موزه سینمای ایران در ادامه انتشار سلسله برنامههای تاریخ شفاهی خود به مناسبت زادروز «رضا کیانیان» بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون بخشهایی از گفتگوی این هنرمند را منتشر کرده است که در زیر میخوانید.
به نقل از روابط عمومی موزه سینما، رضا کیانیان با بیان اینکه تمام مقالاتی که با موضوع بازیگری نوشته درباره سوالهایی بوده که در ذهنش پیش میآمده ، گفت: یادم میآید در فیلم «آژانس شیشهای» در سکانسی باید خم میشدم گلوله را برمیداشتم و نشان میدادم و عزیز ساعتی (فیلمبردار) یک دفعه قطع کرد و گفت مشکلی برای نور بوجود آمده است و آرام نزدیک گوش من گفت به خاطر نور قطع نکردم دلیلش این است که بهت بگویم چطور گلوله را بالا بیاوری تا پلان بهتر شود و در همان جا متوجه شدم که اگر از زاویه دوربین فکر میکردم، متوجه میشدم.
وی ادامه داد: یکی دیگر از نکات مهمی که متوجه شدم این بود که باید در زمان بازی متوجه پلان هم باشم یعنی از جانب فیلمبردار هم باید فکر کنم و همین امر موجب شد تا با پنج فیلمبردار مصاحبه کردم. البته مصاحبهها بدین شکل نبود که به من فیلمبرداری یاد بدهند. آنها در ابتدا شروع به توضیح درباره فیلمبرداری و لنز و … میکردند اما من به آنها گفتم دنبال موارد جزییتر هستم. به عنوان مثال، وقتی چشمشان روی ویزور است چه چیزی موجب میشود که به یک بازیگر بگویند دمت گرم یا خوب بازی نکرده است. مواردی که شاید فیلمبردارها تنها در زندگی خصوصیشان برای دوستانشان تعریف کنند و هیچ وقت به عنوان خاطره باقی نمیماند.
کیانیان خاطرنشان کرد: به دلیل اینکه اولین کلید را عزیز ساعتی در ذهن من روشن کرد با خود او گفتگو را شروع کردم و متوجه شدم در مورد مونتاژ و تدوین هم به همین شکل است و من نمیدانم که با آنها هم صحبت کردم. زمانیکه سراغ تدوینگران رفتم از آنها میپرسیدم وقتی در پشت میز موی یلا نشستید در چه مواقعی از بازیگر راضی هستید و در چه مواقعی خوشتان نمیآید. آنها هم برای من توضیح دادند که موجب باز شدن دریچه هایی در من شد که در ابتدا همه چیزهایی که آموخته بودم در مجله فیلم چاپ شد و بعد به صورت کتابی به نام «بازیگری در قاب» منتشر شد.
کیانیان با اشاره به نقش آفرینیهای زنده یاد «خسرو شکیبایی» بیان داشت: خسرو شکیایی در بازیها خیلی دستهایش را تکان میداد و به نوعی هوا را میشکافت و برای همه ما جذاب بود و آنرا دوست داشتیم. بعد از خسرو شکیبایی همه میخواستند آن حرکات دست را تکرار کنند درصورتی که آن حرکات دست تنها مختص خسرو شکیبایی است. من معتقدم وقتی یک بازیگر روی صحنه میرود نباید فکر کند که چه کاری میخواهد انجام بدهد، حرکتش را طراحی نکند و به ناخوداگاه بسپارد زیرا بر اساس وجود بازیگر طراحی می کند مانند خسرو شکیبایی که دلنشین خواهد بود. در این صورت نقش آفرینیها دلنشین خواهد بود اما وقتی درباره آن فکر کنیم دیگر جذاب نمیشود.
وی با بیان اینکه بازیگر نباید سواد خود را جلوی دوربین ببرد، گفت: دوربین درواقع یک فاصله بین بازیگر و تماشاگر است و تماشاگر از چشم دوربین بازیگر را میبیند پس باید با دوربین رفیق باشیم و نخواهیم به دوربین بگوییم که چقدر سواد داریم. وقتی جلوی دوربین فکر کنیم همه چیز خراب میشود.
