در حالی که اولین موج از فیلم نوآر در تاریخ سینما تنها ۲۰ سال دوام داشت، میراثی که برای سینما به جای گذاشت بسیار بزرگ و قابل توجه بود و این موضوع را می توان در ژانر نئونوآر که بارها از پشت پرده بیرون آمده به وضوح دید.
ترندهای سینمایی می آیند و می روند، اما قرن بیست و یکم دوران فوق العاده ای برای ژانر نئونوآر بوده است و دلیل این موضوع نیز بسیار واضح است. دورانی که در آن زندگی می کنیم دورانی بسیار پیچیده است و به همین دلیل است که فیلمسازان می خواهند این موضوع را با داستان هایی در مورد شخصیت های با اصول اخلاقی پیچیده در انجام کاری اشتباه با دلیلی درست یا برعکس به تصویر بکشند.
از سال ۲۰۰۰ شاهد تعداد زیادی از فیلم های نئونوآر خلاقانه بوده ایم که برخی الگوی اورجینال کارآگاهان کارکشته و زنان اغواگر را به این ژانر بازگردانده و برخی دیگر فراتر رفته و از الگوهای این ژانر شناخته شده برای روایت داستان هایی در مورد اشخاص به حاشیه رانده شده و دیدگاه های متفاوت استفاده کرده اند. شاید این ها بهترین فیلم ها برای پرت کردن حواس شما از واقعیت های زندگی نباشند اما هیچ ژانری در جستجو و بزرگنمایی جنبه تاریک و مه آلود بشریت و روایت داستان هایی هیجان انگیز در این مسیر به اندازه این فیلم ها موفق نبوده است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلم های ژانر نئونوآر قرن بیست و یکم آشنا کنیم.
۱۰- Nightcrawler
فیلم های نوآر دائماً به جنبه تاریک تر زندگی می پردازند اما این بدان معنا نیست که نمی توانند سرگرم کننده و بامزه باشند. فیلم Nightcrawler یک نمایش ترسناک است که موضوع تکان دهنده و ناخوشایندش را با مقدار زیادی از خوشمزگی و شجاعت به تصویر می کشد و بر این نکته تاکید دارد که مخاطب از تماشای فیلم لذت ببرد. جیک جیلنهال در یکی از بهترین نقش آفرینی های دوران بازیگری اش نقش لو بلوم را بازی می کند، آدم دون پایه و ناخوشایندی که سعی دارد به سرعت به موفقیت دست یابد. او به یکباره وارد دنیای مبهم فوتوژورنالیسم می شود و در می یابد که با گرفتن عکس از حوادث هولناک برای خبرگزاری های محلی می تواند کسب درآمد کند.
هر چه عکس های او تصاویر ترسناک تری را به تصویر بکشند، او می تواند دسترسی بیشتری به منابع مختلف داشته و در نهایت دستمزد بیشتری نیز بگیرد. همانند بسیاری از فیلم های نوآر برتر تاریخ سینما، روایت این فیلم نیز به سمت تاریکی می رود اما Nightcrawler روایتی بدور از اخلاق است. بدون اینکه رویه خود را فاش کند، لو قرار نیست در این مسیر به اشتباهش پی ببرد یا حتی عواقب رفتارهایش را متحمل شود، او تنها بیش از پیش در سیاهی و تاریکی غرق می شود. جیلنهال با خنده های دیوانه وار چنان به خوبی نقش لو را بازی می کند که انگار تقلای بی امان او نماد رویای آمریکایی است، حتی زمانی که تغییر اجتناب ناپذیر از مشاهده گر به محرک جنایت را در او شاهد هستیم.
۹- You Were Never Really Here
بارها ثابت شده که واکین فینیکس یکی از بهترین بازیگران مرد سال های اخیر هالیوود بوده است و با جایزه اسکارش برای فیلم جوکر که بحق به او داده شد، او بیش از پیش در فیلم هایی مانند درام تلخ لین رمزی در سال ۲۰۱۷ به نام You Were Never Really Here جذابیت دارد. فینیکس که هیچگاه از بازی در نقش های سنگین و دشوار ابایی نداشته، در این فیلم نقش جو را بازی می کند، کهنه سرباز سابق با گذشته ای چند لایه و آزار دیده که اکنون تلاش دارد به نحوی در جایگاه یک شورشی آتش به اختیار، هدفی برای زندگی خود بیابد. او به عنوان یک محافظ یا سرباز اجیر شده به سوی این هدف گام بر می دارد، به طور خاص وقتی وظیفه پیدا کردن کودکان گمشده یا اجرای عدالت سختگیرانه علیه کسانی که به این کودکان صدمه زده اند را می پذیرد.
