مستند ایرانگرد به تهیهکنندگی، کارگردانی و روایت جواد قارایی از آن دست مستندهایی است که نزدیک به یک دهه مهمان خانهها بوده و میتوان گفت همیشه تعداد مخاطبان آثار رو به افزایش است، زیرا مردم بهواسطه تماشای این مستندها با طبیعت، جاذبههای طبیعی، لوکیشنهای بکر از اقصی نقاط ایران و… آشنا شدند و لذت بردند. قارایی حتی در ایام کرونا هم بیکار ننشست و تلاش کرد که چهارمین و پنجمین سری از ایرانگرد را بسازد تا مردم را به جاهای زیبای ایران ببرد که تا به امروز ندیده باشند. ایرانگرد نگاهی متفاوت به معرفی طبیعت بکر مناطق مختلف کشور و زندگی روستاییان و عشایر این سرزمین دارد. سازندگان این اثر برای تهیه این برنامه با یک تیم فیلمبرداری به شهرها و استانهای مختلف ایران سفر کردند. مجموعه اول این مستند در سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ در قسمتهای ۳۰دقیقهای به سفارش شبکه چهار تولید و پخش شد. مجموعه دوم مستند ایرانگرد پس از موفقیت مجموعه نخست در قسمتهای ۵۰دقیقهای در سالهای ۱۳۹۲تا۱۳۹۴ به سفارش شبکه اول تهیه شد و در سال۱۳۹۴ از این شبکه پخش شد. این برنامه بهعنوان پرمخاطبترین مجموعه مستند ایران شناخته میشود. تولید فصل سوم این مجموعه نیز با عنوان «ایرانگرد۳» از اواخر پاییز۱۳۹۴، آغاز شد و در نوروز۱۳۹۷ در قالب ۲۰قسمت ۵۵ تا ۸۰ دقیقهای از شبکههای یک و مستند سیما پخش شد و ایرانگرد۴ هم در ایام نوروز۱۴۰۰ روانه آنتن شد. به بهانه پخش فصل پنجم ایرانگرد، جواد قارایی در یکی از روزهای تابستانی مهمان روزنامه جامجم بود و با او درباره جزئیات ایرانگرد و… صحبت کردیم.
با توجه به اینکه قرار است فصل پنجم از مستند ایرانگرد مهر ماه روی آنتن برود، در این فصل مخاطبان را چطور غافلگیر میکنید و با چه قشری از مردم، آداب و رسوم و موقعیت جغرافیایی آشنا خواهید کرد؟ ضمن اینکه شما در فصل چهارم این مجموعه خیلی کم مردم را نشان دادید.
در سه فصل ایرانگرد خیلی با مردم بودیم اما در ایرانگرد چهار بهدلیل کرونا با مردم کم بودیم، زیرا اوج کرونا در کشور بود. در ایرانگرد پنج مردم را هم داریم و به استانهای جدیدی سفر کردیم؛ مثل استانهای خراسانرضوی، فارس، هرمزگان، بوشهر و بخشهایی از گیلان. تلاش کردیم در این فصل دوباره با مردم سر و کار داشته باشیم و آداب و رسومشان را نشان بدهیم. همچنین جنبه هویت ملی را قدری پررنگتر کردیم، هر چند در همه برنامهها پررنگ بود؛ چون در ایرانگرد یک، دو، سه و چهار رویه، راه درست و موفقی را جلو بردیم. بنابراین تلاش کردیم وارد مسیر دیگری نشویم و همین راه را ادامه دهیم. در این فصل بیشتر روی جزئیات تمرکز داشتیم و در محتوا، نگارش طرح و پژوهش دقت بیشتری کردیم و درباره تصویربرداری هم باید بگویم که از فصلهای دیگر بسیار بهتر است.
