حدودا یک سال پیش خبر بیماری سرطان مارال فرجاد هنرپیشه سینما و تلویزیون در فضای مجازی منتشر شد و پس از طی کردن مراحلِ سخت درمان اینک در شرایطِ بهتری قرار گرفته است.
مارال فرجاد متولد ۱۳۶۱ در تهران است. مارال فرجاد دختر جلیل فرجاد است. در این مطلب به بیماری مارال فرجاد پرداختیم.
«موهایم دوباره رویید و امروز حالِ بهتری دارم… بسیار غمگین و ناامید بودم، چراکه این بیماری بر چهرهام و درنتیجه بازیگریام تأثیر میگذاشت… تا اینکه تصمیم گرفتم به آن مثلِ یک نقشِ سخت و پیچیده در یک فیلم سینمایی نگاه کنم.» این بخشی از حرفهای مارال فرجاد, بازیگر سینما و تلویزیون با خبرنگار مجلهی گلمور در مجارستان است که روندِ درمان و بهبودیِ او را با تیترِ (زنِ قوی) سوژهی گفتگو قرار داده است.
مارال فرجاد در مصاحبه خود گفته است:
* سال گذشته تشخیص داده شد که سرطان دارم. در آن لحظه همه چیز ناامید کننده به نظر می رسید. احساس میکردم زندگیام از هم می پاشد اما اینطور نشد.
* چندین عمل جراحی و شیمی درمانی انجام دادم که عوارض آن روی بدنم مشخص بود.
* صورتم تغییر کرده و موهایم ریخته بود که این از بزرگ ترین شکست ها برای یک بازیگر است چرا که بدنش ابزار کار او است. با این حال تصمیم گرفتم به سرطان به عنوان یک نقش سینمایی چالش برانگیز نگاه کنم که باید با آن دسته و پنجه نرم می کردم.
* اکنون اینجا در بوداپست هستم جایی که شیمی درمانی ام را ادامه میدهم. من در کشور مجارستان احساس بسیار خوبی دارم. دوستانم اطرافم را احاطه کردند، موهایم دوباره رشد کرده و احساس بهتری دارم. پس از بهبودی کامل دوست دارم به ایران بازگردم تا بتوانم دوباره روی صحنه و جلوی دوربین بازی کنم. بعداً می خواهم در مجارستان هم کار کنم.
* مطمئناً نقش سرطان را برای مدت طولانی مجبور نیستم بازی کنم و به زودی بهبود خواهم یافت. به آینده امیدوارم و مشتاقانه منتظر بازگشت به زندگی عادی ام هستم.»
عذاب قویماندن برای «مارال فرجاد» بعد از شیمیدرمانی
دکتر مهدی سودآوری؛ روان شناس و مدرس در گفتگو با روزنامه «جام جم» درباره بیماری مارال فرجاد گفته است: ابتلا به بیماری های صعبالعلاج، بیمار و اطرافیانش را برای مدتی شوکه و سپس امید برای بهبودی را کمرنگ و کمرنگتر خواهد کرد.
«مارال فرجاد» بازیگر سینما و تلویزیون بهتازگی با انتشار پستی در صفحه شخصیاش از تجربه ابتلا به سرطان و دستوپنجه نرمکردن با شیمیدرمانی نوشته است که نکات قابلتاملی دارد.
در ادامه بخشهایی از این دلنوشته تلخ اما دارای نکات امیدبخش را خواهیم خواند و از منظر روانشناسی، آن نوع نگاه به بیماریهای صعبالعلاج را واکاوی خواهیم کرد.
یاد گرفتم دردم را دوست بدارم…
«فرجاد» نوشته: «… هیچوقت دچار بیماری سختی نشدهبودم و شیمیدرمانی برایم تنها اسمی در فیلم نامههایی بود که میخواندم. بله، فکر میکردم زنی رویینتن هستم، و بعد، یکباره و ناگاه همهچیز فروریخت. گفتند هر ۲۱ روز باید همسفر داروها شوم، سفری بینهایت دردناک. نخست موهایم را کوتاه کردم، موهایی که تنها یکبار در کودکی کوتاه شده بودند. موهایم رفت و این نه پایان ماجرا که تازه شروع رنجی مدام و طولانی بود. عذاب قویماندن، سختترین بخش بیماری طولانی است. میتوانم جزئیاتی برای شما تعریف کنم که در گریه با من شریک باشید، اما بگذارید برایتان بگویم چطور این دوران جنونزده را طاقت آوردم و میآورم: با فکر کردن به آنها که دوستشان دارم.