همانطور که پیداست تماشای این فیلم آسان نیست اما رمزی به شکلی هوشمندانه همه چیز را سرزنده و لذت بخش نگه می دارد و برای بخش اعظم فیلم از جستجوی منفعت شخصی در داستان خودداری می کند. انگیزه جو برای اختصاص زندگی اش به این هدف خاص پیچیده است و اغلب رازآلود: او مردی آسیب دیده است که تلاش دارد کارهای خوب انجام دهد اما دنیایی که در آن زندگی می کند تنها بیش از پیش به او صدمه می زند. جو شخصیتی است که اگر چه دنیای اطرافش بدترین بلاها را بر سرش آورده اما همچنان امیدوار است که تغییری ایجاد کند اما مشخص نیست که در این امر موفق می شود یا نه.
۸- Killing Them Softly
به عنوان یکی از نادیده گرفته شده ترین فیلم ها در خاطره مدرن سینما، دومین همکاری اندرو دومینیک و برد پیت بعد از فیلم جسی جیمز، فیلم Killing Them Softly یک فیلم هیجان انگیز و باکیفیت با جلوه های دهه ۷۰ و برداشتی هجوآمیز و مدرن است. پیت در این فیلم نقش جکی را بازی می کند، یک آدمکش بامزه کلیشه ای که مامور تحقیق در مورد سرقت از یک کازینو می شود که ظاهراً کار خودی هاست اما هر چه جکی بیشتر پیش می رود دنیایی که کشف می کند تاریک تر است.
فیلم Killing Them Softly در تجلل زدایی از دنیای جرم و جنایت بی نقص ظاهر می شود با حضور دو تن از نمادهای ژانر گانگستری، ری لیوتا و جیمز گاندولفینی (در یکی از بهترین نقش آفرینی های دوران حرفه ایش) که نقش جنایتکاران و قاتلانی دور از دوران اوجشان را بازی می کنند، به کیفیت بالاتری می رسد. هیچ چیز بامزه یا خوشایندی در مورد جنایت داستان فیلم وجود ندارد و داستان در مورد یک سری انسان اجیر شده بسیار خونسرد، متفکر و دوراندیش است که موفقیتشان در دنیای زیرزمینی شان به میزان تحملشان از خشونت بستگی دارد. فیلم با نظارت متفاوت مخاطبان روبرو شد در شرایطی که فیلم تمام تلاشش را انجام داده بود تا با فرمول معمول فیلم نوآر همخوانی نداشته باشد و پیامی که در انتهای فیلم داده می شود نیز متفاوت است.
۷- Before The Devil Knows You’re Dead
سیدنی لومت به عنوان یکی از افسانه ای ترین فیلمسازان تاریخ سینما فیلم های بی نقص زیادی در مورد دنیای جرم و جنایت ساخته است اما همواره نشان داده که می توان انسانیت را در شخصیت های این فیلم ها یافت، چیزی که در فیلم های ۱۲ Angry Men, Dog Day Afternoon و The Verdict دیده می شود. در فیلم Before The Devil Knows You’re Dead اما لومت رویکردی متفاوت را در پیش می گیرد. در این فیلم، فیلیپ سیمور هافمن و ایتان هاک نقش اندی و هنک هانسون را بازی می کنند، دو برادری که به شدت به پول نیاز دارند و برای رسیدن به آن حاضرند دست به هر کاری بزنند.
اندی برادرش را متقاعد می کند که از جواهر فروشی خانوادگی شان سرقت کنند اما ماجرا طبق نقشه پیش نرفته و عواقبی تراژیک رخ می دهند. بازی هافمن فقید بسیار تاثیرگذار و بی نقص است، پر از خشم و درماندگی، و بازی های آلبرت فینی و ماریسا تومی در نقش پدر و مادر داستان نیز دستکمی از بازی او ندارند. این فیلم با شخصیت هایی تماماً منفی ساخته شده اما سبک فیلمسازی لومت چنان خوشایند و پویاست که تمامی اتفاقات فیلم هیجان انگیز جلوه می کنند. روایت پیچیده و زیرکانه در بخش خانوادگی و جنایی باعث شده که این فیلم آخرین پیروزی بزرگ برای یک فیلمساز برجسته باشد، یک فیلم جنایی بالغ و بی نقص که به مخاطبانش احترام می گذارد.
۶- The Man Who Wasn’t There
جوئل و اتان کوئن پیشتر نیز با فیلم های Blood Simple و Fargo وارد ژانر نوآر شده بودند اما هرگز به اندازه فیلم کمتر دیده شده The Man Who Wasn’t There در سال ۲۰۰۱ به طور کامل این ژانر را در آغوش نگرفته بودند. این فیلم سیاه و سفید به سبک و سیاق دهه ۴۰ هالیوود از آن فیلم هایی است که آرام آرام مخاطب را در داستان غرق می کند، با بازی بیلی باب تورنتونِ بدون تاریخ انقضا در نقش آرایشگری آرام و کم حرف به نام اد اکرین. او کسب و کار کسادی داشته و همسرش، دوریس، نیز به او خیانت می کند و به همین خاطر وقت فرصتی برای بهتر کردن شرایط دست می دهد، اد دست به باجگیری از رییس دوریس می زند، تصمیم بزرگ اخلاقی که عواقب هولناک بسیاری در پی دارد.
