نادر فلاح این روزها در تالار شهرزاد در نمایش «پردهخانه» نقش سلطان را در کنار نورا هاشمی، علیرضا ناصحی و… بازی میکند. او همچنین در سال جاری دو نمایش دیگر را بازی کرده است. باید بدانیم که فلاح چهره سرشناسی در تئاتر، سینما و تلویزیون است.
برداشت نخستی که از پردهخانه داشتید، چه بود؟
چگونه برای اجرای نقش سلطان انتخاب شدهاید؟
پیش از این هم برای نمایش دعوت شده بودم که متاسفانه به دلیل همزمانی با کارهای دیگر مجال حضور پیدا نکردم تا این که اجراها شروع شد و سعید چنگیزیان عزیز که نمیتوانست بیش از ۳۰ اجرا حضور داشته باشد و از قبل هم اعلام کرده بود از گروه جدا شد و من با حدود ۱۵ جلسه تمرین به گروه پیوستم .
تعامل شما با خانم گلاب آدینه برای رسیدن به نقش چگونه بوده است؟
از همان ابتدای تمرینها تمام تلاشم را کردم تا یک بازیگر فرمانپذیر و کاملا در خدمت کارگردان باشم؛ چون به هرحال خانم آدینه و سعید چنگیزیان زحمات اصلی ساخت و ساز این نقش را کشیده بودند و انجام دقیق آنچه ساخته و پرداخته شده بود، میتوانست سریعترین راه رسیدن به نقش در این زمان کم باشد و تجربه بسیار ارزشمندی هم بود که بارها درباره این تجربه با خود خانم آدینه و دیگران صحبت کردهام. نکته مهمی که از این تمرین کوتاهمدت و دشوار آموختم این بود که چقدر در تولید یک اثر نمایشی زمان تلف میشود، چون بازیگرها در مقابل پیشنهادهای کارگردان مقاومت میکنند یا اساسا کارگردان برای بازیگرانش هیچ پیشنهاد موثری ندارد .اما در این همکاری من با دو بازیگر درجه یک یعنی خود خانم آدینه و سعید چنگیزیان مواجه بودم و فقط کافی بود تا در برابر تجربه و زحمت آنان برای ساخت و ساز این نقش مقاومت نکنم و خلاقیتهای فردی خودم را به بعد از انجام تمام و کمال پیشنهادهای کارگردان قرار دهم .
در زمان تمرینها با دیگر بازیگران چگونه از موانع گذر کرده و به بدهبستانهای درست رسیدهاید؟
من با بازیگرهای دیگر نمایش فقط دو یا سه جلسه تمرین کردم و باقی تمرینم با خود خانم آدینه بود که دیالوگها را میخواندند و اعمال و رفتار بازیگران مقابلم را توضیح میدادند و گاهی هم بازی میکردند، اما در طول اجرا همه بازیگران رابطه بسیار خوبی با من داشتند و من اصلا احساس این که یک تازهوارد هستم را نداشتم و در اجراهای اول هم که به نوعی اجرای ژنرال برای من محسوب میشد، همه بازیگران حواسشان به من بود تا اگر اشتباهی داشتم یا دیالوگی را فراموش کردم، کمک کنند که همین طور هم شد و در دو اجرای اول، یکی دو دیالوگ فراموششده با کمک بازیگران دیگر جبران شد.
آیا در جریان تمرین و بازی سعید چنگیزیان که پیش از شما همین نقش را بازی کرده، بودهاید؟
خیر . من بعد از حدود ۱۰ جلسه تمرین که همه دیالوگها را حفظ شدم و با بازیگرهای دیگر هم یکبار میزانسنها را در محل تمرین انجام دادم و تقریبا ساختمان کلی نقش را با راهنمایی خانم آدینه درآوردم، به تماشای نمایش رفتم و بازی سعید را یکبار بر صحنه دیدم و تقریبا یک هفته بعد هم نقش را بازی کردم.
