تبوتاب تقابل نسلها
خانواده جزو واژههای بسیار مهم است که نباید به راحتی از آن عبور کرد، زیرا خانواده که نمونه جامعه کوچک است باید مستحکم باشد تا بتوانیم یک جامعه بزرگ پویا داشتهباشیم. به همین دلیل رسانهملی هم در تلاش است تا بتواند برای تبیین مفاهیم خانواده، برنامههای متنوعی را روانه آنتن کند تا راهگشایی برای حل مشکلات و مسائل میان اعضای خانواده باشد. یکی از اقدامات رسانهملی تولیدات نمایشی در این حوزه است.
سریال تب و تاب به مسائل خانوادگی میپردازد و در این سریال مسائلی میبینیم که مدتها بود در سریالهای تلویزیونی به این شکل ندیدهبودیم؛ مثل صحنههای اختلاف بین عروس و مادر شوهر یا نگاه متفاوتی که به هر کدام از عروس هایش دارد و بینشان فرق میگذارد و … شما در این سریال چنین مباحثی را کالبدشکافی کردید. چه شد بعد از مدتها که چنین فضایی مهیا نبود، تصمیم گرفتید چنین کاری ارائه کنید؟
مهدی شفیعی، تهیهکننده: تلویزیون به دلیل این که یک رسانه در دسترس محسوب میشود و ذات تلویزیون تکرار است و این طور نیست حرف غیرتکراری بزند. این فاصله به خاطر ذات تلویزیون است؛ زیرا در دسترس قرار دارد و معمولا در خانهها هست و میشود استفاده کرد و حجم زیادی از مخاطبان تلویزیون خانوادهها هستند. ضمن اینکه مسائل خانه و خانواده اشکال مختلفی دارد از جمله بخشی از مسائلی را که میبینید، تضادهایی است که بین نسلها اتفاق میافتد؛ مثل مهلقای سنتی با افکار سنتی یا عروسهایی که مدرن هستند یا مسائل مدرنی که برای جامعه سنتی رخ میدهد؛ مثل عروسی که از شوهرش بزرگتر است یا مسائلی از این دست و بعد وارد حجم بسیار گستردهای از مسائل میشوید که هر کدام از عروسها به یک شکل درگیر هستند. تلویزیون و به ویژه شبکه دو که عنوان شبکه خانواده را دارد، باید همواره به این مسائل بپردازد و آنچه تحت عنوان ملودرام خانوادگی است. سریالها و سوژههایی مثل پدرسالار و… همواره باید تکرار شود.
داریوش مختاری، کارگردان: این نکته در ذیل وظیفه آموزشی – تربیتی رسانه قابل تعریف است و شاید مهمترین وظیفه رسانه است، هر چند مغفول واقع میشود. هر جامعه در هر برهه تاریخی نیاز به امیدبخشی دارد و جامعه همیشه نیاز دارد وضعیت روحیاش بهبود یابد و خانواده به عنوان رکن پایهای جامعه میتواند زیر ذرهبین برود. تلویزیون رسانه خانوادگی است و وقتی خانواده را زیر ذرهبین میبرید باید از آسیبها هم بگویید و صرف اینکه در رسانه گفته شود اوضاع گل و بلبل است، فرآیند امیدبخشی در جامعه رخ نمیدهد. بخشی از آسیبها تفاوتهای نسلی و سلیقهای و سبک زندگی است و همه اینها چیزهایی است که منجر میشود به نکاتی که به ظاهر کم اهمیت است، اما در ذاتش تبعات مخرب و منفیاش را در سطح جامعه به اشکال مختلفی از تنشها میبینید و هدفم در سریال تب و تاب این بود. در نشستهای اولیه که درباره فیلمنامه سریال داشتم، میگفتم داستانی راجع به هیچی نوشتم. بزرگترین حادثه داستان این است که مادری از سفر زیارت آمده و پسر بزرگش به پیشوازش نرفتهاست. ممکن است چنین اتفاقی در فامیل هر فردی به یک بحران تبدیل شود. تعبیر نوشتن درباره هیچ، یعنی موضوعات به ظاهر و به شدت عادی که تبعات جدیاش را در سطح جامعه میبینید و هدف این بود.