قبول دارید در هر فصل ایرانگرد بهتر از فصل قبلی ظاهر شدید. اگر الان بخواهیم ایرانگرد یک را ببینیم، حتی متوجه اضطراب صدای شما در خواندن نریشن خواهیم شد. ضمن اینکه متنهای نریشن به قوت الان نبود. خودتان چه ارزیابی دارید؟
با شما موافقم. واقعا اگر بخواهم به ایرانگردها نمره بدهم، ایرانگرد یک کلا رد است، ولی در همان مقطع برایم قابل قبول بود، چون بار اولم بود که میخواستم چنین مستندی را به این شکل بسازم؛ ضمن اینکه کسی پیشنهاد آن را نداده بود و با بودجه خودم آن را ساختم. طبیعی است در کار اول تجربهام کم بود اما تلاش کردم ایرانگرد دو بهتر از یک باشد و ایرانگرد سه بهتر از دو و… بهنظرم ایرانگرد پنج از همه فصلهای قبلی بهتر است و ایرانگرد پنج بالاترین نمره را میگیرد و از ۲۰، نمره ۱۵ میدهم.
چرا نمره ۲۰ را به خودتان نمیدهید؟!
اگر بخواهم نمره ۲۰ بدهم باید پنج سال روی یک مجموعه کار کرد.
در حال حاضر چقدر زمان برای ساخت مستند میگذارید؟
بین یک تا یک و نیم سال کار میکنیم، چون هم بودجه و هم زمانی که به ما داده میشود، کم است. اگر بودجه و زمان خوب به من داده شود دوست دارم یک مجموعه راجع به ایران بسازم که یک مجموعه فاخر باشد. ایرانگرد پنج را در ۲۶ قسمت ۳۵ دقیقهای ساختم. در مجموع اگر سه سال به من زمان داده شود که روی یک مجموعه درباره ایران کار کنم حتما میتوانم اثری را بسازم که نمره ۱۹ بگیرد.
شما برای ساخت ایرانگرد پنج سفر به استانهای مختلف داشتید، از شمال ایران بگیرید تا جنوب. چطور استانها را انتخاب میکنید و اینکه متمرکز روی استانهای نزدیک به هم نمیشوید و برای هر فصل مستندهایی از شمال، جنوب، غرب و شرق؟
من در هر فصل از ایرانگرد میخواهم تنوع موقعیت جغرافیایی ایران را نشان بدهم. به همین دلیل مخاطبان وقتی قرار است جنگلهای شمال را ببینند در کنارش باید بیابانها، کوهستانها و روستاها را هم داشته باشیم. در مجموع میخواهیم روایت کنیم که ایران واقعا کشور غنی از لحاظ طبیعت است و روش زندگی مردم در همهجا متفاوت.
چرا کمتر روایتگر زندگی شهری هستید؟
معمولا در شهرها خیلی کم کار میکنیم اما در این فصل از ایرانگرد بخشهای کوچکی از شهر را آوردیم. دلیل اینکه سراغ شهرها هم رفتم بهعلت اماکن تاریخیشان بود. بهنظرم خیلی کم روی اماکن تاریخی و باستانی کار کردیم و گفتیم چاشنی بیشتری داشته باشیم تا کار جذابتر و تنوعش بیشتر باشد. در کنارش به غذا خوردن مردم هم اشاره کردیم تا تنوع را بالاتر ببریم.
اما در فصلهای قبلی ایرانگرد با مردم مینشستید و غذا میخوردید.
اینکه خودم غذاهای فراموششده ایرانی را بپزم و توضیح بدهم این غذاها مال چه کسی بوده، چرا از این غذا استفاده میکردند و چرا مناسب آن اقلیم است را به کار اضافه کردم. بحث هیجانانگیزبودن سفرهای طبیعتگردی را هم در این برنامه داشته و فکر میکنم تنوع خوبی داریم. در ایرانگرد ۵ تاریخ، فرهنگ، مردم، بیابان، دریا، رودها، کوهستان و جنگل را داریم و تقریبا همه چیز هست و به نظرم قابل قبولتر از بقیه باشد. ایرانگرد ۵، مهرماه از شبکه یک با کیفیت ۴K روی آنتن میرود. فقط یک شبکه به نام ۴K داریم و شبکه فراتر است. از ایرانگرد ۴ به بعد ۴K ضبط میشود و هر کس ایرانگرد را در شبکه فراتر با این کیفیت دیده بسیار لذت برده و همه چیز خیلی شفاف است. انگار در صحنه حضور دارید. ایرانگرد ۵ در شبکه یک با کیفیت فول اچ دی پخش میشود.