من از بیماری ام یاد گرفتم به قطرههای داروی شیمیدرمانی، به سان ذرههای مهربان نور نگاه کنم. یاد گرفتم دردم را دوست بدارم و وقتی گریه میکنم، وقتی میخندم، وقتی حرف میزنم، همیشه و در همه حال از یاد نبرم زندگی با همه تلخیها، موهبتی است که باید قدرش را بیشتر و بیشتر بدانم. … بعدتر شاید برایتان گفتم چگونه مثل کوهنوردی خسته با هر قدمی که برداشتم مردم و زنده شدم، اما کم نیاوردم و ادامه دادم تا به قله برسم. من ادامه دادم. ادامه میدهم. چرا که من، با رنج و درد و اندوه ولی با قلبی روشن و گرم، مسافر کوچک شهر امیدم. با لبخندی ساده و قلبی مطمئن که حالا مرا واقعا رویینتن کرده. خسته و کلافه و رنجورم اما رقصان و سبکبال و پذیرا و تا قله، تا بهبود، تا لبخند خواهمرفت. همین.»
مراحل دوره سوگواری بعد از ابتلا به بیماری
دچار شدن به بیماریهای خاص و صعبالعلاج شوک بزرگی به انسان وارد میکند، در حدی که فرد و اطرافیان وارد یک دوره سوگواری میشوند. این دوره سوگواری برای هضم خبر بیماری شامل مراحل انکار، خشم(از سرنوشت و …)،چانهزنی(که فلان چیز را بگیر و سلامتی را پس بده)، افسردگی و در نهایت پذیرش میشود. فرد هر چقدر سریعتر مراحل مطرح شده را طی کند و به پذیرش برسد، هم شانس درمان بیشتر می شود و هم خود فرد بهتر با شرایط کنار میآید. پذیرش یعنی این که بیماری آخر دنیا نیست، هم با توجه به پیشرفتهای علم پزشکی امکان درمان وجود دارد، و هم این که زمان باقی مانده ارزشمندتر از آن است که هدر رود.
ضرورت داشتن امید به بهبودی
امید یکی از مهمترین مولفههای پذیرش است زیرا میپذیریم که تمام اتفاقات در اختیار ما نیست و کارهایی را که امکان دارد انجام میدهیم. تحقیقات نشانداده که حتی امید باعث تاثیر بیشتر درمان میشود چون به مغز فرمان مبارزه میدهد، نه این که به گوشهای برویم و برای خود عزاداری کنیم آن هم قبل از مرگ. از سوی دیگر، استرس و ترس باعث کاهش مقاومت سیستم ایمنی بدن میشود. همین امر به کاهش شدید اثر داروها و قوای جسمانی خود فرد منجر خواهد شد. همچنین امید باعث افزایش خلق مثبت در فرد می شود و این نگرش و خلق مثبت باعث بیشتر شدن ظرفیتهای شناختی و روان شناختی در انسان میشود که باعث بهتر کنار آمدن با چالشها و مشکلات خواهد شد. در واقع افراد امیدوار تابآوری بالاتری برای مبارزه و حل مشکلات دارند.
راهکارهای افزایش امید در چنین شرایطی
برای افزایش امید چند راهکار وجود دارد. اولین آنها تغییر نگرش به زندگی در جوانی است. اگر فرد در مجموع آدم امیدوارتری باشد، بیماری را هم راحتتر خواهد پذیرفت. باور به معنویت و معنای زندگی هم کمک بزرگی برای امیدوار ماندن در سختیها دارد. این که بپذیریم زندگی امری معنادار است و بیهوده سپری نشده است. گرچه باید ذکر کرد که امیدوار ماندن در شرایط سخت و مبهم بسیار سخت است. در نتیجه حمایت اجتماعی و عاطفی بسیار ضروری خواهد بود.
درست است که بدن فرد بیمار باید به تنهایی با بیماری مبارزه کند اما روان او قرار نیست تنها باشد. حمایت اجتماعی و دیدن محبت دیگران، بدون ترحم، خود انگیزهای برای بهبود فراهم میکند چون دوباره یادآوری میشود که حضور ما برای اطرافیان چقدر مهم است و این حس دوست داشته شدن باعث تلاش و امید بیشتر به زندگی خواهد شد.
در آخر باید خاطر نشان کرد که برخی خانوادهها بیماری یا شدت آن را از خود فرد پنهان میکنند، در حالی که باید به او فرصت پردازش موضوع و کنار آمدن با شرایط را داد تا بهترین تصمیم را برای خود بگیرند. بیشتر افرادی که دچار بیماریهای سخت شده و به مرحله پذیرش رسیدهاند، تغییر نگرش به زندگی و لذت بیشتر از زندگی را گزارش کردهاند چون دانستن و باور به محدود بودن وقت در این دنیا، باعث میشود زندگی را کاملا متفاوت ببینیم.