شما به موضوع هیچ اشاره کردید اما ممکن است به خاطر همین هیچی بودن، مخاطب در ابتدا ارتباط نگیرد و پس بزند یا یاد سریالهای دهه ۶۰ یا اوایل دهه ۷۰ بیفتد که آن حال و هوا را داشتهباشد و در ابتدا قلاب مخاطب گیر نکند که بخواهد تماشای سریال را ادامه بدهد؟
مختاری: این جنبه نوستالژیک بودن را به عنوان امتیاز فرض کردم به ویژه این که این تناوب هم در رسانه خوب اتفاق نیفتاده و فاصله ایجاد شده، به نظرم مخاطب دچار یک نیاز نوستالژیک است و اگر در وهله اول به این نکته برسد وجه آینهگون روایت ما خود را بیشتر نشان میدهد. البته اگر بپذیریم رسانه باید آینه جامعه باشد. در مواجهه اول با فیلمنامه تعدادی از عوامل و همکاران میگفتند اگر این سریال پخش شود در خانواده و فامیل مورد پرسش قرار خواهیم گرفت که چرا موضوعات و اسرار خانوادگی ما را به دوستانتان گفتید اما شخصا من این موارد را به عنوان فرصت میبینم.
در سریال تب و تاب شاهد دیالوگهایی هستیم که در گذشته و در روابط قدیم میان اعضای خانواده رد و بدل میشد. به عنوان مثال در صحنههای که مهلقا خطاب به گیتی که به او سر میزند، میگوید صفای وجودت یا عطر وجودت …. شنیدن چنین دیالوگهایی برای نسل گذشته جذابیت دارد، چون حس نوستالژی دارد اما جنس دیالوگها با روابط نسل امروز متفاوت است. نگران نبودید جوانهایی که این چیزها را ندیده و نشنیدهاند و الان هم در خانوادهها چنین دیالوگهایی رد و بدل نمیشود، با آن ارتباط برقرار نکنند؟
بهرنگ ملکمحمدی، مدیر گروه فیلم و سریال شبکه دو: این سریال در مرحله اول ربطی به خود متن ندارد و به داریوش مختاری و مهدی شفیعی ارتباط دارد؛ یعنی بعضی مواقع آدم دلش میخواهد با افرادی همکاری داشته باشد. همیشه در بحثهایی که میکردیم، متوجه میشدم آنها دغدغههایی دارند که این دغدغهها در هیاهوی سریالهای اکشن امروز در نمیآید. ما جزو معدود نفراتی هستیم که متن اصلی را خواندیم. این دیالوگها و مدل زندگی مختص تهیهکننده و کارگردان است، چون زیست عادیشان هم همین شکلی است؛ یعنی هر دو جزو افرادی هستند که به یک مدل از زندگی معتقدند که اساسا در آن هیاهو نیست. سریال تبوتاب راجع به چیزی است که الان همه ما درگیرش هستیم. این یک بحران در خانواده ایرانی است که عموما خانوادههایمان را نمیبینیم و تبوتاب میگوید با یک اتفاق خیلی کوچک مثل پیشواز نرفتن چه اختلافاتی شکل میگیرد. اوایلی که به من میگفتند تبوتاب چیست؟ میگفتم یک قصه خالهزنکی کاملا فلسفی است؛ فلسفه خانواده ایرانی که چرا دچار این بحرانها میشود و چرا سالها آدمها همدیگر را نمیبینند؟ به نظرم عمده مشکلات پیش آمده به این دلیل است که حرف زده نمیشود، ولی از جایی به بعد که حرف میزنند مسأله حل میشود. ضمن اینکه جنس دیالوگها که در پرسش شما بود، مختص تبوتاب و مدل زندگی تهیهکننده، کارگردان و نویسنده است؛ یعنی عمدی در آن بود که این مدل از زندگی را نشان بدهیم که شاید به نظر بعضیها در هیاهوی امروز اهمیتی ندارد.