شما دغدغه ساخت ایرانگرد را دارید و همانطور که در صحبتهایتان اشاره کردید در شروع ساخت ایرانگرد نه سفارشدهنده داشتید و نه بودجه اما کوتاه نیامدید و کار را ساختید؛ ضمن اینکه برای ساخت ایرانگرد باید از مناطق صعبالعبور عبور کنید و درگیر سانحه هم میشوید. با وجود این حجم از مشکلات چطور گروهتان را راضی میکنید که پابهپای شما بیایند؟
به نظر من چیزی که کار را آسانتر میکند، عشق است. خودم نسبت به ایران عشق دارم و تمام تمرکزم را روی این برنامه گذاشتم و با وجود پیشنهاد زیادی که به من شد اما نرفتم و ماندم. چون معتقدم اگر قرار است فرد یک کار حرفهای انجام دهد باید روی کار تمرکز کند و آن را ادامه دهد. بنابراین در این مسیر اول عشق لازم است و بعد تمرکز. وقتی عشق باشد، نسبت به آن تعهد دارید و وقتی تعهد داشته باشید علم و تمرکز خود را روی آن گذاشته و از هر چیزی مایه میگذارید. عواملم هم که سالها با من کار کردند این عشق را داشتند و پررنگتر شده است. بچههای پشت صحنه خیلی زحمت میکشند و در شرایط سخت به کارشان ادامه میدهند. ما در دمای ۳۰درجه زیر صفر تا ۵۰درجه بالای صفر کار کردیم و در طول روز حداقل ۱۲ساعت در آن شرایط بودیم. در این شرایط هم تجهیزات و وسایل دچار مشکل شده و هم بچهها خسته میشوند و سرما و گرما اذیتشان میکند اما در این شرایط سخت سعی میکنیم از بچهها مراقبت کنیم تا فشار زیادی به آنها وارد نشود و کم نیاورند و اگر این اتفاق بیفتد، کیفیت فدا میشود. ممکن است هزاران گروه در چنین شرایط سختی کار کرده باشند اما این که این گروهها بتوانند در این شرایط کیفیت را حفظ کنند، مهم است و مهمترین مسأله حفظ کیفیت و رعایت استانداردهاست. بچهها نسبت به کاری که میکنند، عشق و آگاهی دارند و میکوشیم به بهترین شکل کار را انجام دهیم.
تجهیزات برای ساخت مستند در ایران پیشرفته نیست. ضمن اینکه شما برای فیلمبرداری راهی مناطقی میشوید که بسیار سرد بوده و طبیعی است در این شرایط باتریهای دوربینها خالی میشود. ضمن اینکه باید مراقب باشید صحنهها را از دست ندهید. برای حفظ تجهیزاتتان چه اقداماتی انجام میدهید؟
در ایرانگرد ۲،۱ و ۳ چنین اتفاقاتی برایمان افتاده است، ولی در ایرانگرد ۴ و ۵ چنین چیزی رخ نداده چون تجربه داشتیم و گفتیم بهترین گزینه این است که هر قدر میتوانیم باتری داشته باشیم و آنها را در فضای گرم قرار دهیم تا سالم بمانند. به عنوان مثال برای حفظ دوربینها کاپشن پر ساختیم و یک کاور از پر قو و پرندهها تهیه کردیم تا سرما به تجهیزات نفوذ نکند و باتریها عمر بیشتری داشته باشند. در واقع از هر حربهای که میتوانیم استفاده میکنیم که به آنها آسیبی نرسد. به عنوان مثال برای ایرانگرد۵ حدود ۱۰۰ باتری برای دوربینهای گوناگون داشتیم تا به مشکل نخوریم.
