هدف این مطلب دفاع از دراگان اسکوچیچ نیست. در مورد کیفیت کار این مربی، متخصصان باید نظر بدهند و البته بحث خاص خودش را میطلبد. هدف این مطلب، نقد فضای عجیب یک بام و دو هوا در مورد عملکرد تیم ملی است؛ جایی که در این ۲ سال هر زمان تیم کشورمان عملکرد خوبی داشته و نتایج مناسبی گرفته، گروهی امتیاز این موفقیت را به نام بازیکنان ثبت کردهاند و مدعی شدهاند این نسل طلایی به جا مانده از دوران کارلوس کیروش بوده که کار را در آورده و سرمربی جدید هیچ نقشی نداشته است.
در نقطه مقابل اما هر کجا نتیجه خوبی بهدست نیامده، فورا صفر تا صد گناه را به نام دراگان اسکوچیچ نوشتهاند. زمانی که تیم ملی برای نخستین بار بحرین را در زمین خودش برد یا بعد از چند دهه موفق شد عراق را با ۳گل شکست بدهد، بسیاری از تحلیلها حول این محور بود که: «با این بازیکنان، کسب چنین نتایجی شاهکار نیست»، اما هیچکس از خودش نمیپرسد چطور ممکن است همین میراث درخشان، همین نسل طلایی توانایی مقاومت برابر کرهجنوبی در سئول را نداشته باشد یا مقابل الجزایر شکست بخورد؟
خیلی کار سختی نیست اینکه بفهمیم بسیاری از این قضاوتها از روی پیشداوری و حب و بغض است. کیروش قطعا مربی نامدارتری نسبت به اسکوچیچ محسوب میشود و چه بسا اصلا بازگشت او در همین مقطع زمانی هم به تیم ملی کمک کند. این یک بحث دیگر است، اما حق نیست اگر نگوییم در این مدت واقعا به اسکوچیچ ظلم شد. یکی از آنها هم همین بود که او را فقط شریک ناکامیها کردند و در موفقیتها سهمی برایش قائل نشدند. مطمئن باشید اگر ما با او به جامجهانی برویم و یک درصد نتایج خوبی بگیریم، باز هم اسم کیروش بیشتر از اسکوچیچ شنیده خواهد شد، اما درصورت ثبت نتایج نامطلوب، دیگر خبری از مربی پرتغالی و نسل ساخته شده بهدست او باقی نخواهد بود. در این وضعیت، فقط دراگان گناهکار است و خدا باید به فریادش برسد!