فرشته سرابندی، بازیگر نقش مهلقا: به نظرم مسأله بر سر رسوم، رفتار و ادبیات فراموش شده ماست. ما همچنان نشستهای خانوادگی را داریم، به استقبال بزرگان و عزیزانمان میرویم و روابط خانوادگی را داریم و این موارد را فراموش کردیم، نه اینکه از ما گرفته باشند یا نداشتیم. برخی از سریالها که ساخته میشوند ادبیات لمپنیسم را جایگزین ادبیات زیبای ما کردند و رسانه باید مراقب باشد تا این جنس ادبیات ترویج پیدا نکند. نسل جدید ما از کلمات دیگری استفاده میکنند که با آنها بیگانهاند. من در این سریال یک کار کلیشهای ندیدم، چرا که خانواده در این مجموعه نمادی از جامعه ایران است، حتی میتوان گفت که ایران کوچک شده است. به همین دلیل وقتی آدمها نگاه میکنند وجههای از خود را در یکی از اعضای این خانواده میبینند. این سریال میخواهد تعامل دو نسل را مطرح کند و اینکه یک نسل باید کوتاه بیاید، نه اینکه خود را ببازد و فکر کند چیزی که کسب کرده اصلا نبوده است. ما باید با نسل جدید تعامل کنیم. نسل جدید چیز دیگری میخواهد و چیز دیگری میگوید. معنایش این نیست که هر چه اندوختهایم را به نسل جدید ببازیم، ولی بگذاریم کنار چیزی که نسل جدید میخواهد به نسل ما ارائه دهد و برخورد این مادرشوهر (مهلقا) و عروسش (سوده) چیزی از این جنس است. نسل قدیم نمیخواهد از رسوم و اعتقاداتش بگذرد و یک قدم به جلو بگذارد و بگوید من میتوانم با تو هماهنگ شوم و بر همین اساس وقتی فیلمنامه را خواندم نقش مهلقا را دوست داشتم و میخواستم ببینم این آدم تا کجا میتواند پیش برود و بر سر اندوخته فکری و اعتقادیش بایستد و بگوید فقط و فقط همین است که من میگویم.
آقای آقاخانی شما وقتی فیلمنامه را خواندید، چطور به شاعرانه بودن دیالوگها نگاه کردید و چه توجیهی داشتید که آنها را اجرا کنید؟
ایوب آقاخانی، بازیگر نقش ایرج: فکر میکنم تبوتاب با قاعدههای ذهن مخاطب نمیخواند و ممکن است تصور بسیاری از مخاطبان این باشد که شما در مقام یک گفتوگوکننده، یک بو و رنگ انتقادی در گوشهای از جملات پنهان کردید که شاید دهه شصتی یا هفتادی به نظر برسد و باید بگویم احتمال این که خیلیها مثل شما فکر کنند بالاست اما تنها جایی که میشود از این ریسکها در دنیای پیچیده و سردرگم تولید آثار دراماتیک در ایران کنیم، رسانه است. سهم عمدهای از تفکری که در تبوتاب میبینیم یا باید در گوشهای از جغرافیای تهران یا در شهرستانها پیدا کنیم که اتفاقا اینها به نسبت من و شما جامعه کثیرتری هستند. شاید من هم مثل شما سریال مورد علاقهام ضربان و فرکانس دیگری داشته باشد اما این جنس از کارها هم مورد توجه مخاطبان قرار دارد. پس اگر بخواهیم اثر گستردهتری روی جامعهمان بگذاریم باید آنها را نشانه بگیریم. جامعه مخاطبان واقعی این سریال کسانی هستند که یک فیلم رویشان اثر میگذارد. جامعه هدف رسانه با توجه به ساختار دولتیاش باید آن جنس از افراد باشد. تبوتاب بیشتر از این که درگیر این باشد که معیار و مترهای سریالسازی و