احساس خودتان در شب اول بازی پردهخانه چگونه بود و هر شب این احساس را چگونه تقویت کردهاید؟
یکی از پراضطرابترین شبهای بازی من در یک نمایش بود، چون تمرین کم و نداشتن یک اجرای ژنرال تمام و کمال بسیار نگرانم کرده بود. حتی یک لحظه از نمایش ذهنم سفید شد که علیرضا ناصحی عزیز یا خانم نورا هاشمی- حالا دقیق به خاطر ندارم- به دادم رسیدند. یکی از کابوسهای من این است که روی صحنه میروم درحالیکه اصلا نمیدانم چرا اینجا هستم و چه چیزی باید بگویم، این کابوس خیلی از بازیگرهاست و لحظات فراموشی دیالوگ، لحظات جهنمی است.
بازی در متون تاریخی از چه ویژگیها و برجستگیهای خاصی برخوردار است؟
همه چیز در کار تاریخی متفاوت است؛ از لباس و دکور و رفتار گرفته تا لحن و جزئیات گفتار . به نظرم کار کردن در آثاری مثل پردهخانه برای بازیگر ایرانی واجب و ضروری است؛ چون به قدری روی کیفیت بیان و تمرکز بازیگر تاثیر میگذارد که بعد از آن بازیکردن در نقشهای دیگر برایش آسانتر میشود.
پردهخانه برای شما چه بازتابی را به دنبال داشته است؟
خوشبختانه نقش سلطان مورد پذیرش تماشاگر واقع شده و واکنشهای مثبتی را پس از اجرا دریافت میکنم و خود نمایش هم مورد استقبال تماشاگران قرار گرفته چون مسائل و دغدغههای امروز مردم ایران را بازگو میکند.
شما امسال افزون بر پردهخانه در دو نمایش دیگر نیز بازی کردهاید، تفاوت در این نقشها چگونه بوده است؟
متون دو نمایش دیگر خارجی بود، یکی نمایش «تب» نوشته والاس شان که یک نمایش تکنفره بود و «اوج طوفان» نوشته فلوریان زلر که هر کدامشان دنیای ویژه خودشان را داشتند و اگر بخواهم درباره تفاوتهایشان چیزی بگویم خودش یک مصاحبه کامل است . ولی برای من همین تفاوتها عجیب و جذاب است، انگار از دنیایی به دنیای دیگر سفر میکنم.
بازی در تئاتر چه حسنی دارد که همچنان با تاکید در آن حضور دارید؟
جدا از جنبههای بسیار ارزشمند هنری و فرهنگی و فایدههای بسیار ضروری که تئاتر برای جامعه دارد و لازم است که بازیگران هرگز تئاتر را فراموش نکنند، چون یک وظیفه اجتماعی و فرهنگی است که باید به آن وفادار و متعهد باشیم؛ به نظرم بازی در تئاتر برای بازیگر مثل حضور مداوم یک ورزشکار حرفهای در تمرینهای آمادهسازی است که اگر در آنها حضور نداشته باشد، کیفیت کار حرفهای پایین میآید و به مرور زمان، بازیگر به جای آن که هربار هنرش را تازهتر و پرانرژیتر و زیباتر به نمایش درآورد، دست به دامن ترفندهای تکراری میشود که ارزش هنرش را در تماشاگر پایین خواهد آورد .
علیاکبر دهخدا، فردوسی معاصر
نمایشنامهای به نام «در آستانه» نوشته امیرحسین طاهری که توسط انتشارات نمایش در سال ۹۹ چاپ شده را قرار است کارگردانی کنم و این نمایش را در فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۲ به همراه یک گروه جوان در تالار مولوی روی صحنه به اجرا درآورم. این نمایشنامه یکی از بهترین آثار نمایشی نویسندههای ایرانی است که در این سالها خواندهام و بسیار مشتاق اجرای آن هستم. نمایشنامهای با محوریت علامه علیاکبر دهخدا که حق بزرگی بر گردن فرهنگ این سرزمین دارند و از ایشان به عنوان فردوسی معاصر یاد میکنند، چرا که کار سترگ ایشان در تالیف امثال و حکم و لغتنامه، زبان فارسی را بار دیگر به جایگاه ارزشمند خود رساند . امیدوارم به شایستگی ساخته و پرداخته شود و مورد استقبال مردم ایران و اهالی فرهنگ و هنر قرار گیرد .