در همه ادوار جشنواره فجر با دیدن بعضی فیلمها فکر میکنم واقعا چطور همچین فیلمی اجازه ورود به این رویداد را پیدا می کند و هیات انتخاب چی توی آن دیده یا دستش چقدر خالی بوده که فلان فیلم را راه داده.
«ایده اصلی» یک فیلم متوسط است که می تواند در گیشه خرج خود را دربیاورد و تماشاگر عام را راضی کند. برای مخاطب جشنواره اما هیچ ندارد. فیلمنامه امیرعربی شباهتی به دنیای زندگی ایرانی ندارد و گره افکنی ها،سوسپانسها و مناسبات آدمهایش شاید تقلیدی از تم و فضای فیلمهای استیون سودربرگ است، اما در ابتدایی ترین سطح. نویسنده به جای معرفی دقیق شخصیت هایش به زور دیالوگها میخواهد کاراکترها را بشناساند که خب درنمی آید. حتی راهگشایی فینال فیلم هم بدون منطق است و بی تردید نویسنده به نقض آنچه پرداخته که در طول فیلم راجع به دو کاراکتر اصلی اش اصرار داشته. نوعی قربانی کردن واقعیت برای استفاده از یک ایده مثلا غافلگیر کننده.
حتی در فرم هم مثلاً بارها تکنیک تصویرگری چند قابی با ذوق زدگی استفاده شده تا به داد ریتم برسد، اما بیشتر شبیه تدوین فیلمهای عروسی شده. بهرام دهقان یا تحت تأثیر ایده های موگویی ناشی از تعلق خاطرش به آنچه گرفته بوده یا راشهای اضافه زیاد داشته. البته با توجه به روایت چند منظری فیلم، تدوینگرش بامهارت جلوی تکرار را گرفته.
رادان انگار در حال بازی در یکی از فیلمهای تهمینه میلانی است و پژمان جمشیدی حتی اگر در تیتراژ نامش «باحضور» آمده، اما تکرار سریال «پژمان» است یا از او اینطور خواسته شده. گویا او قرار است نمک فیلم باشد و مثلا با چهره سرد و رفتار پرمدعایی که رادان نقشش را بازی می کند تضاد شیرین ایجاد کند. ولی آیا این طور شده؟! پاسخ آنکه به جز دو- سه سکانس پیش پا افتاده، خیر!
اسپانیا، قبرس و جزیره هندورابی به عنوان لوکیشنهای فیلم، کارکرد جغرافیایی در زیبایی شناسی آن ندارند. در کل به نظرم برای موگویی «تراژدی» فیلم به مراتب بهتری بود و حتی بهرام رادان ش در مقایسه با اینجا هدایت درستی داشت.