روایت سلسلهوار سریالی داستان را چگونه هدایت میکند، شاید بد نباشد به این فکر کنیم که تا چه اندازه تصویری است از بخشی از جامعه که دوست دارید یا ندارید. میخواهم بگویم حتی شاید بخشی از جامعه ما باشد که یک دختر یا پسر مدرن معاصر دوست نداشته باشد، ولی این که چنین بخشی از جامعه را قیچی کند و دور بریزد اشتباه بزرگتری است. تبوتاب یادآوری میکند این بخش جامعه که بخش کثیرتری هستند اینطور فکر میکنند. در مورد شاعرانگی دیالوگ از نظر من تبوتاب یک فضای فانتزی دارد. با وجود این که گرایشاش عمیقا واقعگرایانه است اما به خاطر میزان فاصلهای که نسل معاصر از چنین زندگیهایی گرفتند بیشتر یک فانتزی است. جهان تبوتاب یک جهان برساخته است؛ برساخته داریوش مختاری است که شاید زیست خودش ریشهاش را تغذیه میکند، ولی در این جهان برساخته دیالوگها هر طوری باشد، قابل قبول است؛ همانطور که علی حاتمی را با غیرواقعیترین دیالوگها پرستیدیم یا مسعود کیمیایی را با غیرواقعیترین رفتارها قبول کردیم و پرستیدیم، حتی در مقاطعی در سینمای ما نقطهعطف شد و تغییراتی ایجاد کرد. اصولا شاعرانگی، متفاوت بودن و متمایز بودن دیالوگها و چیزهایی از این جنس نباید برای من مسأله باشد و کار من این است که دیالوگ را طوری بگویم که اینگونه به نظر برسد که مال خودم است و در این مسیر امکان دارد به سمت شعر گرایش پیدا کند یا اینکه چطور میتوانم ادا کنم که مخاطب بپذیرد چیزی است که به حوزه نقد و نقادی برمیگردد اما اینکه باید دیالوگ را از خود کنم، جزو مصادیق حرفهای من است.
شخصیت ایرج پدرامی هم پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. در مواجهه با او چه نگاهی داشتید؟
آقاخانی: ایرج پدرامی که نقشش را بازی میکنم شخصیتی است که آقای مختاری در سریال رندانه در آورده که بگوید اگر میخواستم میتوانستم کل سریالم از جنس ایرج باشد، ولی ایرج گوشهای از جهانی است که من ساختم؛ بنابراین هم خوشحالم که جایی قرار گرفتم که روی لبه تیغ جذاب و دلانگیزی حرکت میکند، هم اینکه نقشم را خیلی دوست داشتم و سعی کردم خیلی قابلقبول در این فضا حضور پیدا کنم. این دیگر فقط بخش بازیگری است و به درجهای از عرفان رسیدم که برایم گروه کارگردان و تهیهکننده هم عرض فیلمنامه مهم شده است. این قدر دوزخهای بزرگ و کوچک را در این حرفه تحمل کردم که ترجیح میدهم حتی فیلمنامهای باشد که شاید جزو آرزومندیهای عجیب و غریب من نباشد اما کارگردان اندیشهورز، باادب، درست، اصولی و منطقی پشت دوربینی قرار بگیرد که قرار است من مقابل آن دوربین بازی یا لهجهای را ارائه دهم. بنابراین ترجیح میدهم با تهیهکنندهای که از ب بسما… الرحمن الرحیم تا آخرش را خودش بنویسد کار کنم، بهجای اینکه با تهیهکنندهای کار کنم که از تمام فضا و حرفهاش آقابالاسر بودن و اینکه همه باید جلویش خم و راست شوند را آموخته و بدی ماجرا این است که امثال من هم این سلوک متقابل را نیاموختیم و در نتیجه هیچوقت آبمان توی یک جوی نمیرود.