در طول این سالها بدون تردید پیشنهادهایی هم از شبکههای خارجی داشتهاید. واکنشتان نسبت به آنها چه بود؟ آیا علاقهمند به همکاری بودید؟
سه پیشنهاد از خارج کشور داشتم. دو مورد از آنها را اصلا جواب ندادم و یکی دیگر از جایی بود که برای کار کردن مشکلی وجود نداشت اما خودم تمایل نداشتم چون همچنان اعتقاد دارم سازمان صداوسیما و تلویزیون پر مخاطبترین رسانه است. من کارم را با این رسانه شروع کردم و سازمان صداوسیما به من کمک کرد تا به اینجا برسم و ایرانگرد۵ را بسازیم. بنابراین درست نیست با جای دیگر کار کنم. وقتی راجع به مخاطب صحبت میکنیم نباید فقط بگوییم تهران و باید بگوییم کل ایران؛ مثل مرزنشینان، روستاییان، عشایر، شهرها، شهرستانها و استانها. به نظر من رسانهملی همچنان پرمخاطبترین رسانه است و به آن تعهد دارم. وقتی با این رسانه مشکلی ندارم، بنابراین لازم نیست با جای دیگری کار کنم. لذا با همین سازمان کار میکنم. معتقدم باید مردم نسبت به ایران، داراییها، تاریخ و فرهنگمان آگاهتر شوند. مخصوصا مناطق دور که اطلاعات چندانی درباره ایران ندارند. خیلی از روستاییان، عشایر و… به هر دلیلی توان مالی و کاری ندارند و نمیتوانند به جاهای مختلف ایران بروند و از طریق تلویزیون میتوانند با ایران، تاریخ و فرهنگ آشنا شوند. اعتقاد دارم ایران به تنهایی به اندازه چند قاره جاذبه گردشگری دارد و در میان یکی از پنج کشور پر جاذبه اول جهان قرار گرفته که متنوعترین و پرجاذبهترین جاذبههای گردشگری را دارد. جاذبههای گردشگری فقط چیزهای قشنگ نیست، زیرا چیزهای قشنگ تاریخ، هویت ملی و فرهنگ ماست. بنابراین باید قدر داراییهایمان را بدانیم و با افتخار آنها را نشان بدهیم. وقتی تاریخ را میخوانیم باید قدر آدمهایی را که در این مرز و بوم زندگی کردند و به خاطر کشور و مردم جانشان را دادند، بدانیم و فکر میکنم این مسأله کمرنگ شده و در این زمینه کم کار میکنیم، ولی من همه تمرکزم را برای همین موضوع گذاشتهام؛ مثل هویت ملی، اتحاد ملی و شناخت ایران و فکر میکنم تا حالا موفق بودهام.
اما برخی هنرمندان با اینکه رسانهملی سکوی پرتاب موفقیتشان بوده بعد از شهرت به این رسانه پشت کردند. به نظرتان چرا این اتفاق افتاده و شما تا چه زمانی میتوانید به این تفکری که الان دارید و سعی میکنید هویت و اتحاد ملی را در کارهایتان به نمایش بگذارید ادامه دهید؟
من چیزی جز واقعیت بیان نکردم، زیرا بهواسطه ساخت ایرانگرد، کل ایران را میگردم و میبینم همه مردم تلویزیون ایران را نگاه میکنند و در کنار پلتفرمهایی که هست قطعا رسانهملی بالاترین رتبه را در میان مخاطبان دارد. نمیدانم چرا کسانی که تلویزیون سکوی پرتابشان بوده بعدا به آن پشت کردند، ولی این اتفاق میتوانست برای من هم بیفتد. برای من هم پیشآمده که از برخی مسئولان سازمان صداوسیما شاهد بیمهری بودم اما هدفم خودم و پیشرفت خودم نبود و تمام تمرکزم روی ایران بود و میگفتم باید برای ایران قدمی بردارم و همیشه به یاد آدمهایی میافتم که از هزاران سال تا به امروز در راه وطن جانشان را دادند و این افراد برایم خیلی باارزشند و همیشه آنان را میبینم و میگویم میتوانستند در جوانیشان زندگی خوبی داشته باشند ولی جانشان را دادند تا برای کشورشان قدمی بردارند. هیچوقت خودم را در این برنامه و در این راستا ندیدم. امیدوارم به سهم خودم حداقل قدمی بردارم. بنابراین سعی کردهام و در این مسیر موفق هم بودم.