این فیلم همان رویکردهای فیلمسازی منحصربفرد برادران کوئن را در خود دارد اما در روزگاری ساخته شده است که کمدی های سبک به شکل فزآینده ای آن ها را از مسیر فیلمسازی شان دور کرده بود. قلب سیاه The Man Who Wasn’t There پیشقراول دوران طلایی بود که این دو به زودی واردش می شدند. تورنتون یکی از بهترین گزینه ها برای نقش اول در ژانر نئونوآر است و نقشش را با دقت و جزییات بی نقص بازی می کند و در شرایطی که وارد تصمیم های اشتباه ویرانگر می شود نیز ماهیت انسانی واقعی اش را حفظ می کند.
۵- Brick
در حالی که بسیاری از فیلم های این فهرست از نوآرهای اصلی دهه ۴۰ و ۵۰ الهام گرفته اند، فیلم Brick تنها فیلمی است که به طور کامل از این سبک فیلمسازی پیروی می کند. دلیل موفقیت فیلم ساده است: سم اسپید در دبیرستان همراه با دیالوگ های مختصر و مفید و جملات نیشداری که داشیل همت و ریموند چندرلر در رمان هایش به شکل بی نقصی دارند. به دلیل تصمیم هوشمندان کارگردان/نویسنده رایان جانسون برای ارائه یک ایده کاملاً بالغ از داستان، فیلم از سقوط به ورطه ناخوشایند بودن دور می شود. داستان فیلم در داخل و اطراف یک دبیرستان روایت می شود اما روایت مملو از قتل، خیانت و مواد مخدر است.
بازی ستاره ساز جوزف گوردون لویت در نقش برندن نیز بیش از پیش بر کیفیت فیلم می افزاید. همانند هر کارآگاه کارآزموده ای در فیلم های نوآر، او نیز نقص های خود را دارد و در شرایطی که قصد دارد راز یک قتل را فاش کند به شدت آزار می بیند اما هر بار از جایش بلند شده و به آرامی این معما را حل می کند. بازیگران جوان فیلم به خوبی توانسته اند دیالوگ های سبک نوآر را ادا کنند و کارگردان نیز از بودجه اندکش به سود خود استفاده کرده تا تعداد بازیگران را محدود ساخته و از پتانسیل هر شخصیت نهایت استفاده را ببرد.
۴- Nightmare Alley
یکی از جدیدترین فیلم های گیرمو دل تورو در فهرست نامزدهای کسب بهترین فیلم سال اسکار قرار گرفت اما از همان ابتدا هم مشخص بود که شانس زیادی برای بردن این جایزه ندارد. این فیلم آنقدر گروتسک و ترسناک است که انتظار نمی رود برنده اسکار شود، هر چند بامزگی را نیز باید به القاب فیلم اضافه کرد. Nightmare Alley بازسازی فیلمی به همین نام ساخته سال ۱۹۴۷ است و در دنیای سیاه غیبگویی روایت می شود. مردی آواره و بی هدف به نام استن کارلایزل با بازی شرورانه اما خوشایند بردلی کوپر در دورانی سخت به یک سیرک می پیوندد و با قواعد فریب در این دنیا آشنا می شود. او با همسرش مالی نمایشش را به جاده می برد اما مشخص می شود که شرایط برای وی و همسرش آنقدر هم ساده نیست.
دل تورو مانند یک سینمادوست کامل حال و هوای نوآر را در آغوش می گیرد. در حالی که Nightmare Alley اغلب از لحاظ بصری مسحور کننده است اما کارگردان تلاش دارد دنیای تاریک و ناخوشایند داستان را نیز از دید دور نگه ندارد. داستان فیلم به نحوی تراژیک بوده و هسته آن ملودرامیک است به ویژه وقتی پای شخصیت زن اغواگر با بازی کیت بلانشت به میان می آید. شخصیت کارلایزل نیز شخصیتی بامزه است که سقوطش بسیار قابل پیش بینی بوده اما به همان اندازه تاثیرگذار و جذاب است و چیزی نوآرتر از این نمی توان یافت.