نقشی که در این سریال بهعهده داشتید چند چالش داشت؛ یکی اینکه سن بزرگتر از خود را با گریم بازی میکردید که کمی کارتان را سختتر میکرد چون ممکن است پیشنهادها به آن سمت برود و دیگر اینکه مهلقا را در موقعیتهای مختلف میبینیم و سبک رفتاریاش با عروسهایش فرق میکند و برای اینکه عمق اختلافات و مسائل را به بیننده نشان دهید، شما را با موقعیتهای متفاوت و چالشبرانگیز روبهرو میکردند. نگاهتان نسبت به چالشهایی که داشتید چه بود؟
سرابندی: بهعلت همین چالشها بود که این نقش را قبول کردم. نقش تازهای بود و سالهاست که دنبال چنین نقشی بودم اما نه در این رده سنی ولی باید این آدم را کشف میکردم و خیلی برایم جالب بود زنی که اختلاف سنی دارد، از یک طبقه خاص است، نوه و نتیجه دارد و به اصولی پایبند است و باید خیلی خودم را بهجای این فرد میگذاشتم و لحظه به لحظه خلق میکردم. اول تلاش کردم از روی فیزیک و لباس به او نزدیک شوم و بعد سعی کردم بیانم را تغییر دهم که این زن را بیشتر درک کنم و بعد، خودم مهلقا شدم؛ یعنی وقتی به جایش قرار گرفتم و از منظر او نگاه کردم، دیدم حق دارد. ما بهعنوان مخاطب نگاه میکنیم و آدمها را تکتک کنار هم میگذاریم و قصه را پیش میبریم و مخاطب سوده و شرایطش را میبیند و شرایط عروس دیگر و پسرها را میبیند و سپس قضاوت میکند. وقتی از منظر مهلقا نگاه میکردم، به او حق میدادم که اینطور نگاه کند و وقتی شرایط فرق میکند و ضربهای که به این شخص میخورد، متوجه میشوم که باید تعامل دو نسل را رعایت میکردم و یک جاهایی از اصول خودم میگذشتم و به نسل دیگر هم توجه میکردم. در مجموع نقش برایم بسیار چالشبرانگیز و زیبا بود و بهقدری این نقش به خوردم رفت که تا مدتها همین شکلی راه میرفتم و حتی طراح گریم میگفت: «چهرهات، گریم را پذیرفته و اگر تو را گریم نکنم، همان مهلقایی.» سعی کردم باورپذیر باشم و نقش را حتیالمقدور درست ایفا کنم تا مخاطب این آدم و تعصبش به اصول و حساسیتهایش را بپذیرد.
در این سریال سوده زن متفاوتی است که نمونهاش را در سریالها یادم نمیآید؛ خانمی که از همسرش جدا شده و با فرد دیگری ازدواج کرده و با مادر همسرش اختلاف دارد و… انگار روی لبه پرتگاه قرار بود راه بروید. وقتی متن را خواندید و جلوی دوربین بردید نگاهتان نسبت به نقش چه بود؟
حدیث نیکرو، بازیگر نقش سوده: وقتی فیلمنامه را خواندم، شخصیت سوده را خیلی دوست داشتم چون خیلی به من و زنهای اطرافم نزدیک بود و زنان جامعه ما این قصهها و مشکلات را دارند و نمیتوانند از پسش بربیایند؛ بهدلیل اختلافات کوچکی که هست مثلا مطلقه هستند، ازدواج دوباره میکنند، بچه دارند و شوهر بزرگتر یا کوچکتر است و بسیاری از این زنان را دیدم که برایم الگو بودند. از این لحاظ شخصیت سوده برایم جذاب بود. کارگردان برای رسیدنم به نقش خیلی کمک کرد؛ چون قصههایی در زندگی داشت، پزشکی که داستانهای شغلی خود را دارد و با گم شدن فرزندش و با اختلافهایی که زندگی برایش رقم میزند، مجبور است آن بخش را هم بهدرستی انجام دهد و خیلی چالشبرانگیز بود برای من که مادرم و وقتی فکر میکردم چنین اتفاقی برای بچهام بیفتد، امکان ندارد بتوانم کار کنم و اتفاقات روزمره را رقم بزنم.