کیانیان با اشاره به فیلم «فرش باد» گفت: هر سال در ژاپن در فصل بهار یک کارناوال راه میافتد که ریشههای به شدت سنتی دارد و در آن یک فرشی از ایران وجود دارد و من هنوز نمیدانم فرش ایران چه زمانی وارد فرهنگ ژاپن شده است. البته شنیدم زمانی یک بازرگانی از ایران هدیهای به یک ژاپنی میدهد و وقتی دنبال مشترکات میگردند آن را پیدا میکنند. همچنین علیرضا شجاع نوری دستنوشتهای فارسی با خطی خوش که یک شعر است را به ژاپنیها دادهاند که آنرا در یک لولههای منبت کاری در داخل یک معبد نگه داشتند و در مراسمهای خاصی جایی میگذارند که بسیار ارزشمند است.
وی با اشاره به فیلم «فرش باد» خاطرنشان کرد: در فیلم صحنهای است که دیگر فرش بافته نمیشود ، همه ناامید میشوند و بازیگر ژاپنی (تاکاآکی انوکی) این سکانس را خیلی جدی بازی میکرد به او گفتم در ایران این عصبانیت را نمیفهمند زیرا در این لحظه تو باید ناامید باشی نه عصبانی و همچنین باید بیخیال دنیا باشی و او در نهایت به همین شکل بازی کرد و خودش را در نقش رها کرد. بعدها برای جشنواره توکیو به ژاپن رفتیم همسر او من را دید و گفت تاکاآکی وقتی از ایران برگشت عوض شد و خودش را رها کرد و زندگی مان خیلی بهتر شده (با خنده)
کیانیان با بیان اینکه «تاکاآکی انوکی» عاشق ایران و مخصوصا اصفهان شده بود، ادامه داد: زمانی که میخواست از ایران برود میگفت مطمئن هستم یکی از اجداد من ایرانی بوده است زیرا زمانیکه وارد ایران شدم آنقدر حالم خوب شده که تصور میکنم در خانه خودم هستم.
کیانیان در پاسخ به سوال خسرو نقیبی مبنی بر اینکه در نقش آفرینیها چه چیزی برایش اهمیت دارد؟ پاسخ داد: چیزی که در نقشهایم برایم اهمیت دارد یک صحنه از خلوت آن آدم است. به عنوان مثال، در «دوران سرکشی» سکانسی از خلوت نقشی که قرار بود من بازی کنم وجود نداشت و من به کمال تبریزی گفتم خلوت آدمها است که طرف دیگر نقش را نشان میدهد که آنها چه کاره هستند. پیشنهاد دادم وقتی قاضی در انتها میخواهد حکم آخر را بدهد قبلش در دادگاه تنها باشد و اگر فردا می خواهد حکم را بدهد شب آنجا تنها باشد زیرا باید تصمیم بگیرد که آقای تبریزی هم پذیرفت و اینکار در واقع نوعی آرایش نقش است. در مورد همه نقشهای کوتاهی که ایفا کردم این نوع آرایشهای نقش را داشتم که بعدها دیدنی و ماندگار شد.
وی درباره فیلم «ماهیها عاشق میشوند» نیز بیان داشت: یادم میآید یک روزعلی رفیعی گفت طرحی به ذهنش رسیده که میخواهد آن را بسازد درواقع به نوعی بازنگری زندگی خودش در قالب یک دکتر بود. آقای رفیعی علاوه بر اینکه هنرمند خوبی است آشپز حرفهای نیز است و تمامی غذاهایی که در فیلم «ماهیها عاشق می شوند» دیدیم کار خود او بود. رفیعی معمولا در اغلب کارهایش و حتی تئاترها تعداد زیادی پارچههای رنگی و مقداری چوب برای طراحی صحنه میآورد . گاهی استفاده از این چوبها و پارچهها آنقدر درست است که تبدیل به شیء اصلی در نمایش یا فیلم میشوند. در این فیلم هم مقداری پارچه و عتیقه جات از وسائل خانه خودش آورده بود که برای یکی از اتاقهای فیلم استفاده شد.