگی داشت و میگفتند این کارها چیست که انجام میدهد؟ بعضیها این کار من را به تمسخر میگرفتند و میگفتند ما بلد نیستیم روی تابلو خط خطی کنیم. همیشه هر پدیدهای جدید باشد اول به آن میخندند و بعد با آن مقابله میکنند و در آخر با آن کنار میآیند. وقتی دیدند من با لپتاپ میآیم و خط و خطوط میکشم، چنین چیزی ندیده بودند. تا اینکه یکی از همکاران به تمسخر در بین برخی اهالی رسانه گفته بود او که “مجید کامپیوتر” است. رسانهها هم از این واژه استفاده کردند. درباره “آقا معلم” باید بگوییم خیلی به آن افتخار میکنم. وقتی با تیم پاس قهرمان شدیم، من در مدرسه ابوریحان معلم بودم و به خاطر همین به من “آقا معلم” میگفتنند.
*مجید جلالی به حق خود در فوتبال ایران رسید؟
من خیلی بیشتر از اینها میتوانستم به فوتبال ایران کمک کنم. یک روزی اهواز بودم و عادل فردوسیپور تماس گرفت که روی خط برنامه نود بروم و درباره دلالی صحبت کنم. من گفتم که من اگر صحبت کنم لطمه میخورم. با این حال آن شب روی خط برنامه رفتم و درباره دلالی صحبت کردم. فردای آن روز با مدیرعامل ما تماس گرفتند و گفتند مجید جلالی به ما اعلان جنگ کرده، یا او را بردارید یا ما هرکاری میکنیم. میدانم از کجاها ضربه خوردم. شاید اگر مربی بودم که خیلی در دسترس رسانهها نبودم و درباره مسائل زشت فوتبال حرف نزده بودم، تا به حال سه بار سرمربی تیم ملی شده بودم. الان بعد از ۴۴ سال کار مربیگری، در خلوت خودم وقتی پشت سرم را نگاه میکنم، خدا را شکر میکنم و راحت هستم. به خاطر پستی که قرار بود بگیرم اصول کارم را زیر پا نگذاشتم و احساس پشیمان نمیکنم.