وقتی بچه سوده گم میشود، او مدیریت بحران دارد اما در زندگیمان کمتر این را یاد گرفتیم و خیلی ضعف در این حوزه داریم و تا اتفاقی میافتد بههم میریزیم و داد و فریاد میکنیم ولی رفتاری که از سوده میبینیم رفتار همراه با هیاهو نیست، حتی منطقی با این موضوع برخورد میکند. در این زمینه چقدر با کارگردان صحبت کردید که سوده را اینطور به تصویر کشیدید؟
نیکرو: هدف ما نشان دادن مدیریت بحران در سریال تب و تاب است، چون منطق در این مسائل نمیتواند کاربرد زیادی داشته باشد. سوده از کودکی در شرایطی بزرگ شده که در هر برههای از زندگی آن را مدیریت کرده مثل دوران مجردی، خانواده خودش و پدر و مادرش، خالهای که با او زندگی میکرد، زندگی اولش با ایرج، بیماری اعصاب و روان و داروهایی که مصرف میکرد، همگی نشاندهنده این است که چنین شخصیتی توانسته در هر شرایطی خود را کنترل کند، درس بخواند و پزشک شود و زندگیاش را ادامه دهد. برای رسیدن به این نقش چالشهای زیادی داشتیم، صحبتهای زیادی کردیم و به همراه آقایان مختاری و شفیعی با یکی دو نفر از پزشکانی که زندگی معمولی غیر از زندگی پزشکی داشتند، حرف زدیم و یکی از سؤالهایم از آنها این بود که آیا یک پزشک در زندگی خصوصیاش هم مثل همه آدمهای عادی زندگی میکند یا در خانه خودش هم یک پزشک است؟ در مجموع خروجی کار همان شد که الان شما میبینید.
شخصیت فریده با چالشهای زیادی مواجه است مثل مشکل بارداری و … او را هم در موقعیتهای متفاوت میبینیم و چالشهایی که با آن روبهروست. نگاه شما نسبت به نقش فریده چگونه بود؟
فهیمه مومنی، بازیگر نقش فریده: گروه را خیلی دوست داشتم. قبلا تجربه همکاری با آقای شفیعی را داشتم و در گفتوگو با آقای مختاری از شخصیتشان خوشم آمد وقتی همه نقش را خواندم دیدم که شخصیت فریده خیلی به خودم نزدیک است. در وجود فریده کودک درونی هست که خیلی مواقع خودم آن را در شخصیتم دارم و با نقش ارتباط برقرار کردم، چالشهایش برایم جذاب بود و با نقشهای قبلی که بازی کردم، تفاوت داشت و با کمال افتخار پذیرفتم.
درباره کودک درون فریده در سریال بیشتر توضیح میدهید؟
مومنی: فریده فردی است که در جمع یا از دید دیگران شاید دختر خیلی موفق، خوشبرخورد و خوشرویی است اما خلوتهایی با خودش دارد که در این خلوت حتی میتواند با یک عروسک ارتباط برقرار کند و از طرفی دردی را به دوش میکشد که آن را هم از آن خود کرده، به آدمهای اطرافش نمیگوید که مشکلی دارد و به شکلی همراه خانواده میشود و میگوید الان فرصت اینکه بخواهد چالشی به چالشهای بزرگتر اضافه کند و دیگران را درگیر این مسأله کند نیست و دنیای خودش را دارد.
