او ادامه داد: «اصولا نه فقط بینال، بلکه هر نمایشگاه هنری، یک کوراتور (گرداننده) دارد که غرفه و چیدمان نمایشگاه بر عهده او است. از آنجا که موزه هنرهای معاصر تهران تحت نظر وزارت ارشاد است، پس از انتخاب کار، بنا بر بودجهای که دارند، باید مجوز ارشاد را نیز اخذ کنند؛ بر این اساس نه تنها سلیقه کوراتور بلکه موازین و قوانین ارشاد نیز دخیل میشود.»
تناولی با اشاره به این نکته که شرکت کردن در بینال ونیز برای هنرمندان افتخار بزرگی محسوب میشود، گفت: «شرکت در بینال ونیز برای هنرمندان منتخب افتخار بزرگی است. اغلب کشورهای شرکتکننده بهترین و خاصترین هنرمند خود را به بینال میبرند. اکثرا حتی فقط یک هنرمند. و به این ترتیب پیشرفت هنری کشور خود را به بهترین وضع ممکن به دنیا معرفی میکنند.»
این هنرمند مجسمهساز اضافه کرد: «ایران پس از انقلاب اسلامی چندین بار در بینال ونیز شرکت کرد. اولین بار با مدیریت دکتر علیرضا سمیع آذر در سال ۱۳۸۴ بود که در آن زمان مدیریت موزه هنرهای معاصر تهران را برعهده داشتند و بعد از آن تعداد انگشتشمار دیگری. بنابراین ایران در دوره مدیریت ایشان توانست حضور پررنگی در بینال ونیز داشته باشد.»
او در ادامه اظهار کرد: «با از دست دادن غرفه دائمی و با توجه به پر شدن فضای دائمی جشنواره، غرفههای ایران در چد دهه اخیر، به محل دیگری منتقل شد که اکثر کشورهای عرب زبان آنجا را خریداری میکردند و البته ایران کماکان هم غرفه دائمی ندارد. بنابراین هر بار دولت ایران از طریق وزارت ارشاد اسلامی بودجهای تعیین کرده و مکانی را اجاره میکند.»
تناولی در آخر اظهار کرد: «دوره جشنواره ۶ ماهه است و ونیز به دلیل جزیرهای بودن مکان گرانی محسوب میشود؛ بنابراین بودجه ۶ ماهه اجاره، حمل و نقل آثار به ونیز، بازگشت و استخدام و رسیدگی به کارمندان غرفه، برای این مدت زمان شاید امکانپذیر نیست.»
غیبت ایران در پنجاهونهمین دوره از بینال هنری ونیز، در چنان سکوت خبری آغاز شد که در ابتدای برگزاری، از سمت هیچ مسئولی توضیحی دربارهی علت غیبت عنوان نشد و یا اطلاعرسانی در این زمینه صورت نگرفت.
شاید دلیل این اتفاق را تا حدودی بتوان به تغییر مدیریتها در حوزه تجسمی ـ از موزه هنرهای معاصر تهران تا اداره کل هنرهای تجسمی ـ در آن مقطع زمانی نسبت داد.ضمن اینکه یکی از مسائل دیگری که دربارهی حضور نداشتن ایران در بینال هنر ونیز به ذهن میرسد، مربوط به مشکلات مالی است.
این در حالی است که برای مثال حضور ایران در پنجاه و ششمین دوره این رویداد هنری با کمک یک بنیاد خصوصی ممکن شد. و این تجربه، پرسشی جدی را به میان میآورد، اینکه چرا مانند برخی دورههای گذشته از کمک بخش خصوصی در این زمینه بهره گرفته نشد؟ و یا اینکه چرا یک روند سیستماتیک قوی جاری نمیشود تا با تغییر آدمها، حضور کشورمان در رویدادهای مهم هنری به قوت خود باقی بماند؟