یکی از نکات قابلتامل در کارهایتان این است که گاهی راهی مناطق بسیار بکر از ایران میشوید اما هیچ نشانهای به مخاطبان نمیدهید تا آنها هم سفری به آن مناطق داشته باشند. دلیلش چیست؟
هدف نشانیدادن نیست، هدف این است که ایران را بشناسیم. برخی جاها اینقدر بکر است که ظرفیت پذیرش گردشگرشان محدود است. بنابراین سعی میکنم این کار را نکنم، چون یکسری افراد سودجو هستند به دلیل اینکه کارشان گردشگری است، میگویند در اینجا تور برگزار کنیم و فقط منافع مالی را میبینند. لذا جاهایی که فکر میکنم میتواند تخریبکننده باشد نشانی نمیدهم و فقط میگویم در بخشی از فلان استان چنین زیباییهایی وجود دارد. کسی که عاشق و متعهد است آن را پیدا میکند، از دیدن آن لذت میبرد و تلاش میکند به آن آسیب نزند. هدف ایرانگرد شناخت و معرفت ایرانی نسبت به ایران است. وقتی خودمان را بشناسیم اتحاد ملی زیاد میشود و هنگامی که ایران را بشناسیم هویتملی ما در وجودمان قویتر و نهادینه میشود و دیگر نمیگوییم اروپا خیلی زیباست و ایران زشت است! کدام کشور را میشناسید که همزمان بتوانید هم اسکی کنید و در همان روز عدهای در دریا یا دریاچهاش شنا کنند یا یکی از زیباترین و پرجاذبهترین بیابانهای دنیا را داشته باشد و در کنارش کهنسالترین جنگلهای جهان یعنی جنگلهای هیرکانی. کجا میتوانید ورزشهای کوهستانی را داشته باشید و در کنارش عده زیادی از عشایر را در همان کوهستان با فرهنگ چندهزارساله ببینید؟ اینها خیلی باارزش است. یکی از دلایلی که به اینها کم توجه شده این است که رسانه راجع به اینها کم کار کرده است. همه اینها هویتملی ماست. هویتملی ما صرفا هویت معنوی ما نیست و فرهنگ، معماری، خوراک، شاهنامهخوانی، مراسم و سنتهای مختلف همگی ریشه در معنویات ما دارد و همه اینها جزو هویتملی ماست. آرزویم این است که ایران را بشناسیم و وقتی ایران را بشناسیم هم قدرش را میدانیم، هم به آن عشق میورزیم و هم جلوگیری میکنیم از اینکه بخواهد اتفاقی برایش بیفتد و از آن محافظت میکنیم.