۳- Winter’s Bone
به عنوان یکی از بهترین غافلگیرهای اخیر دنیای سینما، جنیفر لارنس در فیلم نوآر سرسختانه دبرا گرانیک که در میزوری روایت می شود خود را به عنوان ستاره جدید سینما معرفی کرد. در فیلم Winter’s Bone، لارنس نقش ری دالی را بازی می کند، دختر غیرعادی ۱۷ ساله ای که باید خانواده بسیار فقیرش را کنار هم نگه دارد. وقتی پدر ناکارآمدش بعد از پایان آزادی مشروط به زندان باز نمی گردد، او توسط پلیس محلی مامور می شود تا پدرش را بازگرداند، در غیر این صورت خانواده اش تنها دارایی شان را از دست می دهند.
بدین ترتیب ری قدم در راهی می گذارد که او را به شدت تحت فشار قرار می دهد. او مجبور می شود با اعضای کارتل مواد مخدر و خانواده های شرور درگیر شود تا به هدفش برسد. لارنس در نقش اصلی فیلم بی نقص ظاهر یم شود و جان هاوکس در نقش عموی معتادش تیردراپ نیز به خوبی اوست، مردی که وجودش را شیاطین و خشونت پر کرده اما در نهایت شرافت می رسد. گرانیک با بودجه اندکش کار فوق العاده ای می کند، چنان تنش و وحشتی در شخصیت هایش ایجاد می کند که قابل مقایسه با داستان ساده اما جذابش نیست. در اینجا با یک شاهکار بی نقص مواجهیم که از ابتدا تا پایان فراموش نشدنی اش جذاب است.
۲- Memento
این روزها کریستوفر نولان یکی از مشهورترین فیلمسازان جهان است، با بودجه هایی هنگفت که به او امکان می دهد رویاهای سینمایی اش را محقق کند. اما او روزگاری چنان از لحاظ بودجه و اعتبار بود که فیلم های کمتر شناخته شده ای می ساخت علیرغم اینکه همگی شاهکارهایی سینمایی از آب درآمدند، از جمله شاهکار او در سال ۲۰۰۰ به نام Memento که با آن به شهرتی بی سابقه رسید. این فیلم در مورد شخصیت لئونارد شلبی با بازی گای پیرس است، مردی که بعد از یک حمله اسرارآمیز به خود و همسرش نمی تواند دیگر خاطره جدید بسازد. او به شکلی وسواس گونه به دنبال قاتل همسرش می گردد و در این راه عکس های پولاروییدی را همه جا حمل کرده و بدنش را پر از خالکوبی می کند تا اطلاعات مهم و کلیدی که ممکن است به زودی از یاد ببرد را همراه داشته باشد.
نولان فیلمش را حول یک ترفند ساختاری بسیار پیچیده ساخته، با دو خط روایی موازی که به سمت جلو (گذشته) و عقب (زمان حاضر) می رود. این رویکرد باعث می شود که سطحی تنش زا از غیرقابل اطمینان بودن از روایت در داستان وجود داشته باشد در شرایطی که یک لحظه لئونارد قهرمان داستان خودش است و لحظه ای دیگر شخصیت شرور داستان. پیرس مانند همیش بی نقص است و کری آن ماس و جو پانتولیانو به خوبی او را همراهی می کنند، دو بازیگری که بهترین گزینه ها برای شخصیت های یک فیلم نوآر هستند.
۱- Mulholland Drive
بخش اعظم آثار دیوید لینچ دستکم تا حدودی در حال و هوایی نوآری ساخته شده اند. از وحشت حاشیه شهری Blue Velvet تا بررسی یک قتل در مرکز داستان Twin Peaks، او کارگردانی با کنجکاوی بی پایان است وقتی پای بخش تاریکی هویت انسان در میان باشد. این واقعیت ما را به فیلم Mulholland Drive می رساند که شاید گیج کننده ترین و بهترین کار لینچ تاکنون باشد، فیلمی که هر لحظه از قابل دسته بندی شدن فرار می کند، فیلمی که رازآلودگی موجود در قلب همه فیلم های نوآر را گرفته و آن را تا نهایت حد ممکن پیش می برد.
رازآلودگی این داستان چیزی نیست که حتی سرسخت ترین و باهوش ترین کارآگاهان نیز بتوانند آن را حل کنند. در Mulholland Drive، نائومی واتس و لارا النا هارینگ دو نقش اصلی را بازی می کنند؛ تصادف خودرویی، فراموشی،خیانت و اتفاقات عجیب غریب نیز در داستان وجود دارد. این فیلم شبیه یک ملودرام بی نقص در بهترین شکل ممکن آن است. بسیاری از بینندگان با درک داستان مشکل پیدا می کنند اما نکته این نیست. Mulholland Drive مانند ژانر نوآر در کلیت آن، یک حال و هوا، یک فضاست، که بیننده باید آن ها را حس کند، نه اینکه تلاش کند در آن نفوذ نماید، بلکه تنها باید از تماشای پیچیدگی اش لذت ببرد.