رنگآمیزی متنوعی از شخصیتهای زنان را در این سریال میبینیم. چگونه به این نگاه رسیدید؟ با توجه به اینکه خانم سرابندی همسر شما هستند، موقعی که فیلمنامه را مینوشتید و شخصیتپردازی میکردید نظرات ایشان را میپرسیدید؟
مختاری در پاسخ به این سوال می گوید: یادم نمیآید از ایشان پرسیده باشم. یک چیز کاملا درونی بود. یک سال و نیم که درگیر متن بودم ایشان کمترین اطلاعی از وقایع داشتند و فقط در جریان کلیت موضوع بودند. این طرح سالها در سازمان بود اما روزی یکی از مسئولان به من زنگ زد که طرح شما در ذیل پرداختن به خانواده تراز است، آنچه که بخشی از سیاستهای تربیتی آموزشی در سازمان است. خانواده گسترده چیزی است که در خلال آن توصیه میشود خانوادهها به سمت موجودیت حداقلی نروند؛ طوری که جامعه نگران بحران جمعیت باشد. الآن فرزندآوری به عنوان یک مسأله مطرح است، تشخیص دادند این طرح زمینه کار دارد. وقتی این تماس با من گرفته شد در بازار سنتی تبریز بودم و فکر میکردم چطور طرح اولیهای راکه نوشتم بسط و گسترش بدهم؟ محیط کلید را در اختیارم قرار داد؛ یعنی وقتی وارد راسته فرش فروشها شدم یک باره به خودم گفتم باید فرشی ببافم با یک طرح مرکزی و نقش و نگارهایی که با آن در ارتباطند. مفهوم مرکزی میتوانست بحث خانواده تراز را در خود معنا کند و نحوه ارتباطش با اجزای دیگر میتوانست گستردگی فامیلی باشد و فراتر از خانواده به فامیل تراز در ذیل رویکرد آموزشی تربیتی فکر میکردم. هر کاری میکنم تا دیدگاه جدیدی نسبت به رسانه کشف کنم همهاش به رویکرد آموزشی تربیتی ختم میشود؛ یعنی اگر نسبت خودم را با تلویزیون تعریف کنم، جز این رابطه هیچ کشف جدیدی ندارم؛ پس دنبال داستانی پر از رنگ و نقش و نگار و پر از عطر و رایحه بودم تا بنویسم و جهانی خلق کنم، برساخته که بتواند منطق خود را در درون خودش ایجاد کند و واجد چنین مشخصاتی باشد. در ذیل این چتر است که سبک دیالوگهای این سریال معنی پیدا میکند و میشود گفت چرا گفتار به آن سمت رفت و چرا ملزم است یکسری چیزهای فراموش شده را یادآوری کند. قبول داریم که وزن جنس، مناسبات و گفتار جامعه به سمت دیگری رفته و کفه سنگین ترازو را شکل داده؛ اما به این معنی نیست که نگاه حداقلی بر آنچه داشتیم را پاک کنیم. از منظر رسانهای گاهی موظفیم آنها را به عنوان ارزش یادآوری کنیم و چه بسا مثل واکسن عمل میکند و اگر به موقع تزریق شود میتواند جلوی بسیاری از نابسامانیها را بگیرد. میخواستیم کار رویکرد اجتماعی داشته باشد و در کل واقعگرا باشد. البته رئالیسم همه واقعیت نیست و در نسبت با سایر مکاتب بیشترین گرایشش به واقعیت است.
تب و تاب در خانواده ایرانی
فاطمه چشمی – گروه رسانه
سریالهایی با موضوع خانواده در سیمای ملی همیشه مخاطبان ویژهای داشته و دارد، مخاطب اصلی این سریالها علاوه بر پدران و مادران، جوانان و نوجوانانی هستند که با الگوپذیری از این قصهها و پذیرفتن برخی راهکارها در هر قسمت میتوانند انتخاب بهتر و درستتری در زندگی روزمره اجتماعی و شخصیشان داشته باشند. در سالهای گذشته با توجه به رشد بیرویه وسایل ارتباط جمعی بین اغلب قشرهای جامعه، سبک و سیاق زندگی افراد نیز دچار تحول و تغییر اساسی شده است. در دوران قبل از همهگیری کرونا خانواده با نظارت بیشتری بر فرزندان میتوانست این سطح گسترده از اعتیاد به فضای مجازی کنترل کند ولی در دوران کرونا با اجبار به استفاده قشر جوان و نوجوان برای تحصیل و آموزش از طریق موبایل، تبلت و… راه دیگری برای والدین باقی نماند به جز پذیرش این ابزار و اجازه استفاده شبانهروز فرزندانشان از این تکنولوژی. سردرگمی و عدم ارتباط درست با فرزندان موضوعی است که والدین را درگیر کرده و از سوی دیگر ارتباط بین زن و شوهر هم در این بین دارای اختلالهایی شده است.سریال تب و تاب، مدتی است از شبکه دو در ساعات پایانی شب و در حالی که تقریبا تمام اعضای خانواده کنار هم هستند پخش میشود، سریالی با موضوع خانواده و نمایش معضلها و مشکلات زندگی امروزه و بررسی علل آن با داستانی از جنس ارتباطات روزمره خانوادههای ایرانی. داریوش مختاری، کارگردان این مجموعه در کارنامه خود سریالهای «اغما»، «پیچ تند»،«بندباز» و … را دارد میتوان کارگردان و نویسندهای در حوزه خانواده دانست. در سریال تب و تاب شاهد قصههایی از زندگی چند خانواده هستیم که هرکدام بهنوعی با یکدیگر مرتبط هستند. سبک زندگی اسلامی با توجه به آموزههای دینی و اخلاقی ائمه و بزرگان دین اسلام میتواند الگو و نشان راه خانوادهها باشد. در این سریال مشکلات و اختلافات همگی نشأت گرفته از سبک اشتباهی است که متاسفانه در جامعه ما رواج پیدا کرده. شروع اختلافات و مشکلات درون خانوادهها و اقوام اگر با صلاحدید بزرگان و به اصطلاح ریش سفیدان حل نشود، میتواند معضل بزرگتر و غیرقابل کنترلی شود. ارج نهادن به جایگاه پدر و مادرو همچنین پدربزرگها و مادربزرگها در این دست مجموعههای پر بازدید میتواند بنیان خانواده را تحکیم بخشد، رابطه بین جوانان و نسلهای گذشته با توجه به پیشرفت تکنولوژی و تغییر سبک ارتباط با شکاف بزرگی مواجه شده است، یادآوری اینکه استفاده از تجربه و آگاهی این نسل میتواند آسانترین و در عین حال بهترین راه برای رهایی از مشکلات زندگی مشترک و در کنار آن تربیت فرزندان باشد، از دیگر اهداف ساخت این سریال به شمار میرود. استفاده از بازیگران جوان و کودکان با استعداد در این سریال از نقاط قوت آن به شمار میرود، همچنین حضور بازیگران کهنه کار و چهرههای شاخص مانند محمود پاک نیت که برای بیننده یادآور سریالهای دوست داشتنی تلویزیون است به بازدید بیشتر این سریال کمک بسیاری کرده است. روند سریالسازی در تلویزیون با توجه به نیاز جامعه در رسانهملی پیگیری و اجرا میشود. در این مجموعه نیز با توجه به این موضوع، شاهد داستانهایی از جنس زندگی عامه مردم خواهیم بود و شباهت قصهها با شخصیتهای واقعی در زندگی روزمره ما میتواند دریچهای باشد برای بازبینی خودمان در قاب تلویزیون.