آیا تابهحال پیشآمده راهی منطقهای شوید و مردم منطقه خیلی پذیرای شما نباشند؟
اصلا پیشنیامده و همیشه پذیرا بودند، حتی زمانهایی که مرا نمیشناختند. ضمن اینکه من خاطرههای خیلی زیادی دارم و بخشی از این خاطرات در خود ایرانگرد پیش آمده است. یکی از خاطراتم این است که در ایرانگرد۱ به خوزستان رفته بودیم و ساعت ۳ نیمهشب رسیدیم و آنموقع کسی مرا نمیشناخت و نمیدانستند این برنامه چیست. به روستایی در یک جای بکر نزدیک سد دز رسیدیم و داشتیم در کنار روستا چادر میزدیم و دیدیم یک نفر با چراغقوه به ما نزدیک شد و گفت کی هستید؟ اینجا چه کار میکنید؟ گفتیم گروهی مستندساز هستیم و آمدیم فیلم بسازیم. بعد گفت چرا اینجا میخوابید؟ گفتم جایی نداریم و او با اینکه ما را نمیشناخت به ما اعتماد کرد و ما را به خانه خود برد.
پیشآمده از کسانی که به مستندسازی علاقهمند بودند و استعداد داشتند در گروهتان دعوت کنید؟
برخی از بچههایی که با آنها کار میکنیم به همین شکل آمدند و به ما رزومه دادند و دیدیم رزومه خوبی دارند و علاقهمند و بااستعدادند.
گروهی که با خود میبرید شامل چند نفر است؟
بهطور میانگین در هر برنامه ۱۰ تا ۱۲نفر هستیم اما گروه بسیار بزرگتری در تهران کار میکند که گروه پیشتولید و تحقیق و پژوهش است. با اینکه در سفرها نیستند ولی نقاطی که میرویم و لوکیشنهایی که انتخاب میکنیم را آنها انتخاب میکنند.
نریشنها را خودتان مینویسید؟
نه، نویسنده داریم و درنهایت من آن را نهایی میکنم و ویراستاری نهایی با من است.
آیا تابهحال پیشآمده به این موضوع فکر کنید که برای کارتان نریتور اضافه کنید؟
در مستندهای روایتی وقتی راوی پلاتو دارد و مقابل دوربین با مردم صحبت میکند برای مخاطب زیباتر و ملموستر است همان کسی که روایت میکند قصه سفر را نیز با صدای خودش بگوید و فکر میکنم باید با صدای خودم این کار را کنم.
شما سال قبل گفته بودید که میخواهید ایرانگردشو را بسازید. قرار است چه زمانی به خروجی برسید؟
ایرانگردشو، یک مسابقه بسیار سخت و بزرگ است که خودم آن را طراحی کردم ولی به دلیل اینکه خیلی سخت و زمانبر است و هزینه زیادی میبرد با رضایت خودم آن را به سازمان صداوسیما تحویل دادم و گفتم هرجا نیاز باشد کمک میکنم اما خودم نمیرسم آن را بسازم، ولی میدانم برنامه موفقی خواهد شد.
دوست داشتم این کار توسط خودم انجام شود اما درگیر دو موضوع هستم. یکی این که میخواهم ایرانگرد۶ را کار کنم و دوم میخواهم ایرانگرد کوچک را بسازم.
درباره ایرانگرد کوچک توضیحی بدهید که قرار است چه تازگیهایی برای مخاطبان داشته باشد؟
ایرانگرد کوچک برای بچهها ساخته میشود و راویاش هم پسرم است که کودک است و من بهعنوان دانای کل در کنارش هستم و او فقط از من سؤال میکند و یک سری اطلاعات به دست میآورد. این برنامه قرار است برای شبکه کودک ساخته شود و با زبان بچههای ایران، داراییها، ارزشها و هویت ملی را به آنها یاد بدهیم تا با ایران آشنا شوند. در برنامههای کودکی که تاکنون ساخته شده روی این موضوع خیلی کار نشده و به نظرم خیلی برای بچهها جذاب نبوده به همین دلیل میخواهم برنامهای بسازم که برای بچهها جذاب باشد و افزون بر این جذابیت، ایران شناسی و هویت ملی بچهها هم قوی شود و نسبت به ایران عرق ملی داشته باشند و آگاهی خوبی به دست بیاورند. این طرح را نوشتم و گفتم اگر قرار باشد مسئولان آگاه و عاشق نسبت به ایران و ایرانی داشته باشیم باید اینها از بچگی، ایران و تاریخ، فرهنگ، طبیعت، چالشها و ظرفیتهایش را بشناسند و این زمانی محقق میشود که به بچهها آموزش درست بدهیم تا مسئولانی شوند که نسبت به کشورشان مسئول، متعهد، عاشق، دغدغهمند و دلسوز بار بیایند، چون آدمها وقتی شناخت پیدا میکنند، عاشق میشوند و اگر شناخت پیدا نکنند، عشق نیست و فقط یک دوست داشتن ساده است و میخواهیم کاری کنیم که آگاهانه عاشق شوند. لذا گفتم این کار را برای بچهها انجام دهیم و این تولید را داشته باشیم.
آیا پسرتان تا امروز در سفرها همراهیتان کرده و نسبت به این مقوله شناخت دارد؟
در سفرهای کاری ایرانگرد چند بار آمده ولی سفر زیاد رفتیم و با این مقوله کاملا آشنایی دارد. نسبت به ایران آگاه است و به او آموزش دادهام. در کنار ایرانگرد۶ که میخواهیم کار کنیم، ایرانگرد کوچک میتواند خیلی کمک کند تا هم بچهها و هم بزرگترها نسبت به ایران آگاهی بیشتری پیدا کنند. طرح دیگری به نام «سفر به سرزمین تروریستها» دارم که قرار شد به دلایل کاملا منطقی و درست نامش تغییر کند اما محتوا همان است. برای این مجموعه یک گردشگر آمریکایی و یک گردشگر اروپایی به ایران سفر میکنند. آنها از خیلیها شنیدهاند ایران خطرناک است و نروید اما آنها میخواهند ببینند واقعیت چیست؟ و با ترس وارد ایران میشوند و با واقعیاتی همچون مهماننوازی بسیار خوب ایرانیها، محبت، تاریخ غنی، فرهنگ، موسیقی، معماری، خوراک، جاذبههای بسیار مختلف و زیرشاخههای این جاذبهها آشنا میشوند و در نهایت به این نتیجه میرسند که ایران یک کشور بزرگ، با ارزش و زیباست و در موردش اشتباه متوجه شده بودند و دروغ و سیاهنمایی شده بود.
۴۰ و اندی سال است که راجع به ایران هراسی هیچ قدمی برنداشتیم و اگر هم کاری شده اینقدر کوچک و بی اثر بوده که حداقل من نشنیدم و غربیها هر قدر توانستند راجع به ایران بد گفتند مثلا ایرانیها تروریست هستند، بمب اتم میسازند و… آنها تلاش کردند این سیاهنماییها را با زرق و برق خودشان روایت کنند. سفر به سرزمین تروریستها که نامش تغییر میکند در سراسر دنیا از طریق فضای مجازی و یوتیوب و شبکههای مختلف خارجی پخش میشود و نگاه مردم دنیا را نسبت به ایران و ایرانی تغییر میدهد و به این، مبارزه ایران هراسی میگویند. این کار برای تلویزیون هم پخش میشود. کار برای معاونت برون مرزی است. فکر میکنم آقای نوروزی، معاون برون مرزی طرح را خوانده باشد. اگر ساخته شود ابتدا در شبکههای برون مرزی برای ایرانیهای خارج از کشور و خارجیها روی آنتن میرود و در فضای مجازی هم پخش میشود. تمرکزم روی این است که علاوه بر فضای مجازی به شبکههای خارجی هم ارائه بدهیم که ایران بسیار زیباست و درباره واقعیتهای کشورمان موضوع درستی گفته نشده است. مسلما پخش چنین اثری باعث میشود نگاهها به ایران تغییر کند و ایران هراسی از بین برود و سیل عظیم گردشگر به ایران سرازیر شود که با خود ارز میآورند و پس از برگشتن خاطرات خود را درباره ایران و ایرانیها تعریف میکنند و موجب میشود آنها هم بیایند و به این شکل طی چند سال نگاه همه تغییر میکند. کار بسیار راحتی است. چرا تا حالا نشده را نمیدانم.
قرار است چه زمانی کار را کلید بزنید؟
من آماده ام از همین فردا کار را انجام دهم. منتظر معاونت برون مرزی هستم.
توریستها را برای این کارتان مشخص کردهاید؟
۱۰نفر توریست را انتخاب کردیم که دنبالکنندههای میلیونی دارند و توریستهای حرفهای هستند که از همه دنیا گردشگران زیادی آنها را در فضای مجازی دنبال میکنند و در نهایت از میان اینها دو نفر انتخاب میشود و آنها را دعوت میکنیم که بیایند. الان ایرانگرد۶، ایرانگرد کوچک و سفر به سرزمین تروریستها را داریم. از سازمان صداوسیما تشکر میکنم چون فرصتی به من داد تا بتوانم به کشورم خدمت کنم. از همه عوامل بسیار سپاسگزارم که زحمات زیادی کشیدند و از مردم کشورم که همیشه همراهمان بودند و هوایمان را داشتند و به ما انگیزه دادند که باعث شده بیشتر رشد و پیشرفت کنیم، تشکر میکنم. همچنین از همسر، پسر و خانوادهام خیلی ممنونم که مرا تحمل و همراهی کردند.
لحظهای که مرگ را دیدم
برای ساخت ایرانگرد۵ دو نفر از عوامل کرونا گرفتند و من هم یک بار درگیرش شدم. خوشبختانه دچار حادثه خاصی نشدم و اتفاق بدی نیفتاد اما باید بگویم تا امروز سوانح بسیاری را من و گروهم پشت سر گذاشتیم. در ایرانگرد۳ رباط صلیبیام پاره شد. در ایرانگرد۴ پایم شکست. در ایرانگرد۲ مچ دست تصویربردار شکست. همه این اتفاقات در حین کار رخ داد. ضمن اینکه من معمولا خیلی مراقبم اتفاقی برایم نیفتد اما در تنگه شوتاریکو بعد از سالها نزدیک بود اتفاق خیلی وحشتناکی برایم بیفتد. من دست به سنگ شده بودم تا بالا بروم که ناگهان دستم در رفت آن هم در حالی که پشت سرم حدود ۸متر خالی بود و اگر میافتادم قطعا کشته میشدم اما خدا رحم کرد و در عرض یک ثانیه توانستم با دست دیگرم سنگ را بگیرم و همان لحظه یکی از عوامل به کمکم آمد و دستم را گرفت و نجاتم داد. آنجا گفتم دیگر تمام شد و باید با زندگی خداحافظی کنم.
تفکیک میان زندگی شخصی و کاری
همیشه سعی کردهام وقتی خالی کنم و کنار خانواده حضور داشته باشم. هر زمان فرصت داشته باشم، حتما با پسرم هستم و حرف میزنم اما در مجموع ۱۲ تا ۱۳ ساعت در هفته در خانه هستم ولی همه این مشکلات را مدیریت میکنم تا مشکلی پیش نیاید. البته باید به این موضوع تاکید کنم همسرم در پژوهشهای ایرانگرد در گروه تحقیق حضور دارد. ضمن اینکه او شاغل هم هست، به همین دلیل خیلی فرصت نمیکند همراه من در سفرها باشد. علاوه بر این باید مراقب درس پسرم هم باشد. خدا را شاکرم که خانواده همراهی دارم.ضمن اینکه هر زمان مشکلی داشتم و خودم را لبه پرتگاه دیدم، ناامید نشدم زیرا میدانستم بخشی از صعود است. به هر حال شکست بخشی از زندگی است و تا وقتی زنده هستیم شکست معنا ندارد و باید مبارزه کنیم. من این را از گل و گیاه یاد گرفتم که وقتی در جنگل له میشوند و امیدی نیست که دوباره کنار درختان بلند رشد کنند این اتفاق بعد از مدتی